شماره ۴۴۴ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۳ آذر
صفحه را ببند
از مستندسازی گزارشی درباره مینا تا اجتماعی‌نویسی منیرو روانی‌پور

سعید اصغرزاده

الان که دارم این یادداشت را می‌نویسم، می‌خواهم بروم سینما. آخر، فیلم مستند «گزارشی درباره مینا» در هشتمین جشنواره بین‌المللی فیلم مستند ایران «سینما حقیقت» امشب به نمایش درمی‌آید. مستند «گزارشی درباره مینا» به کارگردانی کاوه مظاهری روایت سیزده روز از زندگی روزمره مینا، زنی خیابان‌خواب در محله‌ای قدیمی در تهران است که رویای داشتن یک زندگی معمولی را دارد. او در پارک در کنار خیابان خواب‌های دیگر و سگ‎هایش، یک خانواده را تشکیل داده و با آنها زندگی می‎کند. فیلم روایت سیزده روز از زندگی یک زن خیابان خواب در ایام عید نوروز است. کارگردان که می‌خواسته در مورد اعتیاد فیلم بسازه رفته و در مورد انسانیت فیلم ساخته. او داوطلبانه خودش را در مسیری قرار داده که بتواند وجوه انسانی و مادرانه بسیاری از کارتن‌خواب‌های زن را به تصویر بکشد!
لابد می‌پرسید که چطور شد که به این‌جا رسید؟ کارگردان می‌گوید ‌سال 1389 با خانم فاطمه عزیزی، در زمینه اعتیاد به صورت کتابخانه‌ای و میدانی تحقیق می‌کردیم. توی تحقیقات، با مینا روبه‌رو شدیم. بار اول که مینا را از دور دیدم، فکر کردم که یک مرد است؛ توی یک خرابه با چند نفر دیگر نشسته بود. ما رفتیم طرف‌شان و سلام و علیک کردیم. مینا به ما گفت «بفرمایید تو» در صورتی‌که نه خانه‌ای وجود داشت و نه مفهوم رایج «تو» و «بیرون» آن‌جا معنی داشت. جایی که مینا در آن زندگی می‌کند اصلا دیواری ندارد. انگار در آن خرابه، مینا برای خودش خانه‌ای خیالی ساخته بود و همین مسأله باعث شد که بین آن همه آدم، من بیشتر روی مینا تمرکز کنم. من در مورد یک آدمی به اسم مینا که در خانه‌اش زندگی می‌کند و این خانه یک خانه خیالی است فیلم ساختم. در واقع مینا برای حریم خودش یک چهار دیواری فرضی قایل بود. من هم به خاطر این‌که نگاه مینا را به رسمیت بشناسم، برای دوربینم حریم تعریف کردم. به خاطر همین یک سری دیوار ذهنی برای خودم در نظر گرفتم و گفتم تا حد ممکن دوربینم نباید از این دیوارها بیرون برود و هر وقت مینا از خانه‌اش بیرون رفت، دوربین من هم بیرون می‌رود... فکر کردم اگر قرار باشد در مورد اعتیاد فیلمی بسازم، کار عبثی کرده‌ام چون خیلی‌ها قبلا این کار را کرده‌اند. بنابراین سعی کردم روی اصالت شخصیت و زندگی مینا فوکوس کنم، مثل همان خانه‌ای که وجود ندارد، روابط اجتماعی مینا، مادرانگیش و... مهم‌ترین چیز برای من فردیت مینا بود نه لزوما یک زن معتاد و مشکلاتش با اعتیاد.
بله! این فیلم مستند که کلیدش‌ سال 89 خورده بود حالا به بار نشسته است. حیف است که آدم اجتماعی‌نویس باشد، آن هم در پشت میز روزنامه! یا اجتماعی‌گو باشد، آن هم در تریبون کلاس درس دانشگاه! یا برنامه‌ریز اجتماعی باشد، آن هم در پستوی جلسات طولانی و بوروکراسی حاکم! یا... حالا که ما زحمت نمی‌دهیم به خود که لحظه‌ای از نزدیک با مشکلات و مصایب اجتماعی آشنا شویم، یکی که آمده و این کار را داوطلبانه انجام داده و وقت و پول گذاشته و فکر و روحش را گرو گذاشته باید به استقبالش رفت و برایش به احترام برخاست، حتی اگر فیلمش فیلم خوبی نشده باشد! و مگر مستندسازی خوب و بد دارد؟مستند مستند است. یک ورق از زندگی روزمره انسان‌ها و جمادات است. مستندساز شاید چیزهایی می‌بیند که من و شما نمی‌بینیم! ناخودآگاه یاد کتاب «کنیزو» و کتاب «کولی کنار آتش» می‌افتم. کولی کنار آتش داستان دختری کولی (چادرنشین) به نام «آینه» است که طی سفری اودیسه‌وار از جنوب ایران به پایتخت می‌رود و مشابهت‌هایی با سفر خود نویسنده دارد. اجتماعی‌نویسی که در خیابان‌ها خوابید و از انسانیت و آرزوهای خود دفاع کرد. خودش می‌گفت: خواندن؛ نوشتن رفتن به شهرستان‌ها دهات؛ ده‌کوره‌ها پای صحبت مردم نشستن باز نوشتن و خواندن داستان تازه از تنور درآمده برای اولین کسی که می‌دیدم. اکبر رادی گفته بود: زنی آمده که وحشی می‌نویسد بدون توجه به حرف‌ها و حدیث‌ها... عشق به نوشتن مرا در مقابل خشونت کلامی ضد ضربه می‌کرد. پا پتی دویده بودم تو بساط همه. دیوانه‌وار می‌نوشتم و می‌خواندم برایشان عجیب بود شاید. تا چاپ کنیزو همه یک جور می‌خواستند ببینند که من چه می‌کنم وقتی به کارم ادامه دادم حمله‌ها شروع شد البته نمی‌دانستم چرا بعضی‌ها به جای گیر دادن به من نمی‌روند کار خودشان را بکنند...گاهی نوک دشنه تا اعماق وجودم می‌رفت اما باز بلند می‌شدم. ولی خشونت‌های کلامی و روحی روانی بیشتر از جانب کسانی بود که حراف بودند نه خلاق. چیزی تولید نمی‌کردند کسانی هم بودند که ارزش کار را می‌دانستند. به‌خصوص وقتی متوجه می‌شدند که نوشتن برای من وسیله‌ای برای رسیدن به چیز دیگری نیست و خود نوشتن هدف من است فهمیدند که من با نوشتن قصد دلبری ندارم نه می‌خواهم شوهری پیدا کنم نه دوست پسری. و نه این‌که بروم روی صحنه نمایش بدهم... بله اجتماعی‌نویسی، مستندسازی و برش‌های واقعی زندگی مردم را دیدن هزینه دارد. حالا که هزینه‌هایش را کسان دیگری می‌دهند، لااقل برویم و ببینیم، بگیریم و بخوانیم . سینما حقیقت، حقیقت دارد لابد و حکایت کولی کنار آتش! هرچند که کولی سال‌هاست مهاجرت کرده... .


تعداد بازدید :  389