شماره ۴۵۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۶ آذر
صفحه را ببند
لوركا، شاملو و اسيد پاشي در ساعت پنج عصر

سعید  اصغرزاده

خبر را خواندم. باز هم تكان‌دهنده بود. حوالی ساعت 17 روز دوشنبه راکبین یک دستگاه موتورسیکلت اقدام به اسیدپاشی روی یک دختر کردند. بنابراین گزارش راکبین این موتورسیکلت صورت خود را پوشانده بودند. این اتفاق در حوالی خیابان سازمان برنامه تهران رخ داد. هنوز اطلاع دقیقی از دلیل این اسیدپاشی در دست نیست و مسئولان درحال بررسی این موضوع هستند...
پيش خودم مي‌گويم عجب دل و جرأتي! بعد مي‌گويم كه نه! وقتي پليس از 191‌هزار نفر در اصفهان بابت اسيدپاشي تحقيق مي‌كند و صدتايشان مظنون به اسيدپاشي مي‌شوند، خب لابد اين جماعت زيادند. و اگر حالا در تهران اين كار را مي‌كنند لابد حاوي پيامي است. ياد آن روز مي افتم كه بيخ گوش خانم ابتكار از بزرگراه تيرانداخته بودند به گوزن پارك پرديسان! صالح نيکبخت وکيل دادگستري يك زماني درخصوص اسيدپاشي گفته بود اگرچه مطابق قانون اساسي، پيشگيري از وقوع جرم از اختيارات و وظايف قوه قضاييه است ولي با اين وجود قوه قضاييه به تنهايي نمي‌تواند از عهده اين کار برآيد چرا که اين کار نيازمند همکاري حقوقدانان، ‌روانشناسان و جامعه‌شناسان است و من به ليست نيكبخت، علما و سياستمداران را هم اضافه مي‌كنم و تمام مردم را.  مردم بايد داوطلب حذف
 اسيدپاش ها شوند. فكرش را بكنيد در يك شهر 191‌هزار نفر مطلع و مشكوك و...  ضربش بكنيد در تعداد شهرها! و از نيمه‌شهريور(آغاز سريال اسيدپاشي در اصفهان) تا به حال، دست ما كوتاه و خرما بر نخيل!
من نمي‌دانم كه بايد به آن گزارش خبرگزاري فارس استناد كنم كه نوشته بود: «طی چهار دهه بعد از ماجرای کاباره ارم، معدود موارد استفاده از اسیدهای صنعتی برای ارتکاب جنایت در ایران، دقیقاً از همان الگوی عشق، حسادت، تنفر و انتقام غربی پیروی می‌کرد، طوری که همزمان با هر خبر اسیدپاشی همیشه اذهان عمومی در ایران پیگیر داستان کاباره‌ای مرتبط با آن بودند...» يا بروم سراغ ريشه‌يابي با سنتي ديگر! اما اگر معكوس عمل كنم چه؟ يعني به جاي ريشه‌يابي (شايد دستم بسته باشد) بروم سراغ چگونگي حذف اين پديده شوم. لابد مي‌گوييد بي‌ريشه‌يابي كه نمي‌شود. اما من مي‌گويم كه پيش فرض بگيريم كه مردم مي‌دانند چه كاسه‌اي زير نيم كاسه است و اگر اين پيش فرض را قبول كنيم، نقش مردم در حذف اسيدپاشي چيست؟ مردم اكنون بايد داوطلب چه وظيفه‌اي شوند كه بخش آسيب‌پذير جامعه در امان بماند؟ اصلا بياييد نتايج يك پژوهش را با هم ببينيم و بعد بگويم كه داوطلب چه بايد شد:
یکی از معدود پژوهش‌ها در این زمینه، در مدت شش سال، از خرداد ۱۳۸۳ تا مهر ۱۳۸۹، روی ۵۹مورد اسیدپاشی در بیمارستان سوختگی مطهری تهران انجام شده است.
(http: //www. ncbi. nlm. nih. gov/pmc/articles/PMC3293230/#B)
بر اساس این پژوهش ۵۱‌درصد قربانیان مرد و ۴۹‌درصد زن بودند و پنج نفر از آنها زنده نماندند. صورت و نواحی فوقانی تنه بیشتر از هر جای دیگری هدف حمله قرار گرفته بودند. بیشترین دلیل اسیدپاشی، خواستگاری ناموفق، رابطه خارج از چارچوب ازدواج یا درخواست طلاق بود. عواملی مثل فقر، وضع بد اجتماعی و اقتصادی و کلاهبرداری مالی هم از دیگر عوامل شایع بودند. بیشتر قربانیانی که در این تحقیق بررسی شدند (۷۱ درصد) متاهل بودند. نیمی از زنان هدف حمله شوهر یا بستگان دیگر قرار گرفته بودند و بقیه آنها هدف افراد غریبه. مردان قربانی نیز در بیشتر موارد هدف حمله افراد غریبه (۳۶درصد)، نامعلوم (۳۵درصد)، در حین دعوا (۱۷درصد) یا قربانی حمله همسرشان (۱۲درصد) بودند. متوسط سن قربانیان ۳۶‌سال و متوسط سوختگی ۳۰‌درصد بود. اکثر قربانیان مرد مجرد و اکثر قربانیان زن متاهل بودند. همانطور كه مي‌بينيد با ريشه‌يابي فقط مي‌توان 50‌درصد مشكل را حل كرد. چون 50‌ درصد موارد براي خانم‌ها توسط افراد ناشناس اتفاق افتاده است و اين افراد ناشناس احتمال داشته است روي هر فرد ديگري اسيد را بپاشند! اين 50‌ درصد ناشناس همان‌هايي هستند كه حالا ديگر نمي ترسند و به‌رغم اين همه زد و بند و تحقيقات ساعت پنج عصر مي‌زنند به خيابان و صداي قهقهه مستانه شان شنيده مي‌شود!  و من
 بر عكس گويي طنين صداي شاملو را مي شنوم كه مرثيه‌اي از لوركا را مي‌خواند: در ساعت پنج عصر/ درست ساعت پنج عصر بود/ پسری پارچه سفید را آورد / در ساعت پنج عصر/ سبدی آهک، از پیش آماده /در ساعت پنج عصر/ باقی همه مرگ بود و تنها مرگ / در ساعت پنج عصر /باد با خود برد تکه‌های پنبه را هر سوی /در ساعت پنج عصر /و زنگار، بذر نیکل و بذر بلور افشاند / در ساعت پنج عصر...
راستي بيراه نروم! بياييد داوطلب مرزبندي با ناشناس‌ها شويم. آيا شما ناشناسي مي‌شناسيد كه شناس باشد؟ با ناشناس‌هاي شناس مرزهاي خود را مشخص كنيد. اين بهترين روش طرد اسيدپاش‌هاست!


تعداد بازدید :  341