شماره ۴۵۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۶ آذر
صفحه را ببند
خائن خرد...!

محمدمهدی پورمحمدی

مناسبتش یادم نیست و به خاطر نمی‌آورم سر چه موضوعی با یک دیپلمات ارشد ترکیه در یکی از کشورهای اروپایی صحبت می‌کردم که داستان پیشخدمت مخصوص آتاتورک را برایم تعریف کرد که آن را برای شما نقل می‌کنم.
آتاتورک پیشخدمت مخصوصی داشت که کار پذیرایی از میهمانان ویژه و ملاقات‌های مهم داخلی و خارجی به عهده او بود. حافظه قوی و دقت عمل ظاهری  این پیشخدمت، او را به صورت چهره‌ای استثنایی در کاخ درآورده و از این نظر مورد عنایت ویژه شخص آتاتورک و رئیس تشریفات کاخ ریاست‌جمهوری ترکیه بود. وقتی ملاقات‌کنندگان با آتاتورک و میهمانان ویژه او از مقامات و شخصیت‌های داخلی و خارجی که گاهی تعداد آنها نسبتاً زیاد بود، در جاهای خود مستقر می‌شدند، پیشخدمت ویژه وارد می‌شد و اول از آتاتورک و سپس از تک‌تک میهمانان می‌پرسید که آیا چای میل دارند یا قهوه. اگر قهوه میل داشتند باید از میان پنج شش نوع قهوه یک نوع را انتخاب کنند و بگویند قهوه را با شیر، یا بدون شیر، کم شکر، با شیرینی متوسط یا پر شکر می‌خواهند. پیشخدمت مخصوص هیچ‌چیز یادداشت نمی‌کرد، فقط با گرفتن هر سفارش نگاهی به چهره افراد می‌انداخت و سری تکان می‌داد و به طرف میهمان بعدی می‌رفت. دقایقی بعد پیشخدمت مخصوص با دو نفر دیگر وارد می‌شد، یکی از آنها سینی قهوه و چای را حمل می‌کرد و نفر سوم وظیفه گذاشتن چای و قهوه جلوی میهمان را به عهده داشت. اول سه نفری به طرف آتاتورک می‌رفتند. پیشخدمت مخصوص به یکی از فنجان‌ها اشاره می‌کرد و نفر سوم آن را جلوی آتاتورک می‌گذاشت. سپس پیشخدمت سینی به دست، جلو هر میهمانی می‌ایستاد، پیشخدمت مخصوص نگاهی به چهره او می‌انداخت، سری تکان می‌داد، لبخندی حاکی از به یاد آوردن سفارش او می‌زد و به یکی از فنجان‌ها اشاره می‌کرد و پیشخدمت سوم از میان فنجان‌ها همان را برمی‌داشت و جلوی او می‌گذاشت.
سال‌ها به این منوال گذشت و همچنان آوازه پیشخدمت مخصوص به‌عنوان یک خدمتگزار استثنایی و مورد توجه مقامات رده بالای کاخ ریاست‌جمهوری در همه جا پیچید و این نوع کار شگفت‌آور، او  را به صورت فردی بی‌رقیب و مورد حسادت دیگران در آورده بود. بالاخره آتاتورک مرد، پیشخدمت مخصوص بازنشسته شد، دوران بازنشستگی را پشت‌سر گذاشت، بیمار و بستری شد و پس از چندی به حالت احتضار افتاد و به روزهای پایانی عمر خود نزدیک شد. در واپسین روزهای حیات، رئیس دیرین او یعنی رئیس تشریفات کاخ ریاست‌جمهوری ترکیه که او هم بازنشسته شده و سن و سالی ازش گذشته بود، به عیادت او رفت و ضمن دعا برای سلامتی وی به یاد خاطرات دیرین گفت: خدمات صادقانه و دلسوزانه و نظم و دقت و خصوصاً حافظه شگرف شما در به خاطر سپردن سفارش‌های میهمانان مخصوص آتاتورک مرحوم و این‌که بدون یادداشت‌برداری، گاهی سفارشات بیش از پنجاه نفر را هم به خاطر می‌سپردید، از یاد رفتنی نیست. هنوز هم کارکنان قدیمی کاخ شما را به خاطر این استعداد عجیب و خدادادی تحسین می‌کنند. پیشخدمت مخصوص سابق با صدایی ضعیف و محزون و کمی حاکی از ندامت، عذرخواهی و پشیمانی و در عین حال با چاشنی شیطنت و بدطینتی گفت: آقای رئیس! کدام استعداد؟ کدام حافظه؟ چه پشمی؟ چه کشکی؟ کدام تحسین؟ من اگر این همه استعداد، حافظه، توانایی و لیاقت داشتم که چایی بیار آتاتورک و زیردست شما نمی‌شدم. من فقط سفارش شخص آتاتورک را خوب به خاطر می‌سپردم و در تمام مدت خدمتم در این مورد مرتکب هیچ اشتباهی نشدم. در مورد بقیه همه‌اش فیلم و نمایش بود. اصلاً گوش نمی‌دادم که چه سفارشی می‌دهند. وقتی هم سینی چای و قهوه را می‌آوردیم، با نگاه به چهره میهمانان و تکان دادن سر وانمود می‌کردم که سفارش آنها را به خاطر می‌آورم و همین‌طور شانسی و الا بختکی به یکی از فنجان‌های داخل سینی که در دست پیشخدمت دوم بود، صرف‌نظر از آن‌که چای باشد یا قهوه ترک، اسپرسو، فوری،... قوی، متوسط ضعیف، با کافئین، بدون کافئین، با شیر، بدون شیر، کم شکر، پر شکر و... باشد اشاره می‌کردم و پیشخدمت سوم آن را جلوی میهمان می‌گذاشت. آقای رئیس شما که ماشاءالله خودتان سال‌های‌سال رئیس تشریفات کاخ بوده، به آداب تشریفات و رسوم پروتکلی اشراف دارید، خوب می‌دانید که هیچ میهمان عالی‌رتبه و آداب‌دانی در محضر یک رئیس کشور به خود اجازه نمی‌دهد که نسبت به این‌که چای یا قهوه اشتباهی جلویش گذاشته‌اند اعتراض کند و تقاضای تعویض آن را داشته باشد و حداکثر آن است که آن را نمی‌نوشد! از آن‌جا که براساس شیوه مرضیه گذشتگان از هر داستانی باید نتایج اخلاقی به دردبخور و مفیدی استنتاج شود، از این داستان کمی تا قسمتی خنده‌دار و غم‌انگیز نتیجه
 می گیریم که:  
-کمال مصطفی پاشا آتاتورک پانزده‌سال و دوازده روز رئیس‌جمهوری بود و فکر می‌کرد بر همه اوضاع کشورش مسلط و از اخبار و تحولات سراسر اقلیم فرمانروایی‌اش و نیز اقصی نقاط جهان مطلع و باخبر است، اما بالاخره مرد و نفهمید که یک پیشخدمت ساده در دو قدمی او  پانزده‌سال و دوازده روز به او خیانت کرده و در تمام این مدت به ریش نداشته‌اش خندیده است.
-بعضی از مورخین شاید حق داشته باشند که آتاتورک را در این مورد بی‌تقصیر تلقی کنند، زیرا پس از دوران طولانی نظام خلافتی و پس از فروپاشی حکومت عثمانی، آتاتورک اولین رئیس‌جمهوری ترکیه بود و با تجربه کم این نوع حکومت در آن کشور، حقاً نمی‌دانست که پرداختن به افق‌های دوردست و دشمن خارجی، برای کشورداری امری لازم است، اما به هیچ وجه کافی نیست.
-اگر چه سعدی علیه‌الرحمه قرن‌ها پیش از آتاتورک و پیشخدمت زبل او از دنیا رفته، اما گویا حکایت منجم و عیال مربوطه را در باب چهارم گلستان دراین‌باره به رشته تحریر در آورده و گفته است:  
تو بر اوج فلک چه دانى چیست     
که ندانى که در سرایت کیست
-تا آن‌جا که شاید به تاریخ ما مربوط شود حتی رضاشاه هم از دم تیغ تمسخر پیشخدمت مخصوص آتاتورک جان سالم به در نبرد. این پیشخدمت مخصوص، از رضاشاه نیز که در‌سال 1313 با یک هیأت پر و پیمان نظامی برای یک دیدار سی و هشت روزه به ترکیه سفر کرده بود، بارها به همان طریق مرسوم و مألوف خود پذیرایی کرد و رضاشاه به‌عنوان دیکتاتور بی‌رحمی که در ایران معمولاً این اشتباهات را ندیده نمی‌گرفت و مرتکبین آن را به سیخ و صلابه می‌کشید، دم بر نیاورد، اعتراض نکرد و حتی تقاضا نکرد که چای و قهوه‌اش را عوض کنند. تاریخ نیز در این مورد که وی بالاخره در حضور میزبانش آتاتورک چای و قهوه خود را نوشید، لب نزد یا آن را نیمه‌کاره رها کرد ساکت است.
-اخیراً حشره‌شناسان کشف کرده‌اند که در زبان پشه‌ها، معنی «ویز ویز» به فارسی «قاه قاه»  است. وقتی یک پشه فسقلی، یک آدم قلچماق صدکیلویی را به خارش سراسری انداخته، کلافه، عصبی و بی‌خواب می‌کند، خود را به گوش قربانی نزدیک کرده و با ویز ویز که همان قاه‌قاه خودمان باشد، به ریش او می‌خندد. 


تعداد بازدید :  374