شماره ۳۴۳ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۲ مرداد
صفحه را ببند
حقیقتی زجرآور از امدادرسانی در غزه خونین
وقتی داغ 3 برادر کمر می‌شکند

|  سعيد درويشي  |   دبير گروه هلال|

«لطفا یک آمبولانس برای منزل خانواده معمر در منطقه الجنینه بفرستید.» این جمله مانند افتادن بمبی بود روی «صالح معمر» 31ساله که در بخش خدمات فوریت‌های پزشکی در رفح کار می‌کند.
این تماس تلفنی در ساعت 4 صبح و یک روز پس از به توپ بسته شدن خانه‌های رفح که آمار زیادی از مجروحان بر جای گذاشته بود، برقرار شد.  از زمان آغاز حملات اخیر اسراییل به نوار غزه، صالح معمر همراه با عده‌ای از تکنسین‌های فوریت‌های پزشکی جمعیت هلال‌احمر به شهروندان غیرنظامی کمک می‌کند که این بخشی از خدمات بشردوستانه و پزشکی جمعیت هلال‌احمر فلسطین است.
به محض دریافت این تماس، صالح با سرعت از صندلی‌اش بلند شد.  او می‌لرزید.  سعی می‌کرد بگوید: «این آدرس خانه من است.» همکارانش همان‌طور که به سرعت برای اعزام به نشانی داده‌شده آماده می‌شدند، سعی می‌کردند او را آرام کنند. از صالح خواهش می‌کردند همراه آنها نرود اما او اصرار می‌کرد آن‌جا باشد تا مثل همیشه در عملیات نجات کمک کند.  آمبولانس‌ها از مرکز حرکت کردند، صدای آژیرشان شیون‌کنان بود. صدای صالح از آمبولانس شنیده می‌شد که برای خانواده‌اش دعا می‌کرد.  3 دقیقه‌ای که داخل آمبولانس بود مانند یک ابدیت برای او گذشت.
او با دستانی که صورتش را پوشانده بودند در آمبولانس نشسته بود و با کلماتی نامفهوم دعا می‌کرد و زیر لب حرف می‌زد.
وقتی که به صحنه حادثه رسیدند متوجه شدند که هواپیماهای جنگی اسراییل بخش‌هایی از طبقه دوم خانه صالح را بمباران کرده‌اند.  صالح درحالی‌که از آمبولانس بیرون می‌پرید و به سمت خانه می‌رفت، گفت: «این خانه من است.» بوی انفجار و دودهایی که از خانه سوخته‌اش بیرون می‌آمدند او را شوکه کرده بود.
وقتی که 3 جسد را در میان آوارها دید قلبش فرو ریخت.  زانوهایش را روی زمین گذاشت، یکی از اجساد را برگرداند، با فریاد گفت: «این برادرم محمد است.»  با دستانی لرزان و چشمانی گریان 2 جسد دیگر را برگرداند و فریاد کشید: «این هم برادرم است و آن برادر سوم من است.» همان‌طور که بقایای 3 برادرش را با دست گرفته بود از حال رفت. برادران او در زمان خوردن سحری در بالکن خانه‌شان کشته شده بودند. همکارانش که سعی می‌کردند به او دلداری دهند همراه او گریه می‌کردند. اشک‌هایشان با خون برادران جوان صالح آمیخته شده بود. همکاران صالح که نگران اختلال عصبی او بودند تلاش کردند او را به بیمارستان منتقل کنند اما صالح قبول نکرد.  وقتی اجساد برادرانش را در برانکارد می‌گذاشت، اشک‌ از چشمانش می‌جوشید.  سکوتی سخت در فضا نشسته بود.  صالح بدون گفتن کلمه‌ای، اجساد برادرانش را به داخل آمبولانس حمل کرد و کنارشان نشست و همان‌طور که برای آخرین بار با برادرانش وداع می‌کرد محکم آنان را گرفته بود. صالح که 24ساعته در مرکز فوریت‌های پزشکی کار می‌کرد 5 روز بود که برادرانش را ندیده بود.
صالح و همه فلسطینی‌ها این رسم سخت را آموخته‌اند که وقتی اسراییل با نقض قراردادهای بین‌المللی، شهروندان غیرنظامی را به‌طور نامنظم هدف قرار می‌دهد، آنان عزیزانشان را در یک چشم بر‌هم‌زدن از دست می‌دهند.
صالح با 3 برادرش خداحافظی کرد و با گفتن این‌که هنوز سرزمین آبا و اجدادی‌اش به او نیاز دارد به همکارانش قول داد زود سر کار حاضر شود.
منبع: palestinercs. org

 


تعداد بازدید :  305