پیمان هوشمندزاده عکاس
حرفه من عکاسی است. بیشتر وقت خودم را با این کار سپری میکنم. سالهاست این کار را انجام میدهم و کارم را دوست دارم. اما مدتی است دارم به مظلوم بودن عکاسها فکر میکنم. به مظلوم بودن کسانی که در راه بهبود وضع اجتماع تلاش میکنند. حتی کسانی که از دردها و رنجها تصویر میگیرند در تلاشاند تا این تصویر از سراچه ذهن و روح همه پاک شود. اما آیا نشان ندادن سیاهی راه خوبی برای از بین بردن آن است؟ از نظر یک عکاس باید بگویم برخورد برخی از مسئولان و نیروهای انتظامی با عکاسها چندان مناسب نیست. گاهی اوقات برخی از افراد نیروی انتظامی به بهانه سیاهنمایی اجازه فعالیت به عکاسان را نمیدهند. با فرض اینکه این کار نشان دادن سیاهی باشد، تا زمانی که سیاهی وجود نداشته باشد عکاس نمیتواند سیاهنمایی کند. بنابراین کار عکاس نشان دادن آن چیزی است که وجود دارد. مهمترین چیزی که ذهن مرا بهعنوان عکاس به خود مشغول کرده این است که نحوه برخورد با عکاسهایی که برای ثبت دغدغههای اجتماعی و کمک به جامعه مشغول کار هستند، اصلاح شود. در پارهای موارد با کارت دانشجویی و خبرنگاری هم نمیشود عکاسی کرد. مگر در این شهر چه اتفاقی افتاده که بعضی از عکاسان حتی جرأت حمل دوربین یا انداختن دوربین روی گردن خود را ندارند.
عکاس مگر میتواند بدون دوربین کارش را انجام دهد. عکاسها درحال نشان دادند نقطههای تاریک یک شهر هستند. آنها با نگاه تیزبینشان میخواهند واقعیت جامعه را نشان دهند اما عدهای نقش آنها را نادیده میگیرند. ترس یکی از احساسات همیشه این روزهای من و ما است. مردم دلشان میخواهد پنهان شوند. خودروهای شهر سفید شدهاند. چرا این اتفاق میافتد؟ چرا وقتی خوردو قرمز رنگی از کنارمان رد میشود 4 تا چشم دیگر هم قرض میکنیم و به آن نگاه میکنیم؟ همه میخواهند درون هم گم شوند. خودروها همه خاکستری و سفید هستند. این نوعی ترس را هویدا میکند. آنها از شهر میترسند و نمیخواهند دیده شوند. تهران دارد سفید میشود. خودروها و خانهها دارند سپید میشوند. این شهر دیگر زیبا نیست. شادی دل و جان ما شهروندان این شهر خاکستری و سفید رفته است. مدتهاست خندههایی از ته دل نمیبینم. اگر اندیشه بازگشت به شادی و لبخند را داریم باید شادی بیافرینیم. باید مردم را شاد کنیم. هنر، موسیقی و جشنهای گاه و بیگاه میتوانند ما را به آینده امیدوار کنند. ترس از آن دست حالتهایی است که در کنار تنهایی آدم را از درون نابود میکند. ترس حس و حال بد و سیاه و دردناکی است. راه عبور و راه فاصله گرفتن از این حس، رهایی است. مردم باید رها شوند، نباید درون ترس مچاله شوند.