یک- با پایان جشنواره فیلم فجر میشود گفت که امسال زنها شخصیتهای محوری فیلمهای زیادی نبودهاند؛ دلایلش هم احتمالا پیچیدهتر از آن است که بشود آنها را در یک مطلب جمع کرد. اینکه پرداختن به خانمها و مسائلشان میتواند برای فیلم هزینه ایجاد کند –مثل عرق سرد- دلیل این پدیده است یا کارگردانها دغدغههای دیگری داشتهاند. اینکه ما دختر جوان مستعد برای ایفای نقش جوانهای مسألهدار نداریم، فیلمنامهنویسها را از رفتن به سمت چنین نقشهایی منصرف میکند یا جنس کارها که کمی تلخ و سیاه است، چنین الزاماتی دارد. فشاری که برای دورکردن سینما از مشکلات عاطفی و خیانت و ارتباطات پنهانی وارد شد، باعث کمرنگشدن زنها شده یا فقط دست بر قضا امسال فیلمها این شکلی است. هر چه هست، اتفاقی نیست که فاطمه معتمدآریا در بنفشه آفریقایی و الناز شاکردوست جزو بالاترین شانسهای کسب سیمرغ هر دو از آثار زنانه آمدهاند. حتی میشود فرشته صدرعرفایی را هم به این فهرست اضافه کرد؛ یعنی در این برهوت باز هم زنها بودهاند که میدانستهاند از نقشهای مونث فیلمشان چه میخواهند و چطور باید از ستارهها برای چنین شخصیتهایی بازی گرفت.
اینها در حالی که در سالهای گذشته ما نقشهای زنانه بیشتری داشتیم و رقابت سنگینتر بود و خانمها بیشتر درخشیده بودند، میتواند کمی حواسها را جمع کند.
دو- با این حساب باید الناز شاکردوست را بسیار خوششانس دانست؛ کسی که درست همان وقت که باید همان جایی بوده که باید. گرفتن نقش سخت و درجه یک فائزه از نرگس آبیار و حضور در فیلمی که امسال خوش درخشیده و نظرها را به سوی خودش برگردانده، به اندازه کافی میتوانست برای الناز رأی جمع کند؛ اما وقتی نورعلینور شد که دیدیم بقیه رقبایش هم چندان دندانگیر نیستند. نقشها و بازیها چنان بود که حتی پریناز ایزدیار با یک سکانس چند دقیقهای در متری شیشونیم توانست خود را مطرح کند.
سه- فیلم آبیار با وجود همه ستایشهایی که دیده و گریبانهایی که برایش چاک شده، مشکلات خودش را دارد. هم نقش هوتن شکیبا ناقص و کمی غیرواقعی است و هم عشق و احساسات الناز شاکردوست مدام بالا و پایین میشود و شخصیتش به پختگی نرسیده است؛ اما در همین شرایط مبهم الناز شاکردوست که خودش از بچگی زندگی لاکچری نداشته، خوب توانسته نقش یک دختر طبقه متوسط به پایین را در تراژدی و بحران ایفا کند؛ آن خودش را خوب بروز داده و کار گرفته. به همین خاطر سیمرغ امسال بیش از همه شایسته او است؛ بهش داده باشند یا نه.
چهار- بهترین فیلم رضا گلزار، بهزعم اغلب منتقدان، بوتیک است. راز و رمزی هم ندارد. رضا گلزار در بوتیک کم حرف میزند، اکت زیادی ندارد و کارگردان توانسته بازی مورد نظرش را از همان فیزیک و چهره بگیرد. درباره الناز شاکردوست هم مشابه چنین حکمی را میتوان داد. او در شبی که ماه کامل شد، یک نقش پرتب و تاب ندارد و دایما در حرکت نیست. میتواند در بخش بزرگی از فیلم ساکت بماند و نگاه کند. در اواخر فیلم هم تعلیق و هیجان قصه بالاست و او در صحنههای دونفره با یک بازی معمولی و زیرکی میتواند کار را از آب و گل دربیاورد. اصلا همین که برخلاف ستارههای بفروشی مثل گلزار، حاضر شده خود را به آب و آتش بزند، ارزش این توجهات را دارد. او حالا در آستانه صعود به لیگ بالاتر است. یکی دو انتخاب درست، میتواند مثل مهناز افشار لولش را از بازیگر گیشهای به آرتیست تغییر بدهد؛ این دیگر دست خودش است که چقدر زحمت بکشد و برای بازی چه پیشنهاداتی را بپذیرد.