مهدی تقوی استاد دانشگاه
زمانی که من بهشخصه مدرک دکترایم را اخذ کردم، سطح علمی و دانش سطوح تحصیلات تکمیلی بسیار بالا بود. من در آن زمان با 105تالیف و ترجمه مدرک دکترا گرفتم بهطوری که مدرک آنزمان من معادل مدارک دکترای دانشگاههای اروپایی و آمریکایی بود. در آن دوره پذیرش دورههای ارشد و تکمیلی دانشگاهها بسیار اندک و سخت بود که امروز هم بسیاری از دانشگاههای برتر کشور همین رویه را دارند و به اصطلاح «خامه بچهها» یعنی آن دسته که بالاترین بار علمی پژوهشی را دارند برای تکمیل هیأت علمی دانشگاه خودشان جذب میکنند. دانشگاههای دولتی هنوز هم فیلترها و آزمونهای سخت برای دورههای تکمیلی و دکترا دارند. مثلا دانشگاه علامه جمعا 10 نفر برای دکترا میگیرد که درواقع هیأتعلمی آینده خودش را تأمین میکند. بحث دانشگاههای غیردولتی و دانشگاه آزاد جداست. این دانشگاه آنقدر وسیع و گسترده شده است که از یک طرف برای درآوردن هزینههای خود و از سوی دیگر جهت تکمیل کادر تدریس دورههای کاردانی و کارشناسی خودشان پذیرش ارشد و دکترا را افزایش داده است. یعنی از میان فارغالتحصیلان خود برای دوره دکترا پذیرش میگیرند تا بعد از اتمام درسشان عضو هیأتعلمی شوند و در واحدهای شهرستانها تدریس کنند. اگر این پذیرشها نباشد، استاد دانشگاه را از کجا میخواهد بیاورد.
با این کار درحقیقت هم اشتغالزایی و هم نیازهای خود را برآورده میکنند. طرف دیگر ماجرا این است که در چندسال اخیر وضع اقتصادی کشور باعث گرایش جوانان به ادامهتحصیل شده است.
امروز کسی که لیسانس دارد به سختی میتواند کار پیدا کند، پس ترجیح میدهد ادامهتحصیل دهد تا شاید موقعیتهای شغلی بهتری داشته باشد. چون اساسا سیستم استخدامی ادارات و سازمانها هم مدرکگرا شده است. در دوران ما همهجا با دیپلم هم کارمند استخدام میکردند، اما استخدامهای این دوره اکثرا کارشناسیارشد را بهعنوان تحصیلات پایه عنوان میکنند. جوانان هم وقتی میبینند با مدارک بالاتر فرصتهای شغلی بیشتری دارند چرا به دنبال مدرک نروند؟ درحقیقت پاسخ بسیاری از کسانی که ادامهتحصیل میدهند نیز همین است، اگر درس نخوانم، پس چه کار کنم!
نکته دیگری که باید مدنظر قرار دهیم، جمعیت کشور است که بیش از 2 برابر شده است. سال 1350 جمعیت ما 35میلیون بود؛ الان این رقم به نزدیک 80-70میلیون رسیده است. من فکر میکنم اگر میخواهیم وضع دانشگاهها و میزان پذیرش آنها را بررسی کنیم باید شرایط اقتصادی و اجتماعی این دوره را در نظر داشته باشیم. متاسفانه ما 5-4 سال گذشته بهواسطه موضوعات اقتصادی مثل هدفمندی یارانهها رشد منفی در اشتغال داشتیم و نیروی تحصیلکرده بیکار بهشدت افزایش پیدا کرد. همین عاملی برای گرایش به تحصیل محسوب میشود. درمورد محتوای علمی و دانشی هم باید گفت امروز اصطلاحا کمی آب قاطی این قضایا میشود. در دورهای که ما از دانشگاه فارغالتحصیل شدیم مثلا خود من که از بیرمنگام انگلستان دکترا گرفتم وقتی برگشتم دانشگاهها کمبود نیرو داشتند و مرا سریع جذب کردند؛ اما امروز اگرچه مدرک کارشناسیارشد و دکترا خیلی زیاد شده ولی اینطور نیست که همه بتوانند استاد دانشگاه شوند. این دوره هم خوبها یا همان «خامه»ها را میگیرند. بسیاری از دانشجویان خود من امروز استاد شدهاند چه در دانشگاههای دولتی و چه آزاد، البته بچههایی که جزو بهترینها بودند واقعا تلاش کردند و درس خواندند.
البته قبول دارم که عدهای هم در این میان بیمحتوا جلو آمدهاند؛ اما در کل سطح علمی آموزشی کشور پایین نیامده است. همانطور که رشد دانش در غرب بسیار سرعت داشته و ما هم از منابع آنها استفاده میکنیم، کتاب مینویسیم و ترجمه میکنیم. در دوران دانشجویی ما بهندرت برای هر واحد درسی کتاب داشتیم و اغلب جزوههای زیراکس شده در اختیارمان بود. اکنون اما میتوانیم برای هر درس دستکم 5 کتاب و منبع معرفی کنیم. پس همین پیشرفت امکانات سطح علمی دانشگاهها را افزایش داده است.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشته باشیم این است که نمیتوان سطح سواد و دانش افرادی که وارد بازار کار میشوند را با سطح سواد و دانش دوره قبل مقایسه کرد. آن زمان یکی با نهم دبیرستان کارمند دولت میشد ولی قرار گرفتن در همین موقعیت امروز، مدرک فوقلیسانس نیاز دارد، پس مطمئنا سطح علمی افراد بالاتر رفته است. درحالیکه این حجم عظیم مدرکگرایی در کشور شاید بیشتر به دلیل مسائل اقتصادی و اشتغال باشد ولی سطح سواد افراد هم به مراتب بالا رفته است؛ بالاخره کسی که وارد دوره تحصیلات تکمیلی میشود، مجبور است کتاب بخواند و تحقیق و پژوهش داشته باشد. پس این موضوع را نمیتوان منفی دید. به نظر من با بالا رفتن سطح سواد جامعه، سطح شعور و آگاهی عمومی مردم هم بیشتر میشود و میتواند تاثیرات مثبتی در زندگی فردی و اجتماعی افراد داشته باشد.