شماره ۴۴۴ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۳ آذر
صفحه را ببند
اجرای نمایش خیابانی «نیمه بی‌نشان من» در جنوب پایتخت
كارتن‌خواب‌ها در آغوش يك شب پاك

زهرا جعفرزاده|  ساعت از 11 شب گذشته بود که جایی میان تپه‌های جنوبی‌ترین نقطه پایتخت، روشن شد. شعله‌های آتش 150 کارتن‌خواب بود که سه‌شنبه‌شب، زبانه کشید و شب سرد پاییزی‌شان را روشن کرد، گرم کرد، به رسم‌ سال قبل. آنها را موسسه خیریه طلوع بی‌نشان‌ها دور هم جمع کرده بود، همان کارتن‌خواب‌ها و معتادانی که شب‌های سرد زمستانی‌شان، گرسنگی کشیدن‌هایشان و بی‌جایی‌شان کم نبود. موسسه طلوع در یکی از سه‌شنبه‌شب‌ها، آنها را زیر پل‌ها، کنار خیابان‌ها و پارک‌ها و لابه‌لای خروارها کارتن، پیدا کرد. آنها حالا پاک شدن را در شب سرد پاییزی با روشن کردن مشعل به نمایش گذاشتند، شبی که برایشان تجربه سال‌ها زندگی در خیابان و پارک را تداعی کرد.
امسال هم نمایش خیابانی کارتن‌خواب‌های بهبود‌یافته در میان تپه‌های بزرگراه آزادگان برپا شد، بیخ گوش همان کوره‌های آجرپزی که سر به آسمان کشیده‌اند. جایی که نشانی از زندگی ندارد، نه خانه‌ای نه حتی بیغوله و سرپناهی. خیلی دورتر از مرکز شهر. جایی در محاصره تپه‌های خاکی.‌ سال گذشته از لابه‌لای همین تپه‌ها، کارتن‌خواب‌های معتاد با شنیدن صدای دعوت بهبودیافته‌ها بیرون آمدند و برای پاک شدن به موسسه طلوع پیوستند. حالا امسال همان‌ها، نمایش خیابانی برپا کردند. اشک ریختند، دعا خواندند و یا حسین گفتند.
کپه‌های چوب خیس‌شده با نفت و دالان‌های چوبی منتظر آنها بود، منتظر مشعل‌هایشان تا شب را روشن کنند و دل کارتن‌خواب‌های منطقه را گرم. آنها یک‌به‌یک با مشعل‌های برافروخته‌شان از زیر دالان‌ها گذر می‌کردند، کپه‌های آتش را هم روشن. دور هم حلقه زدند، چرخیدند، آنها گذشته‌شان را دور زدند.
نوای نی، دف و تار نمایش‌شان را همراهی می‌کرد، گروه موسیقی در وصف امام علی(ع) زیاد ترانه خواند. رنج کارتن‌خوابی و اعتیاد روی صورت هرکدام از آنها رد انداخته بود، چهره‌های تکیده و لاغر با دهان‌هایی که دندان‌هایش را همین موادمخدر لق کرده و انداخته بود، نشانه‌شان بود. برخی‌هایشان هنوز با پاک شدن فاصله زیاد داشتند اما امید مانند همان مشعل‌ها، در دلشان روشن بود. از زیر دالان‌ها که رد شدند، به سمت بالای تپه‌ها رفتند، همان جا هم سرود «یاور زمستونی من» را خواندند و بار دیگر پایین آمدند. دست‌های سرد هم را گرفتند و حلقه‌ای بزرگ زدند. همان موقع بود که چند کارتن‌خواب دورافتاده‌ترین محله آزادگان به جمع‌شان پیوستند، «سیروس» یکی از آنها بود. معتاد کارتن‌خوابی که نوای نی‌شان را شنیده و شعله‌های آتش‌شان را دیده بود. برای او و تعداد دیگری از کارتن‌خواب‌های همان منطقه، برای خودشان و یاورها که در آن ساعت از شب، همراهی‌شان کرده بودند، دعا خواندند و شعر سرودند. برای امید، پاکی، آرامش، زندگی و سلامتی.
نیمه‌شب بود که با فروکش کردن شعله‌ها، مراسم‌شان را با در آغوش کشیدن یکدیگر به پایان رساندند. سه‌شنبه این هفته هم به رسم تمام سه‌شنبه شب‌ها، یک وعده غذای گرم را میهمان موسسه طلوع شدند. اکبر رجبی، مدیر موسسه، تمام‌شب همراهشان بود. دعا برای کارتن‌خواب‌ها زیاد خواند، برای‌ سال آینده که بتوانند بار دیگر مراسمی برگزار کنند و این‌بار زنان کارتن‌خواب هم آنها را همراهی کنند. زنانی که قرار است برایشان سرای مهر راه‌اندازی شود. او می‌گوید: «این‌جا محل زندگی برخی از کارتن‌خواب‌هاست، آنها که ‌سال گذشته به موسسه طلوع پیوستند، امسال به محل زندگی قبلی‌شان برگشتند تا با نمایش خیابانی‌شان نشان دهند، می‌توانند پاک شوند و به بهبودی دست پیدا کنند.» به گفته رجبی، این نمایش خیابانی به کارگردانی پریسا شاهی برپا شد تا کارتن‌خواب‌های درگیر اعتیاد، جذب موسسه شوند. او امید دارد، روزی برسد که دیگر هیچ کارتن‌خوابی در گرمای تابستان و سرمای زمستان، در خیابان‌ها زندگی نکند.


تعداد بازدید :  291