شماره ۱۴۵۵ | ۱۳۹۷ يکشنبه ۳۱ تير
صفحه را ببند
گزارشی از مجتمع دانش‌آموزی جمعیت هلال‌احمر در استان سیستان و بلوچستان
آشیانه ای برای پرواز

علی جواهری | عملیات امداد و نجات تنها فعالیت جمعیت هلال‌احمر نیست. بلکه هر جا انسانی به کمک نیاز داشته باشد امدادگران شتابان به یاری‌اش می‌روند. هلال‌احمر یک سازمان بشردوستانه است. امدادگران همه جا حضور دارند. در این گزارش به حکایت‌هایی از حمایت هلال‌احمر از افرادی پرداخته‌ایم که با وجود استعداد و مهارت به علت شرایط زندگی در نقاط محروم و دورافتاده، امکان تحصیل برایشان وجود ندارد. مجتمع دانش‌آموزی جمعیت هلال‌احمر که در کل کشور در این زمینه فعالیت می‌کند دستاوردهای بسیاری را به ارمغان آورده است. یکی از این مجتمع‌ها در شهرستان سراوان استان سیستان و بلوچستان فعال است. دانش‌آموزان طی سال تحصیلی در این مجتمع‌ها زندگی و در کنار تحصیل، دوره‌های آموزش‌های امداد را هم سپری می‌کنند.

   اینجا خانه ماست
اینجا سرزمین رستم و سهراب است. جایی که خورشید ایران ابتدا در آن طلوع می‌کند و کویر همچون مادری مهربان گرما را به مردمانش بخشیده است. وقتی قامت درختان را پرتوهای خورشید طلایی می‌کند کار و تلاش شروع می‌شود. در میان نخلستان از دوردست‌ها صدای هیاهو و خنده بچه‌ها به گوش می‌رسد که در زمین خاکی با یک توپ پلاستیکی بازی و عده ای از دوستانشان آنها را تشویق می‌کنند. در میان زمین داور 2تیم را به وسط میدان می‌خواند. همه بچه های 2تیم جمع شده‌اند. داور برای مشخص شدن وضعیت توپ و زمین، سکه اش را به هوا پرتاب می‌کند. سکه نقره ای در آسمان چرخی می‌خورد و روی دست داور قرار می‌گیرد.
با سوت داور بازی شروع می‌شود. بازیکنان 2تیم نفس زنان دنبال توپ می‌دوند و برای گل زدن عرق می‌ریزند. اشتباه نکنید اینجا مسابقات فوتبال در سیستان و بلوچستان نیست؛ بلکه مجتمع دانش‌آموزی جمعیت هلال‌احمر شهرستان سراوان است. زمان ورزش که تمام می‌شود بچه‌ها به طرف مجتمع می‌روند. در ساختمان 2طبقه سیمانی میان نخل‌های سربه فلک کشیده، حال و هوای دلنشینی از سادگی بچه های روستایی مرزنشین را به ذهن متبادر می‌کند. ساختمانی که اتاق‌هایش با تخت‌های 2طبقه و کتاب‌های دانش آموزانش معنا پیدا کرده است. اما این مجتمع تعبیرهای دیگری هم دارد که سلمان بچه درسخوان برایمان بیشتر توضیح می‌دهد: «اینجا خانه ماست. پر پرواز ما اینجا شکل می‌گیرد. باور کنید اگر اینجا نبود بزرگترین استعداد ما که درس خواندن و کسب علم است در روستاهای دورافتاده می‌سوخت. این، جای شکر دارد. البته باید در کنار شکر، تا سرحد توان تلاش هم کرد. این را همیشه مادرم می‌گوید.»

  آرزوها دست یافتنی است
فضای اتاق سلمان و دوستانش با تسبیح خرمایی که می‌گوید مادرش برایش درست کرده و حصیرهای دستبافت بلوچی تزیین شده است. جانماز روی طاقچه و قرآن جیبی رویش و کتاب‌هایی که صفحاتش از ورق خوردن خسته اند نشان از کل کاری دارد که در تمام مدت دانش‌آموزان در اتاق انجام می‌دهند. سلمان در رشته علوم تجربی درس می‌خواند و معدلش تنها چند صدم با 20فاصله دارد. او در حالی که دست‌های پینه بسته اش را که حاصل کارگری در ساختمان است نشان می‌دهد درباره سختی‌هایی که تا به امروز برای درس خواندن کشیده است می‌گوید: «آدم‌ها در زندگی به جایی می‌رسند که پایان دنیاست. اما من و امثال من به اینجا نرسیده‌ایم بلکه در آن به دنیا آمده‌ایم. در بچگی پدرم فوت کرد و مادرم باید برای سیر کردن شکم من و 8 برادرم به هر دری می‌زد. ولی باز نمی‌توانست آنطور که باید و شاید مخارج ما را تامین کند. به همین دلیل من و برادر بزرگترم برای اینکه کمکش کنیم سرساختمان کارگری می‌کردیم. برادرم چون از استعداد من خبر داشت به همین دلیل بیشتر وقت‌ها جای من کار می‌کرد تا چند ساعت به درس‌هایم برسم. آن وقت با اینکه در اوج خستگی بودم ولی ذوق به درس خواندن مرا سرحال می‌آورد. دوره‌های دبستان و راهنمایی را به این ترتیب گذراندم تا اینکه برادرم گفت: می‌توانم خانواده را از این به بعد تنهایی حمایت کنم. تو برو به درست برس.» او خدا را شکر می‌کند که راه مجتمع هلال‌احمر را توسط یک آدم خیر به او نشان داد: «اینجا خیلی مرا جلو برد. امیدوارم بتوانم روزی جبران کنم. چیزی تا دانشگاه نمانده. هدفم این است که پزشک شوم و می‌شوم. این عهد را با خودم بسته‌ام که بعد از اتمام تحصیل در شهر خودم با لباس امدادگر هلال‌احمر خدمت کنم.» با سلمان به حیاط مجتمع می‌رویم. در حیاط، ساختمان نیمه‌کاره‌ای قرار دارد که به گفته مسئولان مجتمع برای توسعه فضا در نظر گرفته‌اند. کمی آن طرفتر گروهی از دانش‌آموزان زیر نخلی نشسته‌اند و در حال مرور درس هایشان برای امتحان هستند.

  وقتی مسیر زندگی عوض می‌شود
طبقه دوم خوابگاه کتابخانه قرار دارد. فضای کتابخانه با میزهای تحریر چوبی و دانش آموزانی با لباس بلوچی که در حال مطالعه هستند جلوه متفاوت تری را به نمایش می‌گذارد. دانش‌آموزان آنقدر محو مطالب کتاب‌هایشان شده‌اند که گویی در دریای اندیشه‌ها غرق هستند. وقتی به سراغ سهراب، یکی از دانش‌آموزانی که مصداق واقعی این جملات است می‌رویم با حس حضورمان از جا می‌پرد. اما ترسش را با لبخند دلنشین در چهره سبزه اش پنهان می‌کند و می‌گوید: «چه می‌شود کرد؟ عشق ما کتاب است و کتاب.» سهراب هم مثل همه بچه های مجتمع از یکی از روستاهای مرزی آمده است. او درباره محل زندگی‌اش توضیح می‌دهد: «فاصله روستایمان جاک که در نقطه صفر مرزی قرار دارد حدود 170کیلومتر است. آنجا تا چشم کار می‌کند بیابان است و بیابان. مردم با دامپروری و قاچاق زندگیشان را می‌گذرانند. آنجا هیچ امکاناتی وجود ندارد. فقط در 6ماه از سال معلمی می‌آید و درس مختصری می‌دهد و می‌رود. خودم با کتاب‌هایی که داشتم و پرس وجو از این و آن درس خوانده ام.» سهراب که در رشته علوم انسانی درس می‌خواند و معدلش 18است می‌افزاید: «یکی از امدادگران جمعیت هلال‌احمر متوجه استعدادم در درس خواندن شد و آنقدر با پدر ومادرم صحبت کرد تا بالاخره رضایت آنها را گرفت و من به اینجا آمدم. پدرم سال‌هاست زمین گیر شده است و 5پسر و 4دختر دارد. پسر در قوم ما حکم طلا را دارد. چون می‌تواند کار کند و کمک خرج خانواده باشد. نمی‌دانم آن امدادگر پدرم را چگونه متقاعد کرد. اما سبب مسیر زندگی ام شد.» می‌توان در چشم‌های همچون کویر سهراب اشتیاق ادامه مطالعه را دید. به همین دلیل صحبت‌هایمان را پایان می‌دهیم.
 در ساختمان اداری مجتمع کلاس‌های گروهی برای جمعی از دانش‌آموزان برپاست. آنان مشغول آموختن دوره‌های امداد و نجات هستند. دانش آموزان در اینجا روزهای روشنی را برای خود می‌آفرینند.

11  مجتمع دانش آموزی در کل کشور فعالیت می‌کند که در استان های گیلان، خراسان جنوبی، کرمان و چهار محال و بختیاری واقع شده اند.

3 مجتمع دانش‌آموزی در استان سیستان و بلوچستان به دانش‌آموزان خدمت‌رسانی می‌کند.

30  دانش‌آموز در مجتمع دانش‌آموزی سراوان از خدمات رفاهی اش بهره‌مند می‌شوند.

21  دانش‌آموز در مجتمع دانش‌آموزی زابل از خدمات رفاهی‌اش بهره‌مند می‌شوند.

40  دانش آموز در مجتمع دانش‌آموزی ایرانشهر از خدمات رفاهی‌اش بهره‌مند می‌شوند.


تعداد بازدید :  143