شماره ۱۶۷۲ | ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۹ فروردين
صفحه را ببند
فرشامون رو کدوم قالی‌شویی بدیم؟

حسام حیدری طنزنویس

این روزها شاهد تبلیغات جذاب و گیرایی از تلویزیون هستیم. یکی از این تبلیغات خلاقانه که متاسفانه در انبوه تبلیغات شیر ‏طعم‌دار و سردوش، خیلی به آن توجه نشده، تبلیغ یک قالی‌شویی است که به تنهایی مرزهای هنر تبلیغات را جا‌به‌جا کرده است. ‏در ادامه به تحلیل صحنه به صحنه این تبلیغ می‌پردازیم:  ‏
کارگردان این تیزر، هنرنمایی خود را با یک نمای باز از داخل مغازه فرش فروشی آغاز می‌کند. فرش فروش مسن و موقر ما که ‏مشخص است کاسبی‌اش کساد شده با شاگردش در مغازه نشسته است. کارگردان برای رساندن مفهوم کسادی بازار، دست به ‏ابتکاری خلاقانه زده و یک مگس‌کش دست مغازه‌دار داده تا به این وسیله بیکاری این فرد را به ما القا کند. شاگرد مغازه نیز روی ‏فرش‌ها نشسته و الکی هی سرش را تکان تکان می‌دهد و در دل خودش از کسادی بازار ابراز ناراحتی می‌کند. (صداگذاری محشر ‏و دالبی وز وز مگس به زنده شدن این صحنه بسیار کمک کرده است) در ادامه و درست در لحظه‌ای که قالی‌فروش موفق به ‏کشتن یک مگس سمج می‌شود، در مغازه باز شده و زن و شوهری که کم از شخصیت‌های فیلم‌های استاد ملکی ندارند وارد ‏می‌شوند. مرد از مغازه‌دار می‌پرسد: «یه سوال داشتم ... شما که کارتون فرشه، به نظرتون فرش‌هامون رو کجا بدیم بشورن؟» و ‏به این ترتیب نقطه عطف تیزر را می‌سازد و قلاب را در گردن مخاطب فرو می‌کند. در ادامه پیرمرد خسته قالی‌فروش با رخوت ‏از جای خودش بلند می‌شود و با دلی پر ز درد، خطاب به آنها نجوا می‌کند:   «هرجایی که می‌خواید فرشاتون رو بدید برای ‏شستن ... به جز قالی‌شویی فیلان» در این لحظه مخاطب که تا این‌جا منتظر بوده تبلیغ قالی‌شویی فیلان را ببیند، متعجب می‌شود و ‏با خود می‌گوید: «یعنی چی؟ مگه این تبلیغ قالی‌شویی فیلان نبود؟ پس چرا دارن از خودشون بد می‌گن؟» و به این ترتیب شش ‏دانگ حواسش را به تلویزیون می‌دهد تا ببیند در ادامه چه اتفاقی برای زوج خسته و پیرمرد قالی‌فروش می‌افتد و درست در ‏همین‌جا است که نویسنده آس کارش را رو می‌کند و با یک حرکت غافلگیر‌کننده دیالوگ بعدی را تو دهان پیرمرد می‌گذارد:   « ... ‏چون بعد از اون نه فرش می‌خرید و نه فرشاتون رو عوض می‌کنید...»
‏«وااااای ... خدای من ... یعنی ماجرا این بود؟ ... برای این نباید فرش‌هامون رو به قالی‌شویی فیلان می‌دادیم؟» اینها بخشی از ‏افکاری است که بعد از شنیدن این دیالوگ‌ها از ذهن مخاطب می‌گذرد. ضربه‌ای که پس از این نقطه اوج به روح و روان مخاطب ‏وارد می‌شود باورنکردنی است. او که کل نظام فکری‌اش به هم ریخته و خودش را در چنگال هنر و خلاقیت نویسنده و کارگردان ‏اسیر می‌بیند، با خودش می‌گوید:  «وااااای» و سپس برای تماس گرفتن با قالی‌شویی فیلان و سپردن فرش‌هایش به آنها به سمت ‏تلفن هجوم می‌برد. ‏
بعله عزیزان. این است هنر تبلیغات. ‏


تعداد بازدید :  246