شماره ۴۵۲ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۲۴ آذر
صفحه را ببند
اباذری - پاشایی و سوالی که شنیده نشد
آرش نصراصفهانی/پژوهشگر

در روزهای اخیر تحلیل صریح یوسف اباذری از آنچه «پدیده پاشایی» خوانده می‌شود، به یکی از موضوعات جنجالی رسانه‌های رسمی و شبکه‌های اجتماعی بدل شده است. به‌طورکلی محتوای سخنرانی اباذری را می‌توان به 2 بخش تقسیم کرد: بخش اول طرح یک مسأله بود که با مثالی از یک فیلم مستند در مورد مردم استان سیستان‌وبلوچستان و مشکلات حاد معیشتی آنها آغاز شد. با مطرح کردن این موضوع، سوال اصلی اباذری این بود که چرا مساله‌ای به این اهمیت که خطر مرگ یک استان کشور را نشان می‌دهد هیچ بازتابی در جامعه ندارد و به‌جای آن مرگ یک خواننده پاپ این‌چنین جامعه را تکان می‌دهد. بخش دوم سخنرانی او ارایه پاسخی به این سوال بود که در آن اباذری تلاش کرد تا سازوکاری را تشریح کند که به اعتقادش مانع طرح مسائل اصلی جامعه می‌شود؛ آنچه او آن را در قالب مفهوم «سیاست‌زدایی» توضیح داد. نکته جالب این‌جاست که این پاسخ اباذری و البته شیوه بیان آن به موضوعی جنجالی در فضای رسانه‌ای کشور بدل شد اما در میان همه این هیاهوها سوال اصلی اباذری شنیده نشد؛ چرا ما نسبت به مسائل اصلی و واقعی‌مان بی‌تفاوتیم.
فراهم کردن فهرستی از مسائلی که آن را واقعی و اصلی بدانیم کار دشواری است زیرا تعریف یک پدیده به‌عنوان «مسأله واقعی» معمولاً تحت‌تأثیر ارزش‌ها و پیش‌فرض‌های افراد و گروه‌های اجتماعی قرار دارد. لذا گروهی ممکن است موضوعی را مشکلی اصلی برای جامعه بداند اما در مقابل گروهی دیگر آن را در اولویت‌های اصلی قرار ندهد. اما فارغ از تفاوت‌های ارزشی می‌توان مسائلی را یافت که در مورد اهمیت آن در میان گروه‌های مختلف توافق نظر نسبی وجود داشته باشد. به‌عنوان نمونه کمتر کسی است که همین مثال اباذری در مورد وضع سیستان‌وبلوچستان را موضوعی بی‌اهمیت تلقی کند. به علاوه بسیاری دیگر از معضلات بنیادی این کشور را می‌توان فهرست کرد که علی‌القاعده باید دغدغه اصلی دولت و ملت باشد. مثلاً بسیاری از کارشناسان محیط‌زیست معتقدند ما با سرعت فعلی بهره‌برداری از منابع آبی به سمت پدیده «مرگ‌سرزمینی» حرکت می‌کنیم؛ به‌ عبارت‌ دیگر تمدن ما و حیات شهری و روستایی کشور ما در بسیاری از مناطق با تهدید نابودی در طی چند‌ سال آینده مواجه است. از طرف دیگر، هوایی که در شهرها تنفس می‌کنیم عامل بیماری، سرطان، سقط‌ جنین و هزاران مصیبت دیگر است. هر چند روز یک بار هم خبری از آلوده بودن فلان افزودنی به مواد خوراکی یا تقلب در تولید مواد غذایی شنیده می‌شود که مستقیماً سلامت مردم را تهدید می‌کند. این فهرست را می‌توان با مجموعه‌ای از مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تکمیل کرد. لیکن اهمیت این مثال‌ها در این است که این مشکلات حیات اجتماعی و سلامت فردی ایرانیان را صرف از هر عقیده و مرامی تهدید می‌کند و جدی بودن این تهدیدها غیرقابل‌ انکار است. از این‌ جهت است که سوال اباذری معنا پیدا می‌کند. اگر عرصه سیاست محل طرح مسائل واقعی جامعه است، چرا چنین تهدیدهایی که بلاواسطه حیات ما را تهدید می‌کند، هیچ واکنش جدی را از سمت دولت و مردم بر‌نمی‌انگیزد و به ‌جای موضوعات کم‌ اهمیت‌تر مشغله ذهنی دایمی جامعه شده است. صرف نظر از این‌که محتوای استدلال اباذری را بپذیریم یا خیر، اما نمی‌توانیم منکر شکلی از سیاست‌زدایی شویم که نه لزوماً طراحی شده و شاید سازوکاری دفاعی برای فرار از استیصال است. این سازوکار حتی در مورد سخنرانی اباذری هم عمل کرده است؛ یعنی همه ماجرا به این مسأله تقلیل داده شده است که «آیا باید به پاشایی گوش بدهیم یا به بتهوون؟»، «آیا یک روشنفکر حق دارد به مردم توهین کند یا خیر؟» و یا این‌که «اباذری چرا این‌قدر عصبانی بود؟». به این معنا در فضای امروز حتی از سخنرانی صریح و «سیاسی» اباذری هم سیاست‌زدایی می‌شود؛ یعنی سوال اصلی او نادیده گرفته‌ شده و تنها حول پاسخ و شیوه بیان آن حواشی مختلف ایجاد می‌شود. عصیان اباذری هم نتوانست توجه عمومی را به مسأله مرگ سیستان‌وبلوچستان جلب کند و همه‌چیز به یک نمایش و حواشی آن تقلیل یافت. فضایی که در مورد سخنان اباذری شکل گرفته، نمود عینی سازوکاری است که در آن حتی فریاد در مورد مسائل اصلی این جامعه هم گوش شنوایی ندارد. امروز هم اگر فهرست پر خواننده‌ترین اخبار وب‌سایت‌های مختلف را ببینیم بازهم سرماخوردگی فلان فوتبالیست و عکس سلفی فلان بازیگر در صدر است و نشانی از مردم سیستان‌وبلوچستان نیست. به نظر می‌رسد این فضای بی‌تفاوتی نسبت به خود را نمی‌توان تماماً در «توطئه» خلاصه کرد و کرختی عمومی نسبت به معضلات بنیادی را باید در سازوکارهای عمیق‌تری جست‌وجو کرد.


تعداد بازدید :  257