شماره ۴۴۹ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۹ آذر
صفحه را ببند
جامعه عرب، بازگشت به سنت‌هاي بريتانيايي

متين مسلم كارشناس سياست خارجي

ساختار امنيتي و نظامي خليج فارس با يك جهش ترميدوريك درحال تغيير ماهيت وجهت حركت معكوس معناداري است. ناامني‌ها سياسي و حاكميتي در خاورميانه عربي و شمال آفريقا، جنگ‌هاي داخلي حداقل در 3 كشور عراق، سوريه و يمن، پرونده شكست‌خورده صلح خاورميانه، نگراني از آينده پرونده اتمي ايران و نااميدي رهبران محافظه‌كار عرب از جايگاه خود در نظام نوين جهاني پيش‌رو، مجموعا و به گونه‌اي آشكار از وقوع تحولات در زماني «نه چندان نزديك اما نه خيلي دور» در جامعه عربي حكايت دارد. شدت و سرعت گشتاوري موتور تحولات و عدم توانايي ذاتي و آمادگي عملياتي دول عرب براي مواجه با اين تحولات از يك سو و نا اميدي عميق از سياست‌هاي واشنگتن آنگونه كه پرنس فيصل وزير خارجه عربستان از آن با عبارت «سردرگمي‌هاي بي‌انتهاي ايالات متحده» ياد مي‌كند از سوي ديگر، تنها به بدبيني اعراب و بي‌اعتمادي آنها به ايالات متحده، منتهي و منتج نشده. بلكه آنها را به بازنگري سياست‌هاي تقريبا 35‌سال گذشته خود وادار كرده است. اين واقعيت كه «ايالات متحده، ديگر جذابيت رويايي گذشته خود را براي آنها ندارد، چندان قابل انكار نيست. اواخر هفته گذشته در ميان اخبار تحولات نظامي عراق، برپايي كنفرانس امنيتي منامه و بحران قيمت‌هاي نفت، خبر مربوط به تأسيس پايگاه نظامي انگليس در بحرين چندان مورد توجه محافل خبري و سياسي قرار نگرفت يا آن‌گونه كه انتظار مي‌رفت به آن پرداخته نشد. مایک فالوم وزیر دفاع بريتانيا ضمن تشريح اهداف تاسيس اين پايگاه در ملاقات با وليعهد بحرين تصريح کرد: «ما اکنون یک‌بار دیگر برای طولانی‌مدت در خلیج‌فارس مستقر خواهیم شد.» به گفته منابع نظامي، دولت بحرين تأمين‌كننده 85‌درصد هزينه‌هاي فني و تأسيساتي اين پايگاه را به عهده گرفته و 25‌درصد ديگر مربوط به هزينه‌هاي جاري در زمان بهره‌برداري توسط بريتانيا تأمين خواهد شد. هرچند گفته‌شده دولت‌هاي عربستان و بحرين هزينه‌هاي زمان بهره‌برداري را نيز تقبل كرده‌اند. پايگاه در منطقه‌اي موسوم به «مينا سلمان» برپا و ساختاري كاملا تهاجمي – رزمي خواهد داشت. اين سومين پايگاه نظامي متحدان غربي پس از پايگاه‌هاي ناوگان پنجم دريايي ايالات متحده در بحرين و فرانسه در امارات عربي متحده است. تأسيس اين پايگاه كه به نظر مي‌رسد تبعات سياسي و امنيتي آن به مراتب بيشتر از تأثير نظامي‌اش خواهد بود، نشان مي‌دهد اعراب منطقه به قصد قبلي خود براي تبيين الگو‌هاي جديدي از مهندسي «امنيت و پايداري» مستقل از نگاه ايالات متحده جامعه عمل پوشانده‌اند. در اين تبيين شايد نقش ايالات متحده ناديده گرفته نشود - كه حتما غير از اين نيست - اما مسلما اصول راهبردي و سرفصل‌هاي عملياتي آن با محوريت آمريكا تدوين و شكل‌بندي نخواهد شد. اين اقدامات از حدود 2 تا 3‌سال پيش و همزمان با نااميدي اعراب از سياست‌هاي منطقه‌اي واشنگتن به‌خصوص در قبال سوريه، خارج شدن مذاكرات اتمي ايران از بن‌بست و تغيير نگاه تهران و واشنگتن به يكديگر (صرف‌نظر از وسعت، جهت و عمق آن) و بحران عراق، شروع شده بود. وزن و حجم اين 3 مولفه بزرگ نظامي و امنيتي كه هريك به تنهايي مي‌توانند تعيين‌كننده آينده منطقه عربي و خليج‌فارس باشند، پروسه تغيير استراتژي عربي را به جلو انداخت و از اواخر ‌سال 2011 شوراي همكاري با تغيير و اصلاح ساختار امنيتي و دفاعي خود به تبيين الگويي جديد با هندسه نظامي متفاوت تحت عنوان «سپر جزيره» اقدام کرد. روزنامه «العرب» چاپ لندن در اواخر ماه اكتبر نوشت: «شوراي همكاري خليج‌فارس درصدد ايجاد يك پیمان دریایی مشترک وابسته به سپر دفاع جزیره است كه به گفته ژنرال احمد یوسف الملا، مشاور وزیر دفاع کویت در آینده نزديك تحت عنوان «مجموعه امنیت دریایی» رسما اعلام وفعال خواهد شد و هدف از آن دفاع از امنيت دريايي و ارضي جنوب خليج‌فارس است.» پس از كنفرانس امنيتي دوحه بسياري از كارشناسان نظامي با توجه به ماهيت تهديدها و نيز توان ارتش‌هاي عربي منطقه، اين‌گونه اظهارات را غلوآميز و خارج از توان ارتش‌هاي اعضاي شوراي همكاري خليج‌فارس ارزيابي كرده و معتقد بودند بدون مشاوره، برنامه‌ريزي و تدوين اصول راهبردي با نظر و مشاركت قدرت‌هاي بين‌المللي، تقريبا هر اقدامي در منطقه به شوخي بيشتر شبيه است تا واقعيت. اما هدف نهايي از بازگشت سربازان بريتانيايي به منطقه و ايجاد پايگاه نظامي چيست؟ نگراني ازايران؟ با توجه به حجم اقدامات و ترتيبات نظامي و سياسي و نيز شرايط ايران، بهانه‌اي قابل قبول به نظر نمي‌رسد. اولا با توجه به ديپلماسي واقع‌گرايانه پرزيدنت روحاني و سياست خارجي جديد و عمل‌گرايی او و تيم حرفه‌اي ديپلماتيك ايران و نيز قريب‌الوقوع بودن توافق هسته‌اي ايران با قدرت‌هاي بين‌المللي، بيان نگراني كه بيشتر عادت كلامي رهبران عرب منطقه است، چندان منطقي به نظر نمي‌رسد. ثانيا، وزير خارجه بريتانيا در منامه تأكيد كرده «ايران خطري فوري تلقي نمي‌شود.» پس بهاي تغيير رويكردي تا به اين حد هزينه‌بر، حساس و فوق استراتژيك، منطقا نمي‌تواند به بهانه ايران صورت گرفته باشد مگر آن‌كه نگراني را از نوعي ديگر و براساس برداشت لندن از وقايع آينده با جهتي متفاوت‌تر فرض بگيريم. فرضي مبتني بر آغاز فصل تغييرات جدي و قطعي در جهان عرب. درحالي‌كه هيچ نشاني از وجود يك سياست راهبردي بلندمدت و تضمين‌شده‌اي از سوي ايالات متحده ديده نمي‌شود. براي بريتانيا اين به خودي خود به دليلي محكم و بدون بحث براي توجيه بازگشت تأثيرگذار به منطقه تبديل شده است. شايد قضاوتي عجولانه به نظر برسد، ولي با توجه به وقايع 5‌سال گذشته، آينده منطقه و كيفيت انتقادپذير و ناكارآمد سياست خارجي ايالات متحده، لندن از اين آشكار‌تر و صريح‌تر نمي‌توانست به مقامات آمريكايي بگويد در اداره حساس‌ترين نقطه استراتژيك دنيا ناتوان عمل كرده‌ايد. بي‌ثباتي ذاتي دولت‌هاي عرب خليج‌فارس، كشمكش‌هاي جدي و رقابت ميان شاهزادگان جوان سعودي براي كسب قدرت پس از فقدان شاه عبدالله 92ساله، رقابت تند و سخت قدرت ميان خانواده آل‌ثاني كه به دوسوي متفاوت شيخ تميم جوان و حمد بن جاسم كاركشته كشانده شده‌اند (مانند كشف كودتاي اوايل ماه نوامبر عليه شيخ تميم)، آينده نامعلوم عمان در پي كسالت پنهان نگاه داشته شده سلطان قابوس، وضعيت به‌شدت مخاطره‌آميز و ناپايدارسياسي بحرين و سركوب جنبش مردمي اين كشور، آشكار شدن آرام اختلافات ميان اميران امارات خصوصا ميان اميران دوبي و فجيره و رأس‌الخيمه، نابساماني‌هاي سياسي و اوضاع زير خاكستر كويت طي 2‌سال گذشته، به اندازه كافي زمينه نگراني غرب، خصوصا بريتانيا را فراهم و موجب شده فارغ از اقدامات و سياست‌هاي نامشخص ايالات متحده، خود زودتر دست به ابتكار عمل استراتژيك بزند و زمين بازي آينده در حوزه عربي خليج‌فارس را در دست بگيرد. آن هم زماني كه دقيقا معلوم نيست جهت سياسي و ساختار اجتماعي جامعه عرب به كدام سو خواهد رفت.

 


تعداد بازدید :  66