شماره ۴۴۷ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۷ آذر
صفحه را ببند
دریازدگی و دل‌زدگی

|  صادق هدایت|

مدتی بود از خودم می‌پرسیدم منظور از بهترین کتاب چیست؟ برترین قطعه یعنی چه قطعه‌ای؟ کتابی که بیشتر آن را خوانده‌ایم؟ کتابی که بیشتر به سراغش می‌رویم؟ کتابی که بیشتر با مزاجمان سازگار است؟ یا نه کتابی که بیشتر طرفدار دارد؟
با چندبار خواندن مطلب مربوط به قطعه زندگانی احساس کردم مقصود کتابی است که بیشتر با مزاج خودم سازگار است. به همین دلیل اقدام نمی‌کردم چون آنچه من بدان علاقه‌مندم حتی به درد خودم هم نمی‌خورد چه برسد به دیگران. اما از آن‌جا که قطعه زندگانی هرکس متعلق به خود اوست دلم را به دریا می‌زنم و قطعه‌ای از زندگی‌ام را برای شما می‌نویسم:
دیگر نه آرزویی دارم و نه کینه‌ای آنچه در من انسانی بود از دست دادم گذاشتم گم شود. در زندگانی آدم باید یا فرشته بشود یا انسان یا حیوان من هیچ‌کدام از آنها نشدم، زندگانیم برای همیشه گم شد. من خودپسند ناشی و بیچاره به دنیا آمده بودم حال دیگر غیرممکن است که برگردم و راه دیگری در پیش بگیرم. دیگر نمی‌توانم دنبال این سایه‌های بیهوده بروم و با زندگانی گلاویز بشوم، کشتی بگیرم. شماهایی که گمان می‌کنید در حقیقت زندگی می‌کنید کدام دلیل و منطق محکمی در دست دارید؟ من دیگر نه می‌خواهم ببخشم و نه بخشیده شوم. نه به چپ بروم نه به راست. می‌خواهم چشم‌هایم را به آینده ببندم و گذشته را فراموش کنم.
البته همین جا اقرار می‌کنم در این چند وقت هرگاه دل به دریا زدم جز دریازدگی و دلزدگی ماهی دیگری صید نکردم. اگر سرتان را به درد آوردم ببخشید.
برشی از  کتاب
 «زنده به گور»


تعداد بازدید :  458