شماره ۱۷۴۴ | ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۷ تير
صفحه را ببند
خیلی‌سال پیش، در چنین روزهایی!

قوام، مصدق، فلافل و‌ هات‌داگ!
 | شهاب نبوی|در روزهای آخر تیرماه و در آستانه قیام ۳۰ تیر قرار داریم. این روزها یکی از کسایی که خیلی توی ذهن آدم می‌آد، قوام‌السلطنه است. احمد قوام نه‌تنها قدیما نخست‌وزیر بالقوه بود، بلکه نخست‌وزیر بالفعل هم بود. قوام برای خودش یک گروه فشار جمع‌وجور بود؛ یعنی در دوره‌ای از سیاست ایران، هر نخست‌وزیری کار زشتی می‌کرد که پادشاه نمی‌پسندید، می‌گفتند: الان خبر می‌دیم قوام بیاد جات بشینه. قوام یک برادر بزرگتر هم داشت که بعدا سعی می‌کنیم بهش بپردازیم. فقط بدونید اون استاد قرارداد نوشتن بود؛ یعنی جوری که وثوق‌الدوله با خارجی‌ها قرارداد می‌بست، استقلال و پرسپولیس بلد نیستند ببندند. آخرین‌باری که قوام بر کرسی صدارت تکیه زد، در همین ایام و خیلی کوتاه بود؛ یعنی همین که رفت یه دستی به آب برسونه و برگرده، دید که مصدق دوباره برگشته و شاه هم که کلا اون روزها وقتی مصدق رو می‌دید، جیغ می‌زد و فرار می‌کرد، حکم رو امضا کرده و رفته سوییس که تا هوا خوبه یه کلبه واسه اسکی زمستونی پیدا کنه. این روزها، از اون روزها، فقط یک خیابون توی تهران مونده که در اون نه اثری از مصدقه، نه قوام، نه حزب توده. پر است از دکه‌هایی که برخلاف نظر رئیس شورای شهر تهران، تا آخر شب فلافل و کباب ترکی و‌ هات‌داگ می‌فروشند.


تعداد بازدید :  538