شماره ۴۳۷ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۵ آذر
صفحه را ببند
ريشه‌هاي فرهنگ كجاست؟

|  مصطفی عابدی  |   روزنامه نگار   |

چند روز پيش خبري را ديدم كه نشان مي‌داد، حدود يك‌سوم انگليسي‌ها پس از بيرون آمدن از منزل دچار اين وسواس مي‌شوند كه آيا وسايل گرمايشي و برقی خانه خود را روشن گذاشته يا نه؟ در ميان موارد وسواس آنان، بالاترين رتبه افراد وسواسي در انگليس به اين موضوع اختصاص دارد. موضوع قدري عجيب بود. به‌ويژه وقتي كه در ادامه گزارش مي‌خوانيم، وسواس نسبت به اينكه آيا درِ خانه خود را نبسته يا قفل نكرده‌اند خيلي كمتر از اين رقم است. به عبارت ديگر، حساسيت آنان نسبت به باز گذاشتن يا قفل نكردن درِ خانه، كمتر از حساسيت آنان نسبت به خاموش‌نكردن وسايل گرمايشي يا برق است. چرا؟ احتمالاً به اين دليل كه هزينه‌هاي ناشي از روشن بودن شوفاژ منزل يا وسايل برقي براي آنان بيشتر از هزينه‌هاي احتمالي دزدي از منزل است! طبيعي است كه موضوعات زيادي در زندگي روزانه ما وجود دارد كه مي‌تواند حساسيت‌برانگيز باشد، ولي در ميان آنها فقط موارد خاصي است كه موجب وسواس مي‌شود. حتماً ديده‌ايد كه برخي از افراد نسبت به نجس و پاكي وسواس پيدا مي‌كنند، و اين وسواس به حدي مي‌رسد كه زندگي عادي آنان را مختل مي‌كند. هم‌چنين وسواسي كه در سال‌هاي اخير نسبت به ضدعفوني كردن مواد غذايي در ميان برخي از افراد به‌ويژه بانوان به وجود آمده، همه حكايت از آن دارد كه اگرچه وسواس رفتاري غيرعادي است و بايد درمان شود، ولي موضوعي كه نسبت به آن وسواس ايجاد مي‌شود، دلايل و زمينه‌هاي اجتماعي دارد. به عبارت ديگر، وسواس را بايد درمان كرد، ولي موضوعي كه نسبت به آن وسواس ايجاد شده را باید مطالعه و اصلاح کرد. براي مثال خطراتي كه اين روزها درباره مواد غذايي آلوده مثل سبزيجات مطرح مي‌شود، براي اين است كه حساسيت لازم را در مصرف اين مواد ايجاد كند، ولي عجيب نخواهد بود كه عده‌اي نيز در اين مورد دچار وسواس شوند. يك نفر تعريف مي‌كرد كه خانم او هندوانه و خربزه و بادنجان را جوري مي‌شويد كه گويي آنها را برده حمام و چند بار ليف و كيسه مي‌كشد و با انواع مواد شوينده ضدعفوني‌كننده آن را ميكروب‌زدايي مي‌كند! وقتي پرسيدم كه كاهو و سبزي را چكار مي‌كند، گفت كه خوردن آنها را ممنوع كرده، مگر اينكه پخته شده باشند. پيش از پختن هم چند بار بايد ضدعفوني شود! وقتي كه بيشتر بحث كرديم، معلوم شد، يكي از نزديكانش به‌دليل عفونت‌هاي معده‌اي دچار مشكلات حاد شده، و اين موجب پيداشدن وسواس در اين باره شده است. در مورد وسواس انگليسي‌ها چه عاملي سبب آن شده؟ به احتمال فراوان، قيمت انرژي زمينه‌ساز اصلي شكل‌گيري اين وسواس است. يكي از ايرانيان كه براي ديدن فرزندش به آن‌جا رفته بود، تعريف مي‌كرد كه چگونه فرزندش در مصرف انرژي و سوخت، با احتياط و اقتصادي و حتي با وسواس رفتار مي‌كرد. رفتاري كه براي ما به‌عنوان يك ايراني قابل درك نبود. علت، آن بود كه همواره نگران هزينه‌هاي گزاف برق و گازي بود كه بايد پرداخت كند، و اين مبلغ سهم قابل‌توجهي از هزينه‌هاي جاري او را تشكيل مي‌داد. در مقابل وقتي كه به جامعه خودمان نگاه مي‌كنيم، مصرف انرژي در هيچ كجاي حساسيت‌هاي ذهني ما قرار ندارد، زيرا هزينه‌هاي آن جزء كوچكي از هزينه‌هاي جاري ما را تشكيل مي‌دهد. حتي به عوارض مصرف نابخردانه انرژي از طريق آلودگي هوا نيز حساسيت لازم را نداريم، گرچه مي‌دانيم اين هواي آلوده تا چه حد براي سلامتي ما زيان‌آور است. گروهی ياد گرفته‌اند كه بگويند اينها ربطي به قيمت ندارد، بلكه فرهنگ يك جامعه است كه مردم را به برخي چيزها حساس مي‌كند. قطعاً مسأله فرهنگ مهم است، ولي پرسش اين است كه فرهنگ چگونه شكل مي‌گيرد؟ آيا فرهنگ يك امر ذاتي و غيرقابل تغيير در فرد و جامعه است؟ اگر چنين است پس هميشه همين بوده و همواره همين خواهد بود. ولي اگر فرهنگ تغيير مي‌كند، آيا شکل‌گیری آن به دليل توضيحات شفاهي و آموزشي به افراد است يا ساختار قيمت‌ها اين فرهنگ را مي‌سازند؟ آيا تا به حال زعفران خانه خود را كوبيده‌ايد تا براي غذا آماده شود؟ در اين صورت بسته زعفران را با دقت باز مي‌كنيم، حتي يك پَرِ آن كه كمتر از صدم گرم است را هم اجازه نمي‌دهيم هدر رود، و اگر از‌ هاون بيرون بيفتد آن را برمي‌داريم، با اينكه زعفران هيچگونه اهميت حياتي براي ما ندارد.      

در مقابل وقتي به حمام مي‌رويم، آب داغ (که همراه با انرژي است) را بدون استفاده باز مي‌گذاريم تا بلكه بخار آن، حمام را تبديل به سونا كند! در حالي كه هم آب و هم انرژي هر دوي آنها براي ما حياتي هستند. آيا كسي به ما گفته بود كه زعفران را تا آن حد مراقبت كنيم ولي نيازي به مراقبت از مصرف آب و انرژي نيست؟ كسي با زبان نگفته بود، ولي قيمت‌ها به ما ياد داده بودند كه چنين كنيم. هر گرم زعفران حدود 5 هزار تومان است و يك پَرِ كوچك آن حدود 50 تومان، ولي هزينه يك حمام كامل با آب گرم بعيد است از صد تومان بيشتر شود. اين بيان فرهنگي است كه ما را نسبت به مصرف پديده‌ها بي‌تفاوت يا حساس مي‌كند.
حالا كه كار به اينجا رسيد بد نيست لطيفه‌اي هم گفته شود كه مصداق وضعيت ماست. يك نفر عادت داشت دزدي كند، برايش هم مهم نبود كه نياز دارد يا نه؟ یا آنچه مي‌دزديد چيست؟ يك بار رفت مغازه تا چند كيلو انگور بخرد، در قديم سنگ‌هاي ترازو از همين سنگ‌هاي عادي كنار رودخانه بودند، مغازه‌دار چندين سنگ را در كفه ترازو قرار داد و شروع كرد به پر كردن كفه ديگر ترازو از انگور، هر بار كه سرش را برمي‌گرداند تا انگور بياورد، خريدار مقداري از سنگ‌ها را مي‌دزديد! درواقع از اين طريق به خودش لطمه مي‌زد چون آن سنگ بي‌ارزش را برمي‌داشت به جايش از وزن انگور با ارزش كم مي‌شد! حالا وضعيت ما هم همين طور است، گمان مي‌كنيم با اين نحوه قيمت‌گذاري و مصرف، سر دولت را كلاه گذاشته‌ايم! در حالي كه اولاً سوخت و آب برای مردم است و نه دولت. پس هرچه آن را بيهوده مصرف كنيم، سر خودمان را كلاه گذاشته‌ايم و هرچه ارزان‌تر قيمت‌گذاري كنيم گويي اموال خود را چوب حراج زده‌ايم. ضمن اينكه با اين نحوه مصرف، خودمان را از طريق آلودگي خفه و فرزندانمان را دچار بحران و بيماري  مي‌كنيم.


تعداد بازدید :  215