مریم نشیبا گوینده رادیو و معلم بازنشسته
تمام زندگی، هستی و نفس کشیدن من بهخاطر بچههاست. طاقت دیدن بچههای بیگناه را که به سختی زندگی میکنند ندارم. نمیتوانم بپذیرم در جامعهای چون ایران که غرق در امکانات و منابع زیرزمینی است کودکانی باشند که برای ادامه زندگی مجبورند تکدیگری کنند. همه میدانیم کودکان امروز آیندهسازان فردای همین سرزمین هستند. بنابراین وقتی بخشی از کودکان این سرزمین در خیابانها سرگردانند، ما همه ایرانیان درحال تخریب آینده خود و سرزمین مادری هستیم. آنها با وضعی که امروز دارند اصلا فرصتی برای رشد و ترقی پیدا نخواهند کرد، در چنین شرایطی فردای ما از کمکهای این کودکان تهی است. این کودکان درست مثل بقیه فرزندان ایران حق دارند از امکانات نسبی رفاهی، آموزشی و بهداشتی بهرهمند شوند. بهعنوان کسی که سالها برای کودکان گویندگی کرده و سالها سر کلاسهای درس با آنها وقت گذرانده، غیر از محیط کار در هیچ جای دیگری احساس راحتی نمیکنم. امروز برای خرید مایحتاج منزل به فروشگاهی رفته بودم. باز هم مثل همیشه کودکانی را میدیدم که به جای آنکه سرکلاس درس و مشغول بازی باشند درحال دستفروشی هستند. این مسأله همیشه مرا آزار داده است. این مسأله از آن دست موضوعاتی است که نشان میدهد همه ما تا حدودی از نور و خدای خودمان فاصله گرفتهایم و دچار این دغدغدهها شدهایم. مهر و توجهمان به یکدیگر کم شده و بیتفاوت از کنار مسائلی که به آنها اشاره کردم عبور میکنیم. از منظر دینی هم که نگاه کنید، ما همه خواهر و برادر دینی هم هستیم و نباید با بیتوجهی از کنار مشکلات یکدیگر عبور کنیم. انتظار من آن است که مسئولان در رأس تمام مسئولیتهایی که به عهده دارند توجه به بچهها را بگنجانند. ممکن است این بچهها با توجه به وضعیتی که هماکنون در آن قرار دارند عقدههایی را در دل جای دهند و در آینده جامعه به واسطه همین عقدهها به خطر بیفتد. وقتی کودکی در ابتدای راه زندگی این همه صدمه و سختی را که فراتر از ظرفیت سنین کودکی است تحمل میکند طبیعی است که در مورد آینده او امیدی نداشته باشیم. نباید فکر کنیم آنها در آینده بهترین خواهند شد! در رأس تمام فعالیتهایمان باید به کودکان و زنان بیخانمان توجه کنیم. وضع بهداشتی جامعه نیز هنوز تا نقطه ایدهآل فاصله زیادی دارد. یکی از همکاران نازنین من مدتهاست با بیماری سختی دست به گریبان است و کار به آنجا رسیده که همه ما دست به دست هم دادهایم تا برای فروش خانه این فرد زحمتکش، کاری کنیم. چند روز پیش یکی از کارشناسانی که به برنامه رادیویی ما آمده بود درباره وضع معلمان در ژاپن میگفت: «معلم در ژاپن فقط معلم است. معلم در ژاپن مسافرکش نیست». یعنی تمام ساعاتی که در منزلش به پژوهش مشغول است جزو ساعت کاری او محسوب میشود و در قبال لحظه لحظه آن زمانها به او حقوق میدهند. در ایران ما همچون منی که به معلمی مشغول است وقتی صبح سر کلاس میرود هزاران دغدغه در ذهن دارد. طبیعی است که معلم نمیتواند آنگونه که باید به بچههای سرزمینم بیاموزد. آدمها باید در جایگاه خودشان قرار بگیرند. برای رفع چنین مشکلاتی اصلا نیاز نیست هرکدام از ما متخصص باشیم. کافی است به اندازه سهمی که داریم کار کنیم. من هم عمرم را کردهام و جز مسائلی که در این متن به آنها اشاره کردم دغدغه دیگری ندارم.