شماره ۱۵۰۲ | ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۷ شهريور
صفحه را ببند
نان جنگ!

سعید  اصغرزاده| آن‌چه مناسب این روزهاست نانبشتن است تا نبشتن!
اما شاید حکایت «ننه قربون»، مرهمی باشد و کورسوی مناسبی برای بهتر دیدن و بهتر برگزیدن و بهتر اندیشیدن! آن‌هم در این شب‌های سوگ و تألم و درد.
ننه قربون مستندی درباره زنان داوطلب اهوازی است که در دوران جنگ لباس و تجهیزات رزمندگان (شهدا و زخمی‌ها) را می‌شستند، وصله می‌زدند و بازسازی می‌کردند. البته فیلم سال90 ساخته شد. حرکتی خودجوش، مردمی، شبانه‌روزی و سرشار از فداکاری. پیش هم می‌آمد که مادری در میان لباس‌ها چشمش به لباس فرزند خودش می‌افتاد! مادر شهید صفری وقتی پیراهن خونین را می‌بیند بلند می‌شود. می‌گوید این لباس پسرم است.  دیگران می‌کوشند دلداری‌اش بدهند: لباس پسرت نیست، اشتباه می‌کنی...  مادر می‌گوید نه، این لباس پسرم است!
لباس خونین پیشاپیش جنازه فرزند به سوی مادر آمده بود. شب خبر رسمی شهادت را نیز ‌برای او می‌آوردند....
برخی از زنان که لباس‌‌های بازگشته از بمباران شیمیایی را شستند، اکنون دچار عوارض آنند و بستری شده‌اند.  بنیاد شهید آنان را به‌عنوان مجروحان جنگی به رسمیت نمی‌شناخته! اما پس از گزارش رسانه‌ها بود که جانبازی این زنان را می‌پذیرد.  هرچند فقط نیمی از هزینه‌های درمان را تقبل می‌کند!
اما فیلم را که نگاه می‌کنی همان بیماران شیمیایی هنوز و همچنان یک پارچه انرژی و سرشار از روح مبارزه‌جویی هستند!
پس از پایان جنگ‌ زنان تلاش کردند در محل مزبور (چایخانه سنتی) یادمانی بسازند، تا فداکاری‌های مردمی فراموش نشود. اما متاسفانه نشد. اکنون در محل مزبور تالار چلوکبابی و عروسی دایر است. جز تعدادی عکس و فیلم و زنانی سالخورده که یکی پس از دیگری فوت می‌کنند و خاطراتشان را با خود می‌برند، چیزی از آن حماسه غریب باقی نمانده است!
کارگردان «ننه قربون» در مراسم نخستین نمایش عمومی این فیلم که با حضور برخی از‌‌ همان بانوان برگزار شده بود درباره چگونگی شکل‌گیری این ایده در ذهنش گفته بود: «یک وقتی آقای حسین بهزاد در برنامه راز گفت که چرا کسی نمی‌رود ببیند این ‌همه نانی که رزمنده‌ها در طول این هشت‌سال خوردند از کجا آمده بود و چطور تهیه شده بود؟» اینطور می‌شود که یاسر عرب پی این سوژه را می‌گیرد و مستند «نان جنگ» را می‌سازد و در خلال‌‌ همان به سوژه «ننه قربون» می‌رسد؛ مستندی که قرار بود «لباس جنگ» نام بگیرد، اما خدا خواست که نام یکی از زنان چایخانه اهواز که از دنیا رفته است بر آن بنشیند.
پیش خودم می‌گویم کاش آن چایخانه اهواز سالن چلوکبابی نمی‌شد! کاش این روزها که هجوم برخی به فروشگاه‌ها دل‌آزرده‌مان می‌کند مثل آن روزها بودیم، پر از صداقت و ایمان و وفاداری. کاش ...


تعداد بازدید :  1347