در طول روز نيروهاى ساردينى بارها از دماغههاى روكولو، سنمارتينو و موندانا دِلاسوپستا دفاع و سپس حمله متقابل كردند.
نيروهاى ساردينى هماهنگى كمى داشتند و عمدتا همچون لشكرى مستقل عمل مىكردند، با اين حال آنها توانستند اين موقعيتها را پس از
5 يا 6 مرتبه بازپسگيرى، تحت كنترل خود درآورند. ژنرالهاى آنها به نامهاى مولار، دِلا مارمورا (Dela Marmora)، دِلاروكا (DellaRocca)، دوراندو(Della Rocca)، فانتى(Fanti)، سيالدينى(Cialdini»، كوشِرى(Cucchiari)، دِسوناز به همراه افسرانشان با درجههاى مختلف و از نيروهاى گوناگون در معيت پادشاهشان در آنجا بودند. سه تن ژنرال آنها به نامهاى پِريِر، سرال و آرنولدى درست در جلوی چشمان پادشاهشان مجروح شدند. در ارتش فرانسه علاوه بر مارشالها و ژنرالها نمىتوان نقش سرتيپهاى دلاور، سرهنگهاى باهوش، سرگردهاى نترس و سروانهاى بىباك و عملكرد چشمگير و درخشان آنها را در رقم خوردن پيروزى آن روز بهيادماندنى ناديده گرفت. درواقع جنگيدن با سربازانى همچون پرنس الكساندر هس، استاديون، بِنِدِك يا كارل وان وينديش گريتز و غلبه بر آنها افتخار كمى نبود. يك سرباز ساده با بيانى زيبا، دل و جرأت و جوش و خروش همرزمانش را در اين ميدان جنگ چنين توصيف كرد: «طورى بود كه انگار باد ما را با خود به جلو مىبرد. بوى باروت، سر و صداى تفنگها، نواختن طبلها و صداى شيپورها همه و همه تحريككننده و زندگىبخش است.» در آن جنگ تکتك افراد چنان مىجنگيدند كه گويى اعتبار و آبروى شخصى خودشان در معرض خطر است، گويى كه پيروزى مايه سرافرازى و آبرومندى خود اوست.
ادامه دارد...