شماره ۱۷۲۴ | ۱۳۹۸ دوشنبه ۳ تير
صفحه را ببند
ملاقات با خدا؛ آخرین پرواز «کاپیتان»‏

حسام‌خراسانی روزنامه‌نگار

‏«کاپیتان وحید» دلسوز و خوش‌صحبت بود؛ روز گذشته خبر تلخ و تکان‌دهنده درگذشتش همه‌ را ‏غافلگیر کرد. در میان نیروهای امدادرسان، کمتر امدادگری است که نام کاپیتان وحید را نشنیده باشد. ‏مهر چهار‌سال پیش با او ملاقاتی داشتم. ‌‌‌مکان قرار هم سازمان امدادونجات جمعیت‌هلال‌احمر بود، آن ‏روز قرار بر این بود، یک مانور امدادی برگزار شود و بالگردهای امدادی جمعیت‌هلال‌احمر برای ‏دقایقی به پرواز در آیند. «کاپیتان» مرد خوش‌‌صحبتی بود، همین خوش‌ صحبتی علتی شد تا مثل‌ همیشه ‏دور کاپیتان پُر شود ازامدادگر و دوستان. یادم است که در میان آن جمع، کاپیتان شعری از حضرت ‏سعدی را خواند:   اَلا گر طلبکار اهل دلی/ ز خدمت مکن یک زمان غافلی/ به حال دل خستگان درنگر/  ‏که روزی تو دلخسته باشی مگر / درون فروماندگان شاد کن/ ز روز فروماندگی یاد کن. به دور از ‏تعارف و تملق می‌گویم. خودش اینچنین بود، دردش درد ضعیفان، غمش ناله آسیب‌دیدگان؛ گواه این ‏توصیف هم کارنامه‌‌ 40ساله او در خدمت‌رسانی است، چه در جنگ و چه در جمعیت‌ هلال‌احمر. ‏خودش در توصیف نخستین پرواز می‌گوید: «ثانيه‌هاي نخست با دلهره و اضطراب آغاز شد، مي‌دانستم مغلوب ‏ترس شدن خط بطلان بر تحقق آرزو كشيدن است‎. در ميان آسمان، ميان بيم و ترس دل به خدا بستم و در ‏ثانيه‌اي اعتماد به نفس جايگزين دلهره شد.» «دل بر خدا بستن» روایت نخستین پرواز از زبان کاپیتان ‏بود، اما «پرواز» برای کاپیتان در همین یک روایت خلاصه نشد، وحید یک روایت 40ساله رقم زد، ‏از خدمت، از نوع‌دوستی، از مهربانی.  در لحظه‌ای که خبر تلخ مرگ کاپیتان را شنیدم، در ذهنم ‏جمله‌ای از کتاب بینوایان مرور شد:   «به خاطر داشته باش عشق ورزیدن به انسانی دیگر، مانند ملاقات ‏با خداوند است ‎‏.»  بله، کاپیتان ما چهار دهه عشق ورزید و  در آخرین پرواز به «ملاقات با خدا» ‏رفت.‏


تعداد بازدید :  580