...به طوری که قبلا ذکر شد، در شب اول نیت، باید خرد و کلان هر خانواده موقع سحری بیدار باشند و در خوردن سحری با روزهگیرها همراهی نمایند که این را هم نوعی ثواب دانسته، همرنگی روزهگیرها را برای روزهنگیرها از وظایف میخواندند و هر بچه که سال اول روزه میگرفت، از طرف پدر و مادر جایزه داشته انعام چشمگیر دریافت مینمود و از جهت همین تشویق و ترغیبها نیز بود که بعضی از اطفال تا پای جان در نگهداری روزه پافشاری میکردند و چنان غروری به خرج میدادند که حتی از شنیدن تهمت روزهخور گریان میشدند!
بر روی همین عادت به روزهداری در بچگی چه بسیار مردم بالغ که به نماز واجب یومیه اعتنا نداشته سرسریشان میگرفتند، اما روزههای ماه رمضان را امری اجتنابناپذیر دانسته نگاه میداشتند. تا آنجا که هنوز هم بیشماری از آن اطفال که به سنین بالا و کهولت رسیدهاند، در کمال ضعف و ناتوانی روزهها را نگاه داشته، به دستور هیچ رساله و امام و پیغمبر و مجتهد و طبیب و ناصح در خوردن آن توجه نمیکنند، اگر چه با سلامت و حیاتشان ارتباط داشته باشد که از آن جمله است خاله عجوزه خود نگارنده که هر ساله بعد از رمضان، مدتها باید به مداوای روزهداری او بپردازیم و دستبردار از عقیده نمیگردد.
جایزه و انعامی هم بعضی مردها در این ماه به زنهای خود که سحرها زودتر از دیگران بلند میشدند و غذای بهتر تهیه میکردند میدادند، که مادربزرگ حقیر نیز یکی از جایزهبگیران بوده که لیره، اشرفیهای سحرخیزی و سفره رنگین کردنهایشان را تا آخر عمر نگاه داشته بود.
این دقت و تشویق بزرگترهای خانوادهها در کوچکترها تا به آن حد اثر گذارده بود که گاهی بچههای یک خانواده از ترس بیدار نشدن سحرها، موقع خوابیدن تنبان شلوارهای خود را به هم میدوختند. تا وقتی که بالغ و بزرگتر آنها را صدا میکنند، همگی با هم بلند شده باشند، و آنهایی هم که از این یگانگی و همشیری محروم بودند، بیدار شدن سحرها را به پدر و مادر، با تهدید بیسحری روزه گرفتن و اعتصاب غذا، تحمیل میکردند.
در هر صورت آنچه برای خرد و کلان مردم قابل ملاحظه و غیرقابل بخشایش بود آنکه فردی بدون علت به روزهخواری بپردازد و یا احدی دیده شود که در انظار مبادرت به روزهخواری نماید و یا حتی با معاذیر شرعی، اطلاع روزهخواری کسی به گوش دیگران رسیده باشد. تا آنجا که زنان معذور و اطفال صغیر نیز باید غذای خود را در هفت در و دربندان صرف بکنند، آن هم به این صورت که برای بزرگترها فقط چیزی که سدجوع نماید و برای کوچکترها غذای مختصری که از صبح به ظهر و از ظهر به شب بپیوندد و در میان آن از خوردن هر چیز پرهیز کامل داشته باشند و آن را روزه (سرگنجشکی) به حساب بیاورند.
باری با این شرایط مردم وارد ماه صیام میشدند و ترتیب کار و بیکاری و خواب و تفریح آنها هم این بود که تا دو ساعت به ظهر و کمتر خوابیده، پس از آن مردها از خانهها خارج شده، کاسبکارها به سر کارهای خود رفته و بیکارهها به وقتگذرانی میپرداختند.
کلوخاندازان
مومنین طبقه اول و دوم تقریبا از زن و مرد کلوخاندازان را اینطور برگزار میکردند که مردها از روی حسابی که میخواستند به پیشواز ماه رمضان که از سه روز تا یک روز قبل از آن بود بروند به اصلاح و حمام رفته، سرها را تراشیده، ریشها را توپی و محرابی و قبضهای و دورگیوهای آرایش داده، حناییها حنا بسته، خضابیها خضاب میگذاشتند و به قول خودشان دیگ و دیگور، ملاقه! را سفید میکردند و زنها بند و برمه مفصل نموده، طاس و دولچه را به سفیدگری میدادند! و حمام سفت و سختی رفته، بزکهای تند و تیزی کرده، قشنگترین لباسها را پوشیده، لذیذترین غذاها را پخته، همراه شیرینی، آجیلی که مردها از کوچه میآوردند، عیش را برقرار و از یک بار تا هر چند باری که توانایی مرد بود کلوخاندازان میگرفتند...
از «طهران قدیم»، به خامه جعفر شهری