شماره ۴۵۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۶ آذر
صفحه را ببند
آرش دادگر و شیوه کارگردانی‌اش در نمایش «کالون و قیام کاستلیون»
پنهان نکردن خود در اجرا

|  کاوه سالاری |   

همیشه این سوال برای من پیش می‌آید که واقعا آنچه کارگردان می‌خواسته در صحنه نشان دهد با نتیجه عمل یکی است یعنی نتیجه می‌تواند یکی باشد؟ یا اصلا در یک جدال بین تماشاگر و گروه اجرایی کدامیک حرف درست را می‌زنند. اگر بخواهیم خیلی نسبی‌گرایانه به ماجرا نگاه کنیم باید بگوییم هم گروه اجرایی و هم تماشاگر حق دارند که برداشت‌های خودشان را داشته باشند. بنابراین اگر با این نگاه نسبی‌گرایانه بخواهیم به نمایش «کالون و قیام کاستلیون» به کارگردانی آرش دادگر نگاه کنیم باید بگوییم اینها دیدگاه‌‌های یک تماشاگر است و ممکن است با آنچه گروه اجرایی می‌خواسته مطابقت نداشته باشد. آرش دادگر در این نمایش قصد دارد که اثرگذار برخورد کند بنابراین شیوه‌ای اجرایی برمی‌گزیند تا بتواند تماشاگر را در یک ساعت و 20 دقیقه اجرا روی صندلی میخکوب کند یا به قول خودش در نشست خبری نمایش‌اش در تماشاگر طوفان بپا کند و این طوفان چطور بپا می‌شود؟ جواب به این پرسش بعد از دیدن نمایش دادگر راحت است. یکی در مفهومی است که در پس نمایشنامه نهفته و دیگری در شیوه اجرایی‌ای است که انتخاب کرده است. با این همه، هم در مفهوم و هم در شیوه اجرایی مشکلاتی دارد. دادگر در مفهومی که انتخاب کرده نتوانسته منویات درونی خودش را پنهان و از شعار دادن فرار کند بنابراین شیوه‌ای همگون با شعار را انتخاب کرده و بر همین اساس است که با تمام قوا در طول نمایش همه بازیگران فریاد می‌زنند. این فریاد تعمدی است و به منظور «ایجاد طوفان در تماشاگر» به وجود آمده اما غافل از این‌که شعار مانند بودن فریادهای دادگر و همراهانش در اجرا نمی‌تواند تماشاگر را با خودش همراه کند. اگر هم در یک پیش فرض بگوییم دادگر نمی‌خواهد همراهی تماشاگر را با آدم‌هایش داشته باشد با جمله کارگردان در تضاد می‌‌شود که می‌گوید می‌خواسته در تماشاگر طوفان بپا کند. شاید تفاوت من به‌عنوان تماشاگر با آرش دادگر به‌عنوان کارگردان در تعبیرمان از مفهوم و کلمه «طوفان» باشد؛ برای دادگر براساس اجرایی که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر و سالن استاد سمندریان دارد در شعار و داد و فریادهای اجرایی مفهوم بگیرد و برای من به‌عنوان تماشاگر در تأمل و تعمق درونی و ژرف. بنابراین براساس اجرای دادگر حرکات غلو‌آمیز و گوشه‌های تیز بازی بازیگران به درون من نفوذ نمی‌کنند و همیشه بین من و او فاصله‌ای ایجاد می‌کند بنابراین نفوذ در درونیات بازیگر برای من غیرممکن می‌شود. مدام با این پرسش با خودم مواجه باشم که چرا و به چه دلیل این همه داد و بیداد را باید روی صحنه ببینم. اگر دادگر اختلاف سطح در بازی هم به‌وجود آورده بود شاید می‌توانستیم بگوییم این کنتراست جذاب است. اما فراز و فرودی در لحن بازیگران مثبت و منفی دیده نمی‌شود و تنها در یک بخش که لباس بازیگر نقش «سروه» است این اختلاف را با دیگران ایجاد می‌کند. او لباس سفید «سروه» را در مقابل لباس «سیاه» کشیشان قرار می‌دهد. دادگر حتی در این طراحی هم از رفتاری کلیشه‌ای پیروی می‌کند. همان‌طور که کشیشان این نمایش فریاد می‌زنند، شخصیت «سروه» هم که مورد ظلم قرار گرفته فریاد می‌زند. بنابراین هیچ تفاوتی میان آنها ایجاد نمی‌شود. اگر هم مفهوم فریاد حق‌خواهی و فریاد ظالمان را هم در نظر بگیریم و آن را مقصود دادگر بدانیم بنابراین کارگردان در انتقال مفهوم موفق عمل کرده اما در شکل برخوردش کاملا کلیشه‌‌ای رفتار کرده است. این نمایش این روزها در تماشاخانه ایرانشهر ساعت 18 روی صحنه است.


تعداد بازدید :  194