«من توی عکس اینا نیستم حاجی. اگه خدا بخواد، خودش میگیره.» علیاکبر حقشناس از آن داوطلبهای «واقعا» بیمُزدومنت است. هفت روزی میشود که به پلدختر رفته و تابهحال با گروهش 21هزار غذای گرم به سیلزدگان رسانده است. «وقتی که خبرِ سیل رو شنیدیم، تصمیم گرفتیم راه بیفتیم. یهسری اجناس با خودمون آوردیم و اونارو توی روستاها پخش کردیم. بعدش به این نتیجه رسیدیم که باید جایی برای تهیه غذای گرم پیدا کنیم.» به گزارش روابطعمومی سازمان داوطلبان، آقای حقشناس و دوستانش که از اصفهان به خرمآباد رفتهاند، تالاری 7هزارمتری پیدا میکنند که آشپزخانه بزرگی دارد. «روزی3هزار غذا میپزیم. چلومرغ و اجناس خشک رو خودمون مستقیم توی روستاهایی که از قبل بازدید میدانی داشتیم، پخش میکنیم.»
50نفریم؛ با شغلهای متفاوت
بار نخست نیست که این داوطلبِ اصفهانی و دوستانش برای حادثهدیدگان قدم برمیدارند. آنها بهمدت پنجماه در منطقه زلزلهزده سرپلذهاب حضور داشتند و غذای گرم به مردم میرساندند. حقشناس میگوید: «اصل کارِ ما توی پلدختر و روستاهاشه، اما پایگاهمون در خرمآباده. مردم از روز اول تا الان 4میلیاردوخردهای بهمون جنس دادن. بهخاطر اعتمادی که دارن، به ما زنگ میزنن و اقلام میفرستن. یهبخشی هم خودمون قرض کردیم.» این تیمِ 50نفره شغلهای متفاوتی دارند. چند نفر هم در میانِ راه به آنها اضافه شدهاند. یکی آشپز است و یکی هم با ماشین آفرودش غذاها را به مردم میرساند.
من از شما درخواست میکنم
آقای حقشناس با تأثر از وضع پلدختر حرف میزند. «طرف حتی فرصت نکرده شناسنامهشو از خونه برداره. اینجا حالاحالاها کار داره. بهنظرم نیاز منطقه پتو، چکمه، بیل و موکته. یکسری از رسانهها هم با خبرهای ناجور به روح و روان مردم لطمه میزنن و باعث میشن اونها برخوردهای بعضا نامتعارفی داشته باشن. البته واکنشهایی که ما گرفتیم مثبت بوده و اتحاد خوبی توی منطقه شکل گرفته.»
من مدیر نیستم، افتادهام در کار خِیر!
علیاکبر حقشناس، داوطلبِ «واقعا» بیمُزدومنتِ اصفهانی در آخر میگوید: «من مدیر نیستم آقا. افتادم توی کار خِیر. به حُکم وظیفه و مسأله شرعی، اخلاقی، انسانی و عرفی از زانو و ذهنم استفاده میکنم. ببینم تا کجا پیش میرم و دَووم میارم.»