شماره ۱۵۴۹ | ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۷ آبان
صفحه را ببند
فلکه اول

از ازل بدهکار بودیم!‏  | شهاب نبوی|    مدت‌هاست تنها کسی که هر روز سراغ من را می‌گیرد و به شدت پیگیر وضع سلامتی من است، بانکی است که از آن وام گرفته‌ام. ‏بانک مورد نظر هرروز رأس ساعت یازده صبح با من تماس می‌گیرد. ابتدا سعی می‌کردم بی‌محلی کنم و‌ جوابش را ندهم، اما جدیدا یاد ‏گرفته و اس‌ام‌اس می‌دهد. بنده از وقتی یادم می‌آید، بدهکار بوده‌ام. حتی پدرم وقتی به سن پانزده سالگی رسیدم و قد و هیکلم به اندازه ‏کافی رشد کرد، یک فاکتور گذاشت جلویم و خرج و مخارج ایام سپری شده را برایم حساب کرد. آن‌جا بود که برای اولین بار متوجه ‏شدم از همان کودکی انسانی استثنایی بوده‌ام؛ وگرنه این حجم استعمال پوشک و کهنه برای بچه آدمیزاد غیرطبیعی است. همیشه ‏افرادی بوده‌اند که نفس کشیدن من برای‌شان مهم باشد. بعد از این‌که چوب خط پول قرض گرفتنم از دوست و آشنا و فک و فامیل پر ‏شد، با غلام آشنا شدم. کار غلام این بود که پول قرض می‌داد و کمی بیشتر (صدی سه) پس می‌گرفت. غلام تاثیر بسیار مهمی بر زندگی من گذاشت. اولین کسی بود که برایش مهم بودم و همین باعث شد ‏من هم کم‌کم بهش علاقه‌مند بشوم. اما یک روز بزرگترین اشتباه زندگی‌ام را مرتکب شدم و به غلام خیانت کردم و به جای گرفتن پول از او سراغ بانک رفتم. خدا از دوستم نگذرد ‏که بانک را به من معرفی کرد. بعد از آشنایی با بانک، تازه قدر غلام را دانستم. بانک فقط اسمش از غلام شیک‌تر بود. روزی قدر غلام را ‏دانستم که با ذوق رفتم بانک و گفتم: «دیگه خدا رو شکر چیزی از قسطم که نمونده؟» و در جوابم گفتند: «چی واسه خودت تفت ‏می‌دی؟ تازه سودش رو دادی، اصلش هنوز مونده.» الان قصد دارم به دامان غلام برگردم. امیدوارم خطایم را ببخشد.‏


تعداد بازدید :  379