یاسر نوروزی روزنامهنگار
دست سرباز انگلیسی بالا میرود و روی صورت افسر ایرانی پایین میآید، اما تمام ماجرا آیا این است؟ حسین گل گلاب این صحنه را به این سادگیها نمیبیند. هنرمند است و در طنین کشیدهای که سرباز انگلیسی در گوش افسر ایرانی میزند، تحقیر یک تاریخ را میشنود. شاعر از تماشای این صحنه بغض دارد و ابیاتی کمکم از ناخودآگاه تاریخی او جریان میگیرد که هنوز هم نجوای جاویدان ماست؛ ما ایرانیها. «ای ایران، ای مرز پرگوهر» در واقع با این صحنه تراژیک خلق شد. سال 1323، زمانی که ایران در محاصره متفقین دستوپا میزند و هویت یک ملت به زیر چکمه و چپاول رفته است. ایران درجریان جنگ جهانی اول اعلام بیطرفی کرد اما ارتش متفقین حضور جاسوسان آلمانی را در خاک ایران بهانه کردند و به مرزها ریختند؛ از زمین و آسمان. شوروی از شمال و شرق آمد، بریتانیا از جنوب و غرب. بیگانه از زمین و زمان ریخت بر سر ایران و ارتش به سرعت تسلیم شد. هرچند که بعضی جریانهای وطندوستانه از جان مایه گذاشتند و روبهروی توپ و تانک و تجهیزات پیشرفته آن روزهای متفقین ایستادند اما تمام اینها سرآغاز شکستهای پی درپی بود. همزمان قحطی هم به درد تسلیم اضافه میشد و این شعار به گوش میرسید که: «نون و پنیر و پونه/ ما همه گشنمهمونه». سالها قبل از آن، مرزهای شعر به نزدیکشدن با ادبیات جامعه پیش رفته بود. انقلاب مشروطه در واقع پیش از آن، سنت اعتراض اجتماعی و سیاسی را به قلب ادبیات فاخر آن زمان کشانده و حتی در قوالب و قوافی شعر کلاسیک ایران نفوذ کرده بود. در این میانه موسیقی هم همپای ادبیات به صحنه مبارزه آمده بود، وگرنه چرا زمزمه «مرغ سحر» تا سالها ممنوع بود؟ از آن جمله میتوان به «سمفونی نفت» کلنل وزیری هم اشاره کرد و بعد رسید به همین «ای ایران»؛ به این «مرز پرگوهر». حسین گل گلاب اشک میریزد، به خانه میآید و شعر «ای ایران» را میسراید. گلاب در آن زمان در دانشگاه تهران تدریس میکرد و خواهرش هم همسر استاد بدیعالزمان فروزانفر بود؛ محقق و پژوهشگر بزرگ ادبیات کلاسیک ایران که آثار او هنوز هم جزو کتب مرجع در این حوزه است. این شعر بعد از آن توسط استاد مسلم موسیقی ایران، روحالله خالقی آهنگسازی شد و تا امروز که امروز است، همچنان خوانده میشود، شنیده میشود، به تحسین و تکریم از آن یاد میشود، چون فقط یک شعر نیست یا بغض فروخورده یک شاعر نیست بلکه در زخم عمیق تاریخ یک ملت ریشه دارد. دقت کردهاید چرا به زبانی کاملا سره ساخته و پرداخته شده؟ چرا به زبانی نسبتا ساده سروده شده؟ چرا کوتاه است و چرا مثل بعضی اشعار آن دوره، صرفا برای مخاطب اشعار فاخر نیست؟ تمام اینها شاید نابهخود در ذهن شاعر جریان داشته تا به این شعر رسیده اما بررسی امروز آن نشان میدهد که شاعر میخواسته همه آن را در آن زمان بخوانند، بشنوند، معنی کنند و معناهای ضمنیاش را پشت پرده، سینه به سینه، از پدران سرزمین آبا و اجدادیشان بپرسند. حالا که ترانه «ای ایران» را با تغییراتی از سوی نمیدانم کدام جناح فکری یا عقیدتی میشنوم، به تمام اینها فکر میکنم و اینکه چرا باید برای نمایش محتوایی دیگر، دست در معنایی دیگر ببریم؟! هر شعری، ترانهای، هنری یا آهنگ و نغمه و سازی، اگر با همین بغض، با درد و رنج مردم و با تاریخ یک ملت آغشته باشد، بیگمان در یادها خواهد ماند. برای همین نیازی نیست چیزی را عوض کنیم. اگر هنر داریم، از نو بسازیم. زنده کنیم جای اینکه تخریب کنیم.