شماره ۱۵۲۴ | ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۴ مهر
صفحه را ببند
بیا دلداریت بدم!

حسام حیدری طنزنویس

همانا یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا دلداری دادن به دوستان ناراحت و افسرده است که برای درددل کردن به سراغ شما می‌آیند. (البته قبول دارم که به سختی شرکت در مراسم ختم و تسلیت گفتن به بازماندگان و گفتن جمله پر ریسک «ایشالا هرچی خاک اونه بقای عمر شما باشه» نیست، ولی در کل کار سختی است.) یکی از سختی‌هایش هم این است که می‌بینی طرف یک‌جوری گند زده تو زندگی و آینده خودش که عمرا هیچ جوری درست‌شدنی نیست و اوضاع را طوری خراب کرده که بیست‌سال هم بگذرد، بقایا و بوی این گند به سختی از زندگی‌اش محو می‌شود، ولی مجبوری که چشم‌هایت را گشاد کنی، چهره امیدوار به خودت بگیری و با لبخندی تصنعی بهش بگویی:   «وای عزیزم، امید آخرین چیزیه که نابود می‌شه»، در صورتی که جمله صحیح و صادقانه این است که «عزیزم سگ تو سبک زندگیت. با این کثافتی که به اوضاع احوالت افتاده، راحت‌ترین راه اینه که بری یه گوشه و سرت رو بذاری زمین بمیری. خاک بر سر الاغت کنن.» ولی همه طاقت روبه‌رو شدن با واقعیت و شنیدن جملات صادقانه شما را ندارند. پس بهتر است که به کج‌کردن گردن خودتان و گفتن جمله کلیشه‌ای «زمان خودش همه چیز رو درست می‌کنه»، اکتفا کنید. در صورتی که مطمئنید زمان به قبر عمه‌اش خندیده است که بتواند چیزی را درست کند. تنها کاری که زمان بلد است انجام دهد این است که طول مدت زجرکشیدن شما را افزاش دهد تا میزان عذاب‌تان به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا کند. یا اینکه می‌بینی طرف مغزش را کامل استراحت داده و کلا تو هیچ بخشی از زندگی دخالتش نمی‌دهد که خسته نشود و بعد ناله می‌کند که «اینم شانس منه دیگه. هرچی بلاست سر من می‌آد» و تو مجبوری بغض کنی و درحالی‌که دستانش را نوازش می‌کنی، بگویی: «چه می‌شه کرد؟ تقدیر بعضی‌ها هم این طوریه دیگه.» واقعا چرا حماقت‌های خودتان را گردن شانس و تقدیر می‌اندازید؟ به شانس و تقدیر چه که شما رفتید همین‌طور بدون فکر همه دار و ندار زندگی‌تان را داده‌اید به یک نفر غریبه که با آن کار کند؟ یا به شانس چه که تا یک نفر به شما لبخند می‌زند، زرت عاشقش می‌شوید؟ آن موقع که با معشوق‌تان خوش می‌گذراندید و سینما و پارک می‌رفتید  با ما کاری نداشتید. همین که فهمیدید معشوق همزمان با هشت نفر دیگر هم دوست بوده، یاد رفاقت‌تان با ما افتادید؟
این سخت بودن همدردی با دیگران باعث شده که همه سعی کنند از زیر بار «همدردی‌کننده» بودن فرار کرده و به «همدردی خواهنده» تبدیل شوند. به همین دلیل است که تا کسی شروع می‌کند از مشکلات و بدبختی‌هایش بگوید بقیه با جمله: «این که چیزی نیست. من چی بگم که ...» مشکلات خودشان را بدتر و شدیدتر نشان می‌دهند، یعنی کار با یک بدهی پانصد هزارتومانی شروع می‌شود، ولی در آخر جلسه همه دارند از حجم پول‌های میلیاردی که از آنها غارت شده و خانه و ماشین‌های بر باد رفته‌شان با هم حرف می‌زنند که خدای نکرده مجبور نشوند به کسی دلداری بدهند. بله. دلداری دادن آن‌قدر سخت است.


تعداد بازدید :  416