شماره ۴۴۸ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۸ آذر
صفحه را ببند
آقای سارتر! لطفا پرحرفی نکنید!

|  سعید اصغرزاده  |  

پیش خودم می‌گویم که مگر دانشجو ادبیاتش از ادبیات جامعه متفاوت‌تر است؟ و بعد به دانشجو یک جنبش اضافه می‌کنم تا بشود جنبش دانشجویی و حرف زدن در مورد آن جدی‌تر شود! و کار خودم را راحت‌تر می‌کنم؛ شاید ماجراهای مرتبط با ادبیات دانشجویی ما و خیلی از کشورهای دیگر بی‌ارتباط با گفتمان جنبش دانشجویی ماه می ۱۹۶۸ در فرانسه نباشد. آخر دانشجو، دانشجو است! چه ایرانی باشد و چه خارجی! چه آزاد باشد و چه دولتی! چه دختر باشد و چه پسر! چه بورسیه آن دولت باشد و چه بورسیه این دولت!
دکتر محمد امین قانعی راد نقل می‌کند که یکبار پس از انقلاب دانشجویان منتقدی در تهران دور مرحوم احسان نراقی را به گفت‌وگو گرفته بودند و نقدهای تندی از اوضاع داشتند؛ نراقی پس از یک گفت‌وگوی طولانی با آنان با لحنی هشداردهنده و تحقیرآمیز گفت: «مگر شما دوباره می‌خواهید انقلاب کنید! » بله ادبیات دانشجویی می‌تواند ادبیاتی گزنده و نقادانه باشد و ماحصلش تحرک آفرین و شاید پویا!
و حالا چرا بحث فرانسوی‌ها را پیش کشیدم؟ راستش یاد نکته‌ای افتادم که پس از وقایع انقلاب فرانسه سارتر با اشاره به زبان و ادبیات تند دانشجویان، به مرحوم نراقی گفته بود. سارتر به او گفته بود اکنون نوبت جوان‌هاست... نراقی در دیدار با ژان پل سارتر این پرسش را از او و همسرش سیمون دوبوار کرده بود که آن زمان برخورد آنها با دانشجویان فرانسوی و نحوه تعامل و گفتمان دانشجویان با آنها چگونه بوده است؟ سارتر گفته بود من اصلا متوجه نقش دانشجویان در این جریان‌ها نبودم تا این‌که یک روز به من گفتند این جوانان از شما دعوت کرده‌اند که در جلسه‌ای که در آمفی‌تئاتر سوربن تشکیل می‌شود شرکت کنید. من هم آماده شرکت در این جلسه بودم. وقتی در بالای مجلس که یک ردیف صندلی برای مدعوین گذاشته بودند رفتم و مهمانداران مرا به محلی که برایم تعیین کرده بودند راهنمایی کردند، دیدم مقابل صندلی من روی یک کاغذ سفید نوشته شده است: «آقای سارتر! ما خوشحال می‌شویم که هر چه در دل داری از کار ما و اقدامات ما بگویی، ولی خواهش می‌کنیم پرحرفی نکنید.» سارتر گفت آن شب سیمون همراه من نبود وقتی به خانه رسیدم و او از من پرسید این جوان‌ها چه می‌گویند؟ به او پاسخ دادم: تا حالا ما جلو می‌رفتیم و جوان‌ها به‌دنبال ما می‌آمدند حالا دیگر جریان‌ تغییر کرده، ما باید دنبال جوانان حرکت کنیم.
قطعا ادبیات دانشجویی متناسب با آرمانخواهی‌های دانشجویان، سطح مطالباتشان و حرکت از وضع موجود به سمت وضع مطلوب شکل می‌گیرد یا از شکل می‌افتد. این یک تخیل نیست هر چند که دکتر نیکفر در مورد وقایع ماه می‌ فرانسه گفته بود: «جنبش 1968 جنبش تخیل بود و در آن شکل‌های بدیعی از مقاومت مدنی عرضه شده بود. این جنبش فرهنگ مقاومت مدنی را تقویت کرد. این جنبش درصدد بود به صلح، به ایده حفظ محیط‌زیست، به رابطه بهتر دو جنس، به رابطه بهتر نسل‌ها، به رابطه بهتر شهروندان با دولت و به رابطه عادلانه میان کشورها در سطح بین‌المللی خدمت کند. دستاوردهای آن جزو فرهنگ جهانی هستند، نه جریانی تنها مختص غرب. ما هنوز می‌توانیم از آن بیاموزیم، می‌توانیم برگیریم آن چیزهایی را که پیشتر در افق ذهنمان نمی‌نشستند.» با این تفاسیر می‌توانم بگویم ادبیات دانشجویی می‌تواند شامل تمام برداشت‌هایی شود که پس از آن نصیب یک جنبش موفق اجتماعی می‌شود و به همان میزان یک جنبش ناموفق هم می‌تواند عاملی برای مسکوت ماندن ادبیات دانشجویی باشد و این ادبیات به حاشیه‌ای رانده شود و از خصلت پویای خود فاصله بگیرد. پس از آن‌که گشتاپو دختر فروید، آنا را دستگیر کرد، فروید تصمیم گرفت وین را ترک کند. می‌بایست نامه‌ای می‌نوشت که گشتاپو با او با احترام رفتار کرده است، فروید نوشت: «با اطمینان گشتاپو را به همه توصیه می‌کنم». حالا هم حکایت ادبیات دانشجویی این روزهای ممالک توسعه نیافته با گذشت سال‌ها از حیات واقعی جنبش دانشجویی فرانسه و ایران، چنین است؛ ادبیاتی دو پهلو و دور مانده از خصلت صراحت خود. بله! جنبش دانشجویی همچنان هم می‌تواند اثرگذار باشد و در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه خود نقشی پررنگ را ایفا کند با این حساب باید شادمانه باشیم که ادبیات دانشجویی متاثر از جنبش مدنی در ایران حیات دارد و بسیار جلوتر از سایر کشورهاست و همسو و پیشتاز مردمش لابد!


تعداد بازدید :  180