شماره ۴۵۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۶ آذر
صفحه را ببند
مرد 35ساله همدانی به 4 بیمار فرصت تازه‌ای برای ادامه زندگی داد
پدری که زندگی‌اش را بخشید

جعفر پاکزاد| پیرمرد نگاهی به برگه رضایتنامه انداخت. قطرات اشک روی گونه‌های چروکیده‌اش سر می‌خورد. حالا او باید تصمیم سختی می‌گرفت. پزشکان مرگ مغزی پسرش را اعلام کرده بودند و دیگر امیدی به بازگشت او به زندگی وجود نداشت. پیرمرد نگاهی به دو نوه‌اش که باید از این بعد با جای خالی پدر روزگار را سپری کنند می‌اندازد. قلبش از این همه غصه به درد آمده بود. خودکار را از روی میز برمی‌دارد و با امضای برگه رضایتش را اعلام می‌کند تا با اهدای اعضای پسرش فرصت تازه‌ای برای ادامه زندگی به چند بیمار بدهد.
علی آقا مرادی پدر بهرام همان مرد جوانی است که چند روز پیش وقتی درحال کار در ساختمان نیمه‌کار‌ه‌ای بود، دچار حادثه شد. پیرمرد اشک در چشمانش حلقه زده است. دست‌های پینه‌بسته‌اش را روی همدیگر گذاشته است. درکنارش می‌نشینم. از او می‌خواهم درباره حادثه‌ای که باعث شد پسرش را از دست بدهد بگوید. آهی کشید و گفت: «پسرم آرماتوربند بود و سر ساختمان کار می‌کرد. سه‌شنبه 18 آذرماه بود که وقتی درحال کار در طبقه اول ساختمان بود ناگهان زیر پایش خالی شد و از ارتفاع 3متری سقوط کرد. درخانه بودم که همکارش زنگ زد و گفت بهرام دستش شکسته و باید به بیمارستان بعثت بروم. در مسیر بیمارستان که بودم خودم را آماده کردم تا خبر بدی را بشنوم.»
به این جای ماجرا که می‌رسیم صدای گریه مادر بهرام بلند می‌شود. او بی‌قرار است و انگار هنوز نتوانسته باور کند پسرش را برای همیشه از دست داده است. علی آقا دستی روی شانه همسرش می‌گذارد و او را آرام می‌کند. گلویی صاف می‌کند و ادامه می‌دهد: «وقتی به بیمارستان رسیدم، به قسمت اورژانس رفتم و پیگیر ماجرا شدم. پزشکان گفتند بهرام بر اثر سقوط دچار ضربه مغزی شده است. بهرام را به اتاق عمل بردند. یک ساعت بعد وقتی بهرام را از اتاق عمل بیرون آوردند و به اتاق مراقبت‌های ویژه بردند به سراغ پزشکش رفتم تا جویای حالش شوم. پزشک بیمارستان گفت ضربه شدیدی به سرش وارد شده و آنها هر کاری از دستشان برآمده برایش انجام داده‌اند و حالا فقط باید دعا کنیم تا ضریب هوشیاری‌اش بالا بیاید چرا که در غیراینصورت او دچار مرگ مغزی می‌شود.»
او در ادامه گفت: «فردای آن روز پشت در اتاق مراقبت‌های ویژه چشم به بهرام دوخته بودم که کلی دستگاه به او وصل بود. در همین لحظه پرستارها با عجله وارد اتاق شدند و بالای سر بهرام قرار گرفتند. نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده تا این‌که حدودا یک ساعت بعد پزشک بیمارستان من را صدا زد و گفت متاسفانه ضربه‌ای که به سر پسرم وارد شده باعث مرگ مغزی‌اش شده است و این یعنی این‌که دیگر امیدی نیست.» با گفتن این جمله دوباره بغض پیرمرد شکست و اشک از چشمانش جاری شد. با دستمالی که در دست دارد اشک‌هایش را پاک می‌کند. او افزود: «همان روز پزشک پیشنهاد داد که تا دیر نشده اعضای بدن بهرام را اهدا کنیم. لحظه‌ سختی بود. درمیان گذاشتن این اتفاق و این‌که بهرام را برای همیشه از دست داده‌ایم با همسر و عروسم کار خیلی سختی بود. می‌توانم بگویم آن روز بدترین روز زندگی‌ام بود. بهرام تنها پسرم بود. او همیشه به ما کمک می‌کرد و واقعا عصای دست من و مادرش شده بود. در این میان از همه بیشتر دلم به حال فاطمه و زهرا دو نوه خردسالم سوخت که یتیم شده بودند. با هر زحمتی بود ماجرای مرگ مغزی بهرام را گفتم. غوغایی در خانه‌مان برپا شده بود و به سختی توانستم همسر و عروسم را آرام کنم. سرانجام همسرم و عروسم وقتی امیدشان را به برگشت بهرام از دست دادند رضایتشان را اعلام کردند و به من اختیار کامل دادند تا تصمیم نهایی را بگیرم.» پدر بهرام به خبرنگار «شهروند» گفت: «تصمیم‌گیری برایم سخت بود. از یک طرف دل کندن از فرزند سخت بود و از طرفی می‌دانستم اگر رضایت ندهم امید چند نفر برای ادامه زندگی از بین خواهد رفت. سرانجام تصمیمم را گرفتم و رضایتنامه را امضا کردم. پس از اعلام رضایت بهرام را با آمبولانس از همدان به بیمارستان سینای تهران منتقل کردند.» حرف‌های پیرمرد تمام شد و در همین لحظه بود که خانم پورحسین کوردیناتور پیوند اعضای بیمارستان سینا وارد اتاق شد و اعلام کرد که قرار است بهرام را به اتاق عمل منتقل کنند.
آخرین دیدار
این آخرین دیدار پدر و مادر با فرزند است. مادر پاهایش توان قدم برداشتن ندارد. دست پدر را گرفته و به آرامی به طرف اتاق مراقبت‌های ویژه می‌رود. چند دقیقه بعد هر دو بالای سر فرزندشان بودند. صدای گریه‌های مادر داغدیده فضای اتاق را پر کرده است. علی آقا که دیگر اشکی برایش باقی نمانده با صدایی لرزان می‌گوید: پسرم آن دنیا شفاعت ما را هم پیش خدا بکن.  دکتر ساناز دهقانی مسئول واحد فراهم‌آوری پیوند اعضای بیمارستان سینا به «شهروند» می‌گوید: «طبق نظر تیم‌های تخصصی بیمارستان مرگ مغزی مرد جوان تأیید شد و با انتقال وی به اتاق عمل پزشکان توانستند کلیه، کبد و قلب این فرد را به 4 بیمار نیازمند پیوند بزنند. با این کار خداپسندانه چند بیمار فرصت تازه‌ای برای ادامه زندگی پیدا کردند.»


تعداد بازدید :  181