مجتبی پارسا خبرنگار گروه طرح نو
شریککردن مردم و افکار عمومی یک جامعه در تصمیمگیریهای یک کشور، اساسیترین سنگ محک برای سنجش وجود یا نبود دموکراسی و رعایت حقوق شهروندی مدرن در آن جامعه است. نگارنده قصد ندارد در این یادداشت در باب اثبات چنین شراکتی در جامعه ایران سخنی به میان آورد. اما آنچه مطمع نظر است، تشریح شرایطی است که میتوان با نظر به آن شرایط، به نتیجه ناظر به واقعیت دست یافت.
برای این منظور میتوانیم کشور را به یک خانه، جامعه را به یک خانواده، حاکمیت را به پدر و مادر و مردم را به فرزندان این خانواده تشبیه کنیم. حالا میتوانیم خیلی سادهتر بپرسیم که چه میشود - یا چه باید بشود - که پدر و مادر در تصمیمگیریهایشان برای خانه، نظر و خواست فرزندان را نیز در نظر بگیرند؟
برای اینکه والدین، رأی و نظر فرزندان را دخیل کنند، چند حالت متصور است؛ و برای شق دیگر، یعنی بیتوجهی به نظر آنها، چند حالت دیگر. فرض ما بر این است که فرزندان خانواده، دارای بلوغ فکری هستند.
در حالت اول، یعنی حالتی که پدر و مادر، فرزندان را در تصمیمگیریهای خانه و خانواده دخیل کنند:
پدر و مادر
1- فرزندانشان را دوست دارند «و»
2- با فرزندانشان صادق هستند و اعتماد متقابل میان هردو طرف وجود دارد«و»
3- فرزندان را بهعنوان افراد بالغ میپذیرند«و»
4- به دموکراسی معتقد هستند؛ به عبارت دیگر، تفکر خود را بالاتر و موجهتر از رأی و تفکر فرزندان نمیدانند. یعنی باور دارند که تفکر و نظر یک جمع، از تفکر یک یا دو فرد، کاملتر و عقلاییتر خواهد بود«و»
5- به بهانه مصلحتهای ساختگی که دلایل آن را تنها خودشان میدانند و حتی لزومی به توضیح آنها برای فرزندانشان نمیبینند، و براساس مصالح شخصی، نظر دیگران را نادیده نمیگیرند.
یعنی حتی اگر مصلحتی را (نه سلیقه شخصی) مدنظر دارند که نتیجه آن خلاف خواست فرزندان است، آن مصالح را به همراه دلایلشان هم به اشتراک و رأیگیری میگذارند و درنهایت اگر اکثریت اعضای خانواده موافق بودند، فرد یا افراد اقلیت را قانع میکنند.
بهطور مثال اگر قرار باشد مسافرتی بروند و بر سر مقصد اختلاف نظر وجود دارد؛ همگی دلیل میآورند و مقصدی را برمیگزینند که اول، تا جای امکان به همه خوش بگذرد و اگر این امکان وجود نداشت، به کسی بد نگذرد و دوم، دلایل منطقی خود را برای مخالفت بیان میکنند (دلایلی مثل بالا بودن هزینه مسافرت برای یک مقصد خاص؛ یا خطرناک بودن مسیر؛ یا ...)
این همه آن چیزی بود که بهنظر میرسد برای اشتراک نظر و اعمال رأی و نظر فرزندان از سوی پدر و مادر لازم است. نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه کرد، این است که میان همه شروط فوق، حرف عطف یا «و» وجود دارد. یعنی همه این شرایط در کنار هم موجب میشود که به این مهم رسید.
اما شرایطی که در آن، پدر و مادر، به نظر فرزندان بیتوجهی میکنند، دقیقا سلب همه شروط فوق است، با این تفاوت که میان آنها، حرف فصل یا همان «یا» وجود دارد؛ که به این معناست که یکی از این شرایط کافی است تا رأی فرزندان، نادیده گرفته شود؛ آنها عبارتند از:
1- پدر و مادر - بنا به هر دلیلی- فرزندانشان را دوست دارند؛ یا
2- صداقت و اعتماد میان والدین و فرزندان وجود ندارد؛ یا
3- پدر و مادر فرزندانشان را - حتی اگر به بلوغ فکری رسیده باشند- بهعنوان افراد بالغ قبول ندارند؛ یا
4- پدر و مادر، تفکر خودشان را از تفکر چندین فرزند بالغ و عاقل، ارجح میدانند؛ یا
5- به بهانههای واهی و سلایق شخصی، خواسته اکثریت را زیر پا میگذارند.
اگرچه توجه به این نکته نیز ضروری مینماید که گاهی در این موارد، برحسب اتفاق ممکن است خواسته فرزندان، منطبق و یکسان با خواسته والدین شود؛ اما این به معنای توجه به تصمیم فرزندان و رأی اکثریت نیست.