شماره ۴۵۲ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۲۴ آذر
صفحه را ببند
خاطرات سولفرینو

اداره‌ تداركات ارتش به جمع‌آورى مجروحان ادامه داد و همه را چه آن‌هايى كه زخم‌هايشان بسته شده بود و چه آن‌هايى را كه مورد مداوا قرار نگرفته بودند را  با برانكار يا صندلى‌هاى بسته شده به زين قاطرها به بيمارستان‌هاى صحرايى منتقل مى‌كرد و از آن‌جا آنها را به نزديك‌ترين شهر يا مركز به محل مجروح يا پيداشدنشان   مى‌فرستاد.
هر كليسا، صومعه، خانه، ميدان عمومى، دادگاه، خيابان و جاده در اين دهكده‌ها تبديل به يك بيمارستان موقتى شده بود. عده‌ زيادى از مصدومان به كارپندولو، كاسل، كوفردو، مدولا، گيديزولو، ولتا و مناطق اطراف برده مى‌شدند اما تعداد بيشترى به كاستيليون مى‌رفتند، جايى كه كسانى كه جراحت كمترى داشتند و توانسته بودند خود را به آن‌جا برسانند.
صف‌طولانى گارى‌هاى كميسارى ارتشى به رديف وارد مى‌شدند. گارى‌هايى كه سربازان، درجه‌داران و حتى افسرهاى عالیرتبه از هرمنصب و مقامى، همه را در كنار هم حمل مى‌كردند؛ نفرات پياده‌نظام، نفرات سواره‌نظام، نفرات توپخانه، همه در حال خونريزى، خسته با اندام‌هاى چاك‌چاك و پوشيده از گرد و غبار؛ به‌دنبال آنها قاطرها يورتمه‌كنان مى‌آمدند كه باعث مى‌شد مجروحان بى‌نوايى كه بر آنها سوار بودند بارها و بارها از درد فرياد بكشند. مردى استخوان رانش شكسته بود و به‌ نظر مى‌رسيد پايش تقريبا از بدنش جدا شده است و هر تكان كوچك گارى جراحتش را رنج‌آور مى‌كرد. ديگرى دست شكسته‌اش را با دست سالمش نگه داشته و از آن محافظت مى‌كرد. يك سرجوخه بازويش با ميله‌ چوبى يك موشك، سوراخ شده بود. او خودش ميله را بيرون آورده بود و براى راه رفتن از آن استفاده كرده و تا كاستيليون پياده آمده بود. بعضى‌ها در راه مرده بودند و اجسادشان كنار جاده رها شده بود تا بعدا دفن شوند.
ادامه دارد...


تعداد بازدید :  130