متين مسلم كارشناس روابط بينالملل
پاکستان در طی 67سال استقلال خود همواره کشور جالب و جذابی بوده است اما جذابیتی همراه با خونريزي، خشونت، ناامني، جنگهاي قبيلهاي و فرقهاي، نبرد با همسایگان و مداخله در امور داخلي آنها، بازتوليد سيستماتيك خشونت نظامي و امنيتي خشونت و كودتا. تأسفآور است، چندان جذابیت مسحورکننده و فریبندهای نیست. اما دنیا با چنین واقعیت تلخی بهعنوان یک کشور روبهروست.
نمیدانم محمدعلی جناح اگر میدانست بنیان چه کشوری را پایهگذاری و چه میراثی را از خود به جای میگذارد، باز هم برای برپايي آن اصرار ميورزيد؟ سالها پیش در لاهور چنين پرسشي را با یکی از اعضای «اقبال آکادمی» مطرح کردم. تعجب همراه با ناراحتی از این سوال به قول او مزورانه و شرورانه قابل پیشبینی بود. پاسخ روشنی نداد، اما به 3 نکته اشاره کرد. ابتدا گفت «اگرها مبنايی برای قضاوتهای تاریخی نیستند. دوم تشکیل کشور مستقلی برای مسلمانان هند یک ضرورت تاریخی بود و قاعد اعظم تنها این صدا را بلند کرد. (قاعد اعظم لقبی است که پاکستانیها به محمدعلی جناح بنیانگذار پاکستان دادهاند). سوم همزمان با پايان جنگ جهاني دوم و خروج بریتانیا از شبه قاره هند، تأثير محوري نقش مسلمانان در استقلال هند و همراهی آنها با گاندی، نمیتوانست بهايی جز استقلال و تشکیل کشوری مستقل در پی داشته باشد. جناح این نکته را به خوبی و به روشنی با لرد مونباتن مطرح کرده بود. غنايم جنگ تنها نمیتوانست به هند بهعنوان یک کشور واحد تعلق گیرد.»
تا آنجا كه به مسئوليتهاي اخلاقي تاريخ مربوط ميشود تاریخ سهم خود را پرداخت و پاكستان تأسيس شد. اما طي تقريبا 67سال گذشته، بيثباتي و بازتوليد خشونت داخلي و انعكاس آن به خارج از مرزها همواره شاخصترين نماد اين كشور در جهان بوده است. بیثباتی و خونریزی که درنهایت ضرورتا به جدايی پاکستانشرقی یا آنگونه که امروز خوانده میشود بنگلادش، از پاکستان در سال 1971 منجر شد. اما حتی این تجزیه که با حمایت هندیها و شاید انتقام از پاکستانیها صورت گرفت، نتوانست رهبران و نهادهای اجتماعی و سیاسی این کشور را به خود آورده و آرام کند و سر به راه آورد؛ نهتنها در درون، بلکه برای همسایگان. یک دیپلمات سابق افغان كه اكنون در لندن زندگي ميكند سخنی از ظاهرشاه پادشاه سابق افغانستان نقل کرده که معلوم نیست چقدر سندیت دارد، اما این تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمیکند. او ميگويد، شاهبابا یکبار که از مداخلات روزافزون پاکستانیها و ایجاد ناامنی در کشور خصوصا ايالات جنوبي به ستوه آمده بود گفت «از نیرنگ، فقط خدا پاکستانیها را میشناسد! کیفر آنها هم با خدا.»
در تازهترين خشونتهاي بيسابقه، در کمال ناباوری بيش از 141 عضو يك مدرسه كه 132 تن آنها دانشآموزان كم سن بودهاند به دست طالبان پاكستاني در پيشاور قتلعام شدند. واكنش دولت و ارتش پاكستان چيزي جز آنچه انتظار ميرفت نبود. همچون گذشته «محكوميت و به قول آنها برخورد با طالبان!» حيرتآور اما قابل پيشبيني، مقامات اسلامآباد باز هم تلاش كردند مسئوليت چنين اقدامات دهشتناكی را از خود سلب و آن را به گردن همسايگان بيندازند. كما اينكه در اتفاق اخير، آقاي نخستوزير، بلافاصله ژنرال راحل شریف، رئیس ستاد ارتش و ژنرال اختر رئيس سازمان مخوف و نه چندان خوشنام اطلاعات ارتش پاكستان (آي - اس - آي) را راهي كابل كرد تا آنگونه كه سخنگوي ارتش در اسلامآباد گفت به مقامات كابل ضرورت مبارزه مشترك با طالبان را به آنان يادآوري كند!!. بیشتر به یک شوخی سیاسی میماند تا بیان واقعیت. این درحالی است که نقش مستقیم ارتش در شکلگیری گروهای تندرو مشخصا طالبان از سوی کمتر کسی انکار شده است. عدم انکاری که حتی خانم بوتو، جان خود را بر سر آن گذاشت. يك ديپلمات هندي مقيم اسلامآباد به شرط عدم افشاي نامش ميگويد «اعزام مقامات عاليرتبه ارتش پاكستان به كابل نوعي فرار به جلو و كاري مسخره بود. بعد از حادثه حمله تروريستي به هتل تاجمحل بومبايي در سال 2008 كه به كشته شدن 170 نفر منجر شد و ما از دخالت سازمانهای اطلاعاتی ارتش پاکستان مطمئن بودیم، مقامات اسلامآباد درصدد اقدام مشابه و اعزام هيأتي به دهلي نو برآمدند. اما دست آنها را خوانديم و امكان مانور تبليغاتي را از پاكستانيها گرفتيم.» پارهاي كارشناسان سياسي و متخصصان مبارزه با تروریسم منطقهاي كه با کارکرد متبحرانه سیاسی رهبران پاکستان برای مقصر جلوه دادن همسايگان خود در بروز ناامنيهاي مشترك آشنا هستند، ديدگاه اين ديپلمات هندي را تأييد ميكنند. از دید آنها هند یا افغانستان تنها نمونههای این دوگانگی نیستند. حتی پاکستان با دوستان خود نیز رفتار بهتری ندارد. كما اينكه طي 3سال گذشته و با افزايش ناامنيهاي مرزي با ايران كه منجر به كشته شدن يا به گروگان گرفته شدن تعداد زیادی از ماموران مرزي ايران شده، اسلامآباد اعلام كرد اين ايران است كه بايد از مرزهاي خود مراقبت كند!. مقامات ايران همواره گفتهاند گزارشهاي مستندي از حضور گروههاي تروريستي در كويته به اسلامآباد دادهاند اما هيچگاه مورد توجه قرار نگرفته است. يافتن پاسخ اين سوال «كه مقصر اصلي کیست و علت ايجاد اين همه ناامني و خشونت سيستماتيك داخلي و منطقهاي در حاكميت پاكستان چیست و چرا؟» چندان پیچیده نیست. بسياري از ديپلماتهاي مقيم منطقه ميگويند پاكستان به دليل افزایش نقش افغانستان در غرب آسیا و آسیای مرکزی، افزایش فلات امنیتی و منافعی هند و نیز نقشی که ایران احتمالا در آینده تحولات منطقهای ایفا خواهد کرد، نگران از دست دادن موقعیت خود بوده و به همین دلیل چندان مایل به ایجاد ثبات و آرامش در منطقه نیست. مقامات افغانی معتقدند پاکستان کشورشان را به چشم یک مستعمره و حیات خلوت خود میبینند و مايل به آرامش و صلح و ثبات درآن نيستند.
آيا دولت سیاسی مركزي مسئول واقعي این وضع است؟ شايد، اما نه تا آن اندازه كه ارتش مقصر و مسئول مستقيم خشونت و ناامنی و مداخله شناخته ميشود. باید بپذیریم پديده دولت سیاسی در پاكستان زاده توافقات اركان ارتش با سازمان اطلاعات (آي - اس - آي) آن است و ضعيفترين حلقه در حاكميت محسوب ميشود. در كنار اين نگراني موضوع تسلط حيرتآور كشورهاي عربي خليجفارس خصوصا عربستان و امارات بر ارتش و سازمان امنيتي آن نیز مطرح است که خود مزيد بر علت شده. بياطميناني به ارتش تا به آنجا پيش رفته كه حتي پنتاگون به دليل نفوذ حيرتآور گروههاي تندرو و حاميان طالبان در ارکان نظامی و اطلاعاتی که مادر معنوی و مادی آنها محسوب میشود، تقريبا هيچ عملياتي را با اطلاع نظامیان پاکستانی انجام نمي دهد. مانند حمله سال 2011 به مقر بن لادن در ابوتآباد. با چنين ساختار بالقوه مخاطرهزا و تنشطلبي چگونه ميتوان مقابله كرد؟ درحالیکه همه گزارشهای اطلاعاتی نشان میدهد ارتش وای –اس – ای طراح اصلی و هدایتگر تندروها و طالبان در اقدماتشان است. نمیدانم! اما همانگونه که گفتم خانم بوتو، جان خود را بر سر این یافتن پاسخ به این سوالات گذاشت. ويژگيهای منفي «قدرت زياد ارتش و سازمان مخوف اطلاعاتی، عدم تسلط دولت بر آن، پيچيدگي تعجببرانگیز و وحشتناک ساختار نظامي و امنيتي و از همه مهمتر تسلط اعراب منطقه بر ارتش، پاسخ نهايی را مشکل و هرگونه برخورد، مقابله يا حتي از سر ناچاري توافق با آن را بسيار دشوار كرده است. کشتار پیشاور شاید تازهترین جنایت سیستماتیک طالبان تربیت شده باشد اما بیشک آخرین آن نخواهد بود.