شماره ۴۵۷ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۳ دي
صفحه را ببند
آفت مدرک‌گرایی در ایران در گفت‌وگو با محمد بقایی ماکان
باید اعتبار علمی کاذب از ذهن جامعه پاک شود
| طرح نو - مجتبی پارسا | «مدرکت چیست؟ لیسانس؟! کدام دانشگاه؟ شبانه؟! غیرانتفاعی؟! پیام‌نور؟! خبر داری پسر آقای X و دختر آقای Y دکترا گرفته‌اند؟» سوال‌های تکراری، سبقت‌های الکی. تا کجا؟ تا کی؟ کسی نمی‌داند. انگار همه ما در جبر چرخه باطل «درس‌خواندن و مدرک گرفتن» گیر افتاده‌ایم و باید برویم و نباید چیزی بپرسیم. انگار غایتش خودش است و جز خودش، غایتی برایش متصور نیست. انگار «درس‌خواندن و مدرک‌گرفتن»، فی نفسه ارزشمند است؛ بدون درنظر گرفتن هیچ چیز دیگر. اما کسی نمی‌پرسد «درس خواندن به چه قیمتی؟ مدرک گرفتن با چه هدفی؟ دانشگاه رفتن با چه انگیزه‌ای؟ شعور، سواد و تجربه سیری چند؟ به درد بی‌درمان جامعه چه مرهمی زده‌ای؟». نکند درس خواندن هم مد شده؟ کلاس دارد. نکند برای فخرفروشی می‌خوانیم؟ امام محمد غزالی در نصایحی به شاگردش که او را «فرزند» خطاب می‌کند، می‌گوید: «ای فرزند! چه بسیار شب‌ها را که به خاطر تکرار علم و مطالعه کتب مختلف زنده داشته‌ای و خواب نوشین را بر خویش حرام کردی، نمی‌دانم که علت این بیدار بودن چه بوده است؟ اگر غرض از این کار، رسیدن به اهداف مادی و کسب مال و منال دنیا و به دست آوردن مقام، منصب و مباهات بر همگنان و همردیفان باشد، پس وای بر تو که سخت در خسرانی...». متن ذیل، مصاحبه ما با محمد بقایی ماکان، مترجم و پژوهشگر حوزه ادبیات و فلسفه، در باب ارج و احترام «مدرک» در کشور است. این مصاحبه را در ادامه می‌خوانید؛

 چرا امروزه مدرک‌گرایی هنوز هم تا این اندازه در جامعه رشد پیدا کرده و همه دوست دارند با عناوینی که اغلب هم توخالی هستند، فخر بفروشند؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا لازم است تاریخچه مختصری از این موضوع را بیان کنم. در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد دانشگاه‌های کشور، در تناسب با جمعیت ایران، رقم قابل‌توجهی را تشکیل نمی‌داد. به‌خصوص این‌که برخی از دانشگاه‌ها، رشته‌های مورد نیاز متقاضیان را نداشتند، یا به علت این‌که پذیرش دانشجو در دانشگاه‌ها اندک بود، در نتیجه بسیاری از داوطلبان تحصیلات عالی، با توجه به ارزانی زندگی در خارج از کشور، به‌خصوص کشورهایی که به لحاظ تحصیلات عالی در سطح بالایی قرار داشتند، فراوان بود، خیل عظیمی از داوطلبان تحصیلات عالی، به کشور‌های غربی سفر می‌کردند. پس از گذشت چند سال، افت بهای پول ملی کشور و همچنین قطع رابطه با کشورهای مورد توجه متقاضیان تحصیلات، سبب شد که جوانان داوطلب تحصیلات، نتوانند از کشور خارج شوند. در نتیجه، مسئولان فرهنگی بر آن شدند که دانشگاهی داخل کشور تأسیس کنند که پاسخگوی این نیاز باشد. به همین علت دانشگاه آزاد شکل گرفت. اگرچه دانشگاهی به همین نام پیش از انقلاب وجود داشته است، اما دانشگاه آزاد، پس از انقلاب، سعی در جذب همه دانشجویان کرد که درواقع، پشت مرزهای داخلی مانده بودند.
این حرکت فرهنگی که نخست با تجربه آغاز شد و قصد بر این نبود که به دانشجویان پس از اتمام تحصیل، مدرک رسمی داده شود، رفته‌رفته برای جذب دانشجویان بیشتر، مدرک رسمی نیز به دانشجویان اهدا شد که می‌توانستند از مزایای آن استفاده کنند. در نتیجه، توجه به این دانشگاه روزبه‌روز افزایش یافت؛ به‌طوری که در برخی رشته‌ها از دانشگاه‌های مشابه دولتی، پیشی گرفت. امروز نیز در برخی از مقاطع و رشته‌های تحصیلی، دانشجویانی که در دانشگاه‌های دولتی پذیرفته می‌شوند، ترجیح می‌دهند که تحصیلات خود را در دانشگاه آزاد دنبال کنند. این دانشگاه، در آغاز، عاملی شد برای دریافت مدارک تحصیلی در سطوح کارشناسی ارشد و بالاتر از آن. در نتیجه انگیزه بیشتری برای جوانان ایجاد کرد تا خود را مشمول دریافت مدارک تحصیلی بالاتر کنند که بسیاری از این افراد را شاغلان موسسات دولتی و خصوصی تشکیل می‌دادند و اغلب آنها برای دریافت حقوق و مزایای بیشتر، شوق دریافت مدارک بالاتر را پیدا کردند. از سوی دیگر، بسیاری از کسانی که عهده‌دار مسئولیت‌های کلان در سررشته‌داری کشور بودند نیز برای آن‌که بتوانند مهر تاییدی بر کارکرد خود بزنند، رو به مدرک‌گرایی آوردند و با توجه به تسهیلاتی که در این دانشگاه و دانشگاه‌های مشابهی که بعدا تأسیس شد، به‌وجود آمد، به آسانی مدارک کارشناسی‌ارشد یا دکترا دریافت کردند.
اکنون کار به جایی رسیده که از طریق تبلیغات خیابانی و همچنین از طریق پیامک‌ها به کسانی که دارای مدارک پایین‌تر از کارشناسی‌ارشد یا دکترا هستند، ابلاغ می‌شود که فقط با پرداخت شهریه و بدون امتحان ورودی، می‌توانند مدرک دریافت کنند. مدرک‌گرایی سبب شده که افرادی فکر یافتن درآمد‌های تازه‌ای از طریق نگارش پایان‌نامه‌ها بیفتند؛ زیرا می‌دانند که اکثر کسانی که از این طریق وارد دانشگاه‌ها می‌شوند، توانایی نگارش پایان‌نامه ندارند. به‌خصوص افرادی که در سطح استاد و با چنین عنوانی مشغول تدریس هستند نیز گاه به دلیل دریافت وجوهی که از طریق تالیف پایان‌نامه‌ها دریافت می‌کنند، در مجموع عاملی شده برای این‌که مدارکی از بن بی‌ارج و بدون ارزش، به دست کسانی داده شود که با عنوان‌های پرطمطراق، کمترین آگاهی و دانشی در رشته‌ای که به آن می‌نازند و می‌بالند، ندارند. اکنون به راحتی می‌توان بر در و دیوار پیاده‌روی خیابان انقلاب، آگهی‌هایی که برای دانشجویان رشته‌های مختلف، پایان‌نامه تهیه می‌کنند را  دید.
پیدا نیست که چنین عمل غیراخلاقی و غیرقانونی‌ای که به مثابه ناسزایی به فرهنگ و مدنیت کشور و تشویق جاهلیت و ناآگاهی است، در برابر دانشگاهی که روزگاری چهره‌های بزرگی مثل همایی، فروزانفر، معین و خانلری در آن، آمد و شد می‌کردند، صورت می‌پذیرد. ظاهرا ریشه این معضل در این روحیه مدرک‌گرایی است که شوربختانه در میان برخی از مدیران نیز دیده می‌شود. همین شیوه تفکر است که به‌واسطه آن، در مجلس شورای اسلامی، لایحه‌ای تصویب می‌شود که هیچ نماینده‌ای نمی‌تواند با مدرک کمتر از کارشناسی‌ارشد، وارد مجلس شود. همه اینها نشان‌دهنده ذهن مدرک‌گرایی است. اما واقعیت این است که در دنیای پیشرفته که امروز می‌تواند ماشینی را بر سطح کرات بنشاند، چنین رویه‌ای دنبال نمی‌شود. ‌ای بسا که بسیاری از مدیران، مسئولان و کارکنان ارشد موسسات بزرگ در جهان، فاقد چنین مدارکی باشند. برای آنها آنچه اهمیت دارد، بازدهی در عمل و سطح تجربه و آگاهی است.
 آیا سطح علمی جامعه نیز به همان میزانی که تعداد افراد دارای مدارک تحصیلی زیاد شده، افزایش یافته است؟
طبیعی است که نه‌تنها دانشگاه‌ها، بلکه مدارس ابتدایی و دبیرستان‌ها نیز از معضل مدیریت صحیح، رنج می‌برند. اصولا در جامعه ما، آموزش و پرورش، چه در سطح ابتدایی و چه در سطح عالی، همواره دچار مشکل مدیریتی بوده است. ما هنوز در کشور خود، دانش‌آموزان و دانشجویانی داریم که از کمترین امکانات رفاهی هم برخوردار نیستند. هنوز در بسیاری از شهرها و روستاها، کلاس‌های درس، روی زمین تشکیل می‌شود و از
هیچ یک از امکانات امروزی برای تحصیل برخوردار نیستند. در شهرهای بزرگ نیز، منهای تحصیلاتی که به دستگاه آموزش و پرورش مربوط می‌شود، در دوره‌های عالی، یک نقص کلی وجود دارد و آن هم، افزوده شدن بی‌رویه دانشگاه‌هاست. درحالی‌که اساتید مجرب و کاردان، بسیار کمتر از تعداد کلاس‌هایی است که تشکیل می‌شود. حتی دیده شده که در بسیاری از پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌ها، کتبی که توسط چنین مدرسانی تالیف می‌شود، یا تقریرات آنها که به‌صورت جزوه در اختیار دانشجویان قرار می‌گیرد، با اشتباهات فاحشی همراه است. همه اینها نشان‌دهنده این است که دستگاه تعلیم و تربیت ما، از آغاز تا انجام، نیاز به بازنگری اساسی دارد. این مسأله سبب شده که امروز بر تالیفات و تصنیفات کشور نیز اثر نامطلوب بگذارد. چراکه دانشجویانی که از زیر دست چنین اساتیدی بیرون می‌آیند، وقتی وارد حوزه‌های فرهنگی می‌شوند، مصداق درست شعر جامی هستند که «ذات نایافته از هستی بخش، کی تواند که بود هستی بخش؟»
امروزه در زیرزمین‌های بسیاری از دانشکده‌ها، رساله‌هایی با جلد‌های پر زرق و برق، خاک می‌خورند که هیچ ناشری حاضر به چاپ این رساله‌ها نیست. درحالی‌که ناشران، رساله‌هایی که در دانشگاه تهران، آن زمان که این دانشگاه، گل سرسبد دانشگاه‌های خاورمیانه بود، را با کمال میل به چاپ می‌رساندند. از جمله، رساله‌ای که شادروان دکتر محمد محجوب، در همان ایام تحت‌ عنوان «سبک خراسانی» به رشته تحریر درآورد و این رساله مثل کاغذ زر، دست به دست می‌گشت.
بنابراین با این قیاس می‌توان دریافت که تا چه حد تعلیم و تربیت در کشور، نزول پیدا کرده است. اما نکته‌ای را باید متذکر شد و آن این است که نباید از این قضیه شگفت‌زده شد. زیرا یک جامعه به قول هگل، مانند یک شخص است. هگل گاهی عبارت
« شخص جامعه» را به کار می‌برد و مقصودش از این ترکیب، این است که همه چیز در یک جامعه در تناسب و هماهنگی هستند. همان‌طور که همه اندام‌های بدن یک شخص، با هم هماهنگی دارند. لذا در جامعه‌ای که بقیه مسائل و مشکلات در جای خود باقی و کاملا محسوس است؛ اعم از اقتصاد، کشاورزی، هنر، ادبیات و ... نباید متوقع بود که در این حلقه‌های بهم پیوسته، حلقه‌ای مانند آموزش عالی، مانند طلا، درخششی متمایز از دیگر حلقه‌ها داشته باشد.
 عده‌ای مدرک‌گرایی را امری مثبت قلمداد می‌کنند. چراکه باعث ارتقای سطح دانسته‌های افراد می‌شود. شما در مجموع، مدرک‌گرایی را مثبت ارزیابی می‌کنید یا منفی؟
اگر مدرک‌گرایی به مفهومی که جامعه‌شناسان آن را عاملی برای از بین رفتن آگاهی جامعه می‌دانند و درواقع آن را به پوسته‌ای تشبیه می‌کنند که فاقد مغز است، طبیعی است که هیچ نیرویی برای پیشرفت جامعه به‌وجود نمی‌آید. زیرا فردی که فعالیت خود را متمرکز در یک برگ کاغذ می‌کند و شخصیت خود را در این محدوده قرار می‌دهد، طبیعی است که  از آگاهی و تجربه کافی برای آن‌که مهره فعال و سازنده‌ای برای جامعه خود باشد، نخواهد بود. به نظر می‌رسد معضل اصلی در تقویت این روحیه، نه‌تنها در جامعه ما، بلکه در همه جوامع شرقی، به شدت رو به فزونی دارد. در صورتی که این روحیه را در کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته نمی‌بینیم. برای از بین بردن این روحیه، نیاز است که مسئولان فرهنگی جامعه و مدیریت کلان فرهنگی، این اعتبار کاذب را از ذهن فرهنگی و جمعی جامعه بزدایند. در غیر این صورت، همانند عشقه‌ای خواهد شد که حقیقت تعلیم و تربیت را خواهد پوشاند و اصل آن را از بین خواهد برد و تنها ظاهری چشمگیر به آن خواهد داد. درست است که امروزه در کشور ما تعداد افرادی که دارای مدارک عالی هستند، بسیار زیاد است، اما این مسأله، مشکلات دیگری را نیز به‌وجود آورده است. امروزه ما پزشکانی داریم که به کارهای دیگری مشغولند. تحصیلکرده‌هایی در مقطع
 کارشناسی ارشد - برای مثال در رشته مدیریت بازرگانی- هستند که بعد از ظهر‌ها در بنگاه‌های معاملات ملکی یا خودرو کار می‌کنند. افرادی را می‌شناسم که در رشته‌هایی مانند روانشناسی، ادبیات، تاریخ و جغرافیا و امثال اینها، با مدرک دکترا، خانه‌نشین هستند. آنها هیچ راهی برای عرضه آموخته‌های خود به جامعه ندارند. بنابراین باید براساس یک برنامه‌ریزی درست، متقاضیان تحصیلات عالی را در جامعه، در جای خود نشاند. همینطور، تأسیس دانشگاه‌ها، باید براساس ضابطه‌ای مشخص و در تناسب با جمعیت کشور صورت پذیرد.اینها برای مملکتی که دارای سابقه فرهنگی درخشانی است، تاسف‌آور است. با بررسی مجموع این قضایا، می‌توان به این نتیجه رسید که ضرری که از چنین مدیریت فرهنگی نصیب جامعه شده، به مراتب بیش از نفع آن است.

  اکنون کار به جایی رسیده که از طریق تبلیغات خیابانی و همچنین از طریق پیامک‌ها به کسانی که دارای مدارک پایین‌تر از کارشناسی‌ارشد یا دکترا هستند، ابلاغ می‌شود که فقط با پرداخت شهریه و بدون امتحان ورودی، می‌توانند مدرک دریافت کنند. مدرک‌گرایی سبب شده که افرادی فکر یافتن درآمد‌های تازه‌ای از طریق نگارش پایان‌نامه‌ها بیفتند؛ زیرا می‌دانند که اکثر کسانی که از این طریق وارد دانشگاه‌ها می‌شوند، توانایی نگارش پایان‌نامه  ندارند.

 اگر مدرک‌گرایی به مفهومی که جامعه‌شناسان آن را عاملی برای از بین رفتن آگاهی جامعه می‌دانند و درواقع آن را به پوسته‌ای تشبیه می‌کنند که فاقد مغز است، طبیعی است که هیچ نیرویی برای پیشرفت جامعه به‌وجود نمی‌آید. زیرا فردی که فعالیت خود را متمرکز در یک برگ کاغذ می‌کند و شخصیت خود را در این محدوده قرار می‌دهد، طبیعی است که از آگاهی و تجربه کافی برای آن‌که مهره فعال و سازنده‌ای برای جامعه خود باشد، نخواهد بود. به نظر می‌رسد معضل اصلی در تقویت این روحیه، نه‌تنها در جامعه ما، بلکه در همه جوامع شرقی، به شدت رو به فزونی دارد. در صورتی که این روحیه را در کشورهای پیشرفته   و توسعه‌یافته  نمی‌بینیم.


تعداد بازدید :  107