شماره ۴۵۲ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۲۴ آذر
صفحه را ببند
چرا احساسات بر خردورزی ایرانی‌ها غلبه دارد؟
هر لحظه به رنگ بت عیار درآمد

محمد بقایی ماکان نویسنده و پژوهشگر فرهنگی

از جمله پرسش‌های اساسی در جامعه‌شناسی و تعلیم و تربیت این است که فرد جامعه را  یا جامعه فرد را می‌سازد. حقیقت این است که جامعه مانند زمینی است که بذر آن، به اسم فرد، اعم از روشنفکر و غیرروشنفکر در آن رشد می‌کند. جوامعی که روشنفکران برجسته و جهانی دارند به این سبب است که خود برجسته و پیشتازند. چنین جوامعی طبیعتا هر لحظه به رنگ بتی عیار در نمی‌آیند. یعنی پریشان احوال و عطوفت‌زده نیستند که برای مثال شعارشان در صبح 28 مرداد متفاوت از آن چیزی باشد که عصر آن روز می‌گفتند.
از این رو است که جامعه‌شناسان و متفکرانی که در احوال جامعه ایرانی در طول تاریخ، اندیشه گماشته‌اند برجسته‌ترین ویژگی منش ایرانیان را گرایش به شعر و احساسات لطیف انسانی دانسته‌اند که از تعمق و تأمل به‌طور طبیعی فاصله دارند. احوال جامعه ایرانی را می‌توان به پروانه‌ای سرگردان تشبیه کرد که در بوستانی از گلی به گل دیگر پر می‌کشد و از این‌رو در هیچ موضعی تعمق کافی ندارد.
به همین سبب است، ژرف‌ترین اندیشه‌ها و احساسات جامعه ایرانی در غزل تجلی می‌یابد که نماد بارز شعر فارسی است و ویژگی آن وجود ابیاتی نامرتبط و نامنسجم در یک قالب مشخص است ولی با این همه مورد توجه و عنایت جامعه ایرانی است. این‌که چرا چنین حال و هوایی در تفکر ایرانی غلبه دارد به‌طور طبیعی برمی‌گردد به زمینه‌های فرهنگی که نه‌تنها در میان مردم ایران که در دنیای شرق می‌توان سراغ داشت که آن هم عبارت است از توجه بی‌حد به امور مابعدالطبیعی، نادیده گرفتن واقعیت‌های زندگی، تفرقه دینی، جنگ‌ها و تضادهای فرقه‌ای، گسترش شدید خرافات، مکتوم ماندن حقیقت دین، از میان رفتن مرز خرافات و حقایق دینی، رواج اندیشه«این نیز بگذرد» و بالاتر از همه نادیده گرفتن خویشتن خویش و تن به قضا و قدر سپردن که حاصل آن بی‌تفاوتی و لاابالی‌گری اجتماعی و سیاسی در طول تاریخ کشور به‌خصوص در یکصد‌سال اخیر بوده است.
معضلی از این دست در کشورهایی نظیر سرزمینی که ما بر آن سکنی داریم در این است که هرگز روشنفکران، متفکران و فرهیختگان و در نتیجه مردمش در یک قاعده و سیاق نبوده‌اند. گاهی از سوراخ سوزن گذشته‌اند و زمانی نتوانستند از دروازه عریض هم عبور کنند. با یک غوره سردی‌شان کرده است و با یک مویز گرمی.
 روشنفکرانی که در بطن چنین جامعه‌ای پروریده می‌شوند به‌طور طبیعی تحت‌تأثیر همین عوالم یعنی از خود رفتگی، عطوفت‌زدگی و آشفته حالی می‌شوند که شواهد بارز آن را می‌توان در تغییراتی که در هر عصری از تحولات کشور در این قشر عیان شده به وضوح دید.
طبیعی است که جامعه نیز به‌تبع در همان راهی گام می‌نهد که آنان رفتند. بنابراین در پریشیدگی و عطوفت‌زدگی ذهن جمعی یک جامعه نمی‌توان نقش روشنفکران را ندیده گرفت.
یکی دیگر از علل عطوفت‌زدگی و هیجانات آنی جوامعی از این دست، سر در میزان مطالعه و آگاهی دارد که در جوامع شرقی به شدت اندک است. از همین رو اکثر شرقیان قدرت تجزیه و تحلیل صحیح مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را ندارند و موجودی عاطفی و شوریده‌حال هستند که در هر دوره‌ای به سهولت در چنبره زلف هر سیاست خوش آب و رنگی گرفتار می‌آیند که نمونه‌های بارز آن را در ایام اخیر در کشورهایی مانند مصر، سودان و لیبی شاهدیم.
«تویین بی» مورخ و فیلسوف معروف، جوامع بشری را به 3 دسته تقسیم می‌کند. نخست جوامعی که خردسال هستند ولی درایت، تدبیر و تجربه پیران را دارند.
دوم، جوامعی که کهنسالند ولی همچنان در دوره صباوت و کودکی سر می‌کنند و سوم جوامعی که در حد فاصل این دو دسته قرار دارند. بنابراین نباید انتظار داشت جوامع کهنسالی که در دوره کودکی سر می‌کنند روشنفکرانی متفاوت از بافت اجتماعی‌شان پرورش ‌دهند، در این صورت باید بر خلاف قول سعدی گفت که: زمین شوره سنبل بر می‌آورد.
ولی حقیقت این است که در هر ظرف، مظروفی معین جای می‌گیرد. مثال‌های بارز این شوریده‌حالی و عطوفت‌زدگی را- یا به بیان دیگر سر کردن در ایام صباوت را- می‌توان در شیفتگی حیرت‌آور جماعت عاطفی خالی الذهن به خوانندگان خاکی و غیرخاکی دهه 40 و 50 در برنامه‌های «هنر برای مردم» که در بزرگترین میدان‌های پایتخت برگزار می‌شد و در استقبال شگفت‌آور به سنگام، گنج قارون و مرادبرقی و نیز در اظهار ارادت بی‌شائبه و اهدای هدایای بی‌دریغ و بی‌مطالعه به عرفات خلاصه کرد که پاره‌های نمکدانی را که شکست، به دست صدام بر سر فرزندان همان مادرانی فرود آمد که دستبند، النگو، گوشواره‌ها و سینه‌ریزهای خود را نثار قدومش کردند. همه این حرکات براساس شوریدگی عاطفی بوده است که مبین روحیه بی‌قرار و مبتنی‌بر احساس است. به سبب وجود چنین روحیه‌ای بود که شرق در ارتباط با غرب به ظواهر آن توجه کرد و در حقیقت آن تأمل نداشت و در نتیجه وضعیتی سخت نابرابر در ارتباط میان دنیای سازنده و مبتکر و جهان راکد و عاری از خلاقیت پیش آمد.
این همه غازه رخسار، این همه چهره‌های منقش و این آذین‌ها که به جای تن‌پوش جوان‌های شوخ و شنگ و دختران لولی وش را در خود گرفته همه حاصل شوریده حالی است و بی‌خبری از حقیقت و واقعیت جامعه‌ای که برخی از آدمیانش بدین‌گونه خود را به منظر و دیگران را به نظاره می‌نشاند. چنین معضلی که امروز جوامع درحال پیشرفت با آن مواجه هستند بی‌گمان سر در فقدان آگاهی و عدم علاقه به تاریخ، سنت‌های اصیل و فرهنگ بومی دارد.

 


تعداد بازدید :  210