شماره ۴۳۲ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۹ آبان
صفحه را ببند
ادبیات برای اجتماع

|  مریم کاملان   |  

تحولات اجتماعی چیست؟ چه چیزی می‌تواند تحول اجتماعی به حساب ‌آید؟ آیا پیروز شدن در یک مسابقه دو و میدانی یا شمشیر بازی یا  قایق‌رانی روی شن می‌تواند افتخار آفرینی جاودانه داشته باشد؟ افتخارات یک ملت، یک فرهنگ، یک جامعه و شهروندان آن جامعه تا کجا می‌تواند بنیان‌های شخصیتی یک جامعه و فرهنگ را به تحول برساند؟  اینها بخشی از پرسش‌هایی هستند که می‌توان سالیان ‌سال به‌دنبال یافتن پاسخ برای آنها بود. می‌توان با درنگ بر این طیف از پرسش‌ها حقانیت یک موضوع را ثابت کرد یا این‌که در رد نظر یا یک موضوع، نهایت سختکوشی و پافشاری را به خرج داد. اما، درونمایه آن چه که در این‌جا موضوع روز ما را شامل می‌شود تحولات اجتماعی است. به رسم عادتی دیرینه سعی می‌کنیم نخست موضوع مد نظرمان را در یک سطر بنویسیم بعد تفکیک کنیم و سپس، به تحلیل آن بپردازیم.
براي پرداختن به اين موضوع سعی ما بر این است تا با جمع‌بندی نقطه نظرات مختلف پیرامون تحولات اجتماعی، کمی به ادبیات و فرهنگ نیز نظر بیندازیم و ببینیم که این دو محصول اندیشه‌ای انسان‌های فرزانه، در چرخه روزگار به چه حال و روزی می‌افتند و تاثیرات واقعی‌شان بر اجتماع، جوامع و تحولات اجتماعی چیست؟ با ما باشید:   
آیا فرهنگ و ادبیات در تحولات اجتماعی نقش و جایگاهی دارند؟ این پرسش وسوسه‌برانگیز دیرگاهی است که بسیاری از نویسندگان و صاحبان اندیشه را با خود درگیر ساخته است که  چه کنیم یا چگونه بیندیشیم تا حاصل زندگی فکرمان در جهت حفظ و صلاح جامعه‌مان باشد و خلاصه و فرجام کار در قلمرو اندیشه و فکر چه تاثیری در روز و روزگارمان خواهد داشت؟  آيا نوشتن و نويسندگي هنر نوشتن انشا است؟ آيا نويسندگي نشستن و کلمه بر کلمه انبان کردن است؟ اگر چنين است اين كار و فعاليت براي ديگران چه حاصلی دارد؟ آیا می‌تواند تاثیری در بهتر شدن حال و زندگی مردم داشته باشد؟ اگر چنین تاثیری دارد چه نوع نوشتاری بهترین و بیشترین تأثیر را دارد؟ از مشخصات بارز و غالب ارتباطات و فرهنگ عمومي در جوامع توسعه‌يافته جهان استفاده از رسانه‌ها و تبليغات براي معرفي محصولات است. يعني همان جوري كه خودرو، لوازم خانگي، لوازم تزیيناتي و هزاران كالاي مصرفي توليد و تبليغ مي‌شوند ادبيات و محصولات فكري جامعه نيز نياز به معرفي دارند. به اين معني كه اگر توليد شدند بايستي خوب معرفي و به مصرف‌كننده خود عرضه شوند. ما از اين چرخه غافل و به نوعي محروم مانده‌ايم. اين محروميت سنگين را مي‌توان بخشي از نظام رفتاري كنار نهادن انديشه و فكر از بدنه اجتماع دانست. چيز غريبي نيست. در جهان اين اتفاق تجربه شده است و اثراتش را نيز مي‌توان مرور كرد. در اين‌جا تأملي خواهيم داشت بر موضوع واقعيت‌ها در جهان ادبي. آرمان گودرزي يكي از مترجمان با دغدغه است كه از زبان فرانسه ترجمه مي‌كند. اهم توجهات اين مترجم در تقابل‌پذيري ادبيات و واقعيت‌هاي اجتماعي را مي‌توان در صورتبندي موارد زير دريافت:   
 کاري که هنر و در درون آن ادبيات انجام مي‌دهد، انعکاسي از واقعيت‌ها هستند. ما حتي در فانتزي‌ترين آثار ادبي و هنري هم نقش واقعيت را مي‌بينيم.
  جامعه، عوامل اجتماعي، تاريخي و سياسي، تاثير بسيار زيادي بر ادبيات دارند، ضمن اين که ادبيات هم تاثير بسيار زيادي بر مسائل سياسي، اجتماعي و حتي اقتصادي دارد.
 ادبيات و آثار ادبي هيچ‌وقت بيهوده به‌وجود نمي‌آيند. عواملي باعث پيدايش آثار ادبي مي‌شود که داراي يک هدف هستند؛ حتي اگر هدف فردي نويسندگي باشد که مسلما آن هم داراي يک رسالت اجتماعي است.
 مثالي مي‌زنم که کمي از قرن هجدهم فاصله بگيريم: در قرون وسطي در فرانسه منظومه رولان را داريم و در ايران تقريبا مي‌توانيم بگوييم يک قرن قبل از آن شاهنامه فردوسي را داشتيم. منظومه رولان مجموعه‌اي حماسي است که در دوران جنگ‌هاي صليبي ايجاد شده است. در زماني که صليبيون اروپا نيازمند قهرماناني هستند که بتوانند شواليه‌گري را پيش ببرند و جنگجو باشند؛ در ايران نيز در دوره سلطنت غزنويان شاهنامه يک حماسه پهلواني است؛ ضمن اين که اين اثر بسيار غني‌تر از حماسه‌هاي هم عرض خود است، به اين خاطر است که شاهنامه فقط يک حماسه جنگ‌آورانه نيست و ما با مسائل بسيار زيادي در اين اثر ارزشمند روبه‌رو هستيم؛ ولي به‌هرحال مي‌بينيم که در دوران جنگ‌هاي سلطان محمود غزنوي، تا حد زيادي شرايط براي ايجاد يک حماسه مثل حماسه شاهنامه ايجاد مي‌شود.
  قرن هجدهم فرانسه به عصر روشنگري و انوار نيز در جهان معروف است. اين عصر را عصر فيلسوفان نامگذاري مي‌کنم، زيرا در زماني است که فيلسوفان به مفهوم دوستدار علم و دانش پا به عرصه اجتماع مي‌گذارند. در قرن هجدهم ميزان بسيار زيادي آثار علمي، سياسي و اجتماعي در فرانسه به‌وجود آمد که در نهايت اوج به ايجاد اثر بزرگي به نام دايره‌المعارف مي‌رسد.
  دايره‌المعارف اثري است که تمامي دانسته‌هاي انساني را جمع‌آوري کرده و مخاطب آن نيز عامه مردم هستند، در حقيقت دايره‌المعارف اين دانسته‌ها را از انحصار کليسا و طبقه خاص بيرون آورده و کاري که مي‌کند اين است که مسائل مختلف را براي مردم باز کرده و در عمل اولين گام را براي برابري داشتن علم و دسترسي به آن ايجاد مي‌کند که اين «برابري» يکي از شعارهاي انقلاب کبير فرانسه است که در پايان قرن هجدهم اتفاق مي‌افتد.
  مساله‌اي که وجود دارد و بايد به آن توجه داشته باشيم اين است که چيزي که به‌عنوان مکتب‌هاي ادبي تا چند دهه پيش خيلي درباره آن صحبت مي‌شد، يک عنواني قراردادي است. مثلا هيچ‌وقت نمي‌توانيم بگوييم نويسندگاني چون ويکتور هوگو، آلفرد دوموسه و لامارتين سرآمد رمانتيک‌ها هستند. درحقيقت نمي‌توانيم آنها را در يک طبقه قرار دهيم، چون آثارشان با هم بسيار تفاوت دارد، يعني اين ديدگاه طبقه‌بندي علمي که به‌صورت مکتب انجام مي‌شود تا حد زيادي صرفا قراردادي است.
  اولين متني که ژان ژاک روسو نوشته و به واسطه آن معروف شده متني است با عنوان علل و دلايل نابرابري اجتماعي و نژادي؛ درواقع روسو با يک متن و رساله نسبتا اجتماعي و سياسي معروف شده است.
  منتسکيو که نامه‌هاي پارسي آن بسيار معروف است، خود از طبقه اشراف است. اما شروع مي‌کند به نقدکردن و به طنز کشيدن جامعه اشرافي فرانسه از ديدگاه دو ايراني از اصفهان؛ مسأله اين است که در حقيقت کساني که خودشان جزو طبقه حاکمه هستند، شروع مي‌کنند به تغيير و دگرگوني شرايط اجتماعي از طريق متون ادبي.
  قرن هجدهم يعني صد‌ سال تمام دوره گذار است. در ابتداي قرن هجدهم ما نزاع بين قدما و مدرن‌ها را داريم و در پايان قرن هجدهم اين نزاع آن‌قدر ادامه پيدا مي‌کند که به انقلاب کبير فرانسه منجر مي‌شود.
 اتفاق ديگري که در قرن هجدهم افتاد، به کمال رسيدن خرد‌گرايي دکارتي است. فلاسفه بزرگ قرن هجدهم فرزندان دکارت و نحوه نگرش دکارتي هستند، به همين خاطر وقتي از خرد صحبت مي‌کنيم، مي‌بينيم که از اين خرد کلامي نهايتا در قرن هجدهم به خرد تجربي مي‌رسيم. يعني فقط کلام نيست و مشاهده و تجربه هم در آن هست.
 دوران کلاسيک‌ها به پايان نرسيده و ما هنوز هم آثار کلاسيک داريم؛ مسأله‌اي که در ديدگاه مکتب ادبي وجود دارد اين است که مي‌گويد کلاسيک که به وجود مي‌آيد، باروک از بين مي‌رود، رمانتيک که به‌وجود مي‌آيد کلاسيک از بين مي‌رود. اما اين درست نيست، زيرا اينها در کنار همديگر حرکت مي‌کنند و در دوران‌هايي يکي از آنها  اوج پيدا مي‌کند.
تأمل بر اين ديدگاه‌ها ما را به اين نكته مي‌رساند كه نذرت بودن، دلمشغولي داشتن به ادبيات و نويسنده بودن به منزله اين نيست كه يكباره  همه چيز را در سراشيبي بگذاريم و راه خود را از آغاز بياغازيم. ادبيات سلسله‌اي از شبكه‌هاي دانش است كه از گذشته‌هاي دور دست ما تا امروزمان وجود دارد و امتداد مي‌يابد. درست شبيه به همين اجتماع و جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم و نفس   مي‌كشيم.  

 


تعداد بازدید :  141