شماره ۴۵۶ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۹ آذر
صفحه را ببند
حُسن حسن گمشده دوران پست مدرن

|  حجت‌الاسلام دکتر یحیی صالح‌نیا  ||  امام جمعه کن(غرب تهران)|

چگونه به وجد نیایم از تولّی به ولایت دو گوشواره خلقت حسن و حسین که یکی از عاشقانشان خاتم انبیاست. راه را به راحتی در این وانفسای عصر فرامدرن با همین دو قلّۀ باشکوه فضیلت و اخلاق می‌شود پیدا کرد. بی‌خود نیست که قرن‌ها پیش رسول خدا با کارهای جالب توجّهی نسل‌های پی‌درپی مسلمین را از عمق علاقه خود به حسنین آگاه کرده است. نحوه‌ ابراز محبت، همانند پایین آمدن از منبر و بوسیدن آنها و باز بالا رفتن بر منبر، نشانه‌ جهت‌دار بودن این
 اظهار و ابراز علاقه است. افزون بر آن از رسول خدا- صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم- نقل شده كه در وقت اظهار محبت نسبت به امام حسن
- علیه‌السّلام- فرمود كه شاهدان، این ابراز علاقه را به غائبین برسانند  یا می‌فرمود:  «من او را دوست می‌دارم و نیز كسی كه او را دوست بدارد دوست دارم.»
در روایتی از رسول خدا
-  صلّی‌الله‌علیه‌ وآله‌وسلّم- آمده است:  « لو كان العقل رجلاً لكان الحسن، اگر عقل در مردی مجسم می‌شد، همانا حسن بود.»  قدرت امام حسن- علیه‌السّلام- در برانگیختن مردم كوفه در جریان شورش ناكثین،نشان اهمیت و اعتبار او در نزد مردم آن شهر می‌باشد. مسلمانان با توجه به همین احادیث، فرزندان فاطمه‌ زهرا- علیها‌السّلام- را فرزندان رسول‌خدا- صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله و سلّم- دانسته و به‌رغم انكار بنی‌امیه و بعدها بنی‌عباس، كوچك‌ترین تردیدی برای مسلمانان به وجود نیامد.
محبت و عطابخشی امام حسن مجتبی
 – علیه‌السلام - زبانزد عام و خاص گردیده بود. او همانند پدرش علی‌بن‌ابی‌طالب – علیه‌السلام - با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشین می‌شد، درد دل آنان را با جان و دل می‌شنید و به آن، ترتیب‌اثر می‌داد و در این حركت انسان‌دوستانه جز خدا را نمی‌دید و اجرش را جز از او نمی‌طلبید.
از این رو هر ناتوان و ضعیف و درمانده‌ای درِ خانه آن حضرت را می‌كوبید. چه‌بسا افرادی از شهر و دیارهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی – علیه‌السلام - به مدینه منوره می‌آمدند و از آن دریای جود و كرم بهره می‌جستند. گاه براساس خواسته آنان، هزینه سفر، ازدواج و زندگی، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی‌های آنان را پرداخت می‌نمود و گاه بدون هیچ‌گونه پرسش بر آنان ترحم می‌كرد.
از امام مجتبی – علیه‌السلام - پرسیدند:  چگونه است هر سائلی كه بر در خانه شما می‌آید، ناامیدش برنمی‌گردانید. حضرت فرمود:  من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوند متعال كه دوست ندارم او مرا دست‌خالی برگرداند، خداوندی كه نعمت‌هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی‌خواهد بندگانش را محروم كنم، می‌ترسم اگر سائلی را رد كنم، او هم مرا دست‌خالی برگرداند.
یك نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبی- علیه‌السّلام- را دید كه بر مركبی‌سوار است و چون تحت‌تأثیر تلقینات شوم بنی‌امیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او تند تند اسائه ادب می‌كرد، امام- علیه‌السّلام- هم چیزی نمی‌گفت. تا وقتی كه مرد شامی آرام شد.
حضرت مجتبی- علیه‌السّلام- كه درد او را می‌دانست بر او سلام كرد و خندید و فرمود:  یا شیخ گمان می‌كنم غریب هستی، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهی گذشت كنیم از تو گذشت می‌كنیم، اگر از ما چیزی بخواهی به تو می‌دهیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنماییت می‌كنیم، اگر از ما مركبی بخواهی برای تو مركب می‌دهیم، اگر گرسنه باشی، سیرت می‌گردانیم، اگر عریان باشی لباست می‌دهیم، اگر محتاج باشی بی‌نیازت می‌كنیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برمی‌آوریم و تا در مدینه هستی اگر در خانه ما میهمان باشی برای تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امكانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است.
مرد شامی از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت:  گواهی می‌دهم كه تو خلیفه خدا در روی زمین هستی، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوض ترین خلق در نزد من بودید ولی فعلا محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید.
سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بیت- علیهم السّلام- معتقد شد.امام صادق- علیه‌السّلام- می‌فرماید:  پدرم از پدرش به من حدیث كرد كه:  حسن‌بن‌علی‌بن‌ابیطالب- علیهم‌السّلام- از همه اهل زمان خود عابدتر بود، به زهد و بی‌اعتنایی‌اش به دنیا و فضیلتش كسی نمی‌رسید، چون به حج می‌رفت، پیاده می‌رفت و گاهی پابرهنه می‌رفت. چون مرگ را یاد می‌كرد می‌گریست و چون قبر را یاد می‌آورد گریه می‌كرد، وقتی بعث و قیامت را یاد می‌نمود اشك می‌ریخت، وقتی كه گذشتن از صراط را یاد می‌آورد می‌گریست وقتی كه در مقابل خدا قرار گرفتن را یاد می‌آورد فریاد می‌كشید و بیهوش می‌شد.
چون به نماز می‌ایستاد مفصل‌های بدنش به حركت درمی‌آمد و چون بهشت و جهنم را یاد می‌كرد مانند انسان مار زده مضطرب می‌گشت، هر وقت به وقت خواندن قرآن به «یا ایها الذین آمنوا» می‌رسید، می‌گفت:  لبیك اللهم لبیك.
حضرت مجتبی- علیه‌السّلام- در احسان و انفاق در راه خدا قدمی برداشت كه منحصر به‌فرد و از فضائل اختصاصی اوست و آن اینكه:  دو بار همه دارایی خویش و سه بار نصف مال خود را در راه خدا انفاق و احسان نمود این مطلب مورد تصدیق همه است، شیعه و اهل سنت آن را در كتاب‌های خود نقل كرده‌اند، عبارت عربی روایت چنین است:  
«خرج الحسن- علیه السّلام- من ماله مرّتین و قاسم لله ماله ثلاث مرّات حتّی انه كان یعطی نعلاً و یمسك نعلاً و یعطی خفاً و یمسك خفاً» یعنی:  وقتی كه نصف مال خود را در راه خدا می‌داد چنان دقت می‌كرد تا جایی كه یك نعلین و چكمه را می‌داد و یك نعلین و چكمه را برای خود نگاه می‌داشت.
از جمله فضائل حضرت مجتبی- علیه‌السّلام- آن است كه:  بیست و پنج بار پیاده به زیارت كعبه رفت با آن كه مركب‌های خوب با او برده می‌شد ولی به علت «افضل الاعمال أحمزها»  مسافت چهارصد و پنجاه كیلومتر راه را زیر اشعه سوزان آفتاب و روی سنگریزه‌های داغ، پیاده می‌پیمود تا رضات خدا را بیشتر فراهم آورد.
و چون این كار تصنّعی نمی‌تواند باشد، ایمان قوی و خلوص كامل لازم دارد، معاویه كه می‌خواست برای خودنمایی كارهای خوب انجام دهد، نتوانست این كار را بكند و حسرت می‌كشید و می‌گفت:  بر چیزی غمگین نیستم مگر به آنكه نتوانستم پیاده به حج روم ولی حسن‌بن‌علی- علیه‌السّلام- بیست و پنج بار پیاده به مكه رفت.
جریان بیست و پنج بار به مكه رفتن را شیعه و اهل سنت در كتاب‌های خویش نقل كرده و فریقین آن را مسلم   دانسته‌اند  
حضرت رضا- علیه‌السّلام- از پدرانش- علیهم‌السّلام- نقل می‌كند:  چون رحلت امام حسن- علیه‌السّلام- نزدیك شد، گریه كرد. گفتند:  یابن‌رسول‌الله آیا با آن منزلت كه نسبت به رسول خدا- صلّی‌الله علیه و آله و سلّم- داری گریه می‌كنی؟! با آن كه حضرت در تقرب تو نسبت به او، چیزها گفته است؟! بیست بار پیاده به حج رفته و سه بار هر چه داشته‌ای در راه خدا انفاق نموده‌ای حتی یك نعلین؟! فرمود: فقط برای دو چیز گریه می‌كنم:  وحشت موقف قیامت و مفارقت دوستان «فقال انّما أبكی لخصلتین:  لهول المطلع و فراق الأحبّه.»
منابع در دفتر روزنامه موجود است.


تعداد بازدید :  137