شماره ۱۳۸۴ | ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲۹ فروردين
صفحه را ببند
اهدای 12 دوچرخه به نیروهای امدادرسان چطور باعث آشوب‌های داخلی موزامبیک شد
وبا را کجا پنهان کرده‌ای؟
از ‌سال 1998 تاکنون، فصل وبا در موزامبیک خشونتی به همراه دارد که مانند خود بیماری گسترش پیدا می‌کند در‌ سال 2009 نیروهای داوطلب صلیب‌سرخ که برای درمان و پیشگیری وبا مشغول به کار بودند، مورد حمله مردم محلی موزامبیک قرار گرفتند با فراگیرشدن بیماری 4500 نفر کشته و نزدیک به 300‌هزار نفر مبتلا شدند

ترجمه عماد پورشهریاری | در دسامبر ‌سال 2010 آزمایشگاهی دولتی در پورتوپرنس نخستین نمونه ابتلا به وبا را در حدود قرن گذشته در‌ هاییتی  تأیید کرد. وزارت بهداشت این کشور به‌سرعت وارد عمل شد و از شهروندان این کشور خواست که دست‌های خود را به ‌طور مستمر شست‌وشو دهند و مراقب آب مصرفی خود باشند. ناظران بین‌المللی ابتدا نسبت به بازگشت وبا پس از این‌چنین زمانی با تعجب و با شک برخورد می‌کردند اما مسیر تباهی بیماری به‌سرعت اشتباه آنان را اثبات کرد. شروع حادثه از مناطق مرکزی آغاز شد و سپس بالا و پایین خلیج گوناوه را درنوردید. با فراگیر شدن بیماری 4500 نفر کشته و نزدیک به 300‌هزار نفر بیمار شدند.
وبا دومین مسأله‌ای بود که کشور را نابود کرد، در ابتدای همان‌ سال زلزله بسیاری از قسمت‌های پایتخت را نابود کرده و بیش از 100‌هزار کشته به جا گذاشته بود. این بیماری از کجا آمده بود؟ آیا تغییرات زمین‌شناختی در هنگام زلزله آب‌های حاملِ وبا را به خلیج مکزیک آورده بود؟ آیا باکتری وبا در‌ هاییتی مخفی شده و در آن زمان سرکش شده بود؟ خیلی زود مواردی از ابتلا به بیماری در سربازان نپالیِ مستقر در این کشور مشاهده شد، این سربازان تحت مدیریت سازمان ملل در اردوگاهی در نزدیکی میربالیس حضور داشتند، شهری که شیوع بیماری در نزدیکی آن‌جا آغاز شده بود و گفته می‌شد فاضلاب آن به یکی از درون‌ریزهای رودخانه آرتیبونیت رخنه کرده است. وبا هر‌ سال در جنوب آسیا شیوع پیدا می‌کند و این‌طور فرض می‌شود که سربازان سازمان ملل ناخواسته عامل بیماری را به‌ هاییتی انتقال داده باشند.
سازمان ملل این اتهامات را رد می‌کرد اما معترضان بشدت واکنش نشان دادند. مردم شهر به کامیون‌های سازمان ملل سنگ پرتاب می‌کردند و خانه‌های متعلق به برنامه غذای جهانی را مورد چپاول قرار می‌دادند.
برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری‌ هاییتی که پیشتر به خاطر وقوع زلزله به تعویق افتاده بود باردیگر در شک و تردید قرار گرفته بود. بسیاری از نامزدهای انتخابات در تبلیغات خود مدعی بودند وبا از نپال وارد این کشور شده است. 5‌ سال طول کشید که سازمان ملل به اشتباه خود اعتراف کند و مشخص شد گفته‌های مردم حقیقت بوده است و سربازان حافظ صلح، به‌طور ناخواسته، وبا را به‌ هاییتی برده بودند.
خشونت‌های همراه با وبا قربانیان دیگری نیز داشت. در یکی از این موارد، بیش از 50 کشیش سیاهپوست توسط مردم کشته شدند، بسیاری از مردم این افراد را مسئول شیوع بیماری می‌دانستند.
از کمپین ریشه‌کن‌کردن فلج اطفال در پاکستان تا تلاش برای کنترل شیوع ابولا در سیرالئون، خشونت‌های ناشی از سلامت عمومی به بخش تراژیکِ بحران‌های سلامت در جهان تبدیل شده است؛ اما هیچ‌کدام به اندازه شیوع وبا در موزامبیک شمالی شدت نداشت.
از ‌سال 1998 تاکنون فصل وبا در موزامبیک خشونتی به همراه دارد که مانند خود بیماری گسترش پیدا می‌کند. کشاورزان و ماهیگیران معتقدند مسئولان حفاظت از آب‌ها آنها را مسموم کرده‌اند، آنها در سراسر استان‌های شمالی به مأموران بهداشت حمله می‌کنند، مأمورانی که تلاش می‌کنند از انتشار وبا پیشگیری کنند. پرستاران دولتی ضرب‌وشتم می‌شوند و با طناب بسته می‌شوند. مراکز بهداشت توسط جمعیت‌های خشمگین به آتش کشیده می‌شوند، آنها پس از همه اینها از مسئولان می‌پرسند که «وبا را کجا پنهان کرده‌اند؟»
این خشونت‌ها ریشه در یک سوءتفاهم ساده دارد، chlorine به معنای کلر در زبان پرتغالی (زبان مردم موزامبیک) بسیار به واژه cholera به معنای وبا نزدیک است. در این زبان کلمه cloro به معنای کلر است، ماده‌ای که در تصفیه آب مورد استفاده قرار می‌گیرد اما مردم محلی وقتی صحبت از وبا یا همان cholera می‌شود متوجه تمایز این دو کلمه نمی‌شوند. چطور ممکن است بسیاری از اهالی موزامبیک فکر کنند سازمان‌های غیرانتفاعی و کارکنان دولت تلاش می‌کنند آنها را بکشند؟ تصور کنید که یک گروه پزشکی از جایی خارج از کشور برای جلوگیری از شیوع وبا وارد این کشور شود، این افراد ممکن است بگویند که برای از بین رفتن وبا به کلر نیاز داریم اما مردم فکر می‌کنند که این کلر است که باعث وبا شده است. به همین دلیل دفاتر صلیب‌سرخ در نامپولا استراتژی متفاوتی را پیاده می‌کنند، آنها دیگر کلر، ارزان‌ترین روش تصفیه آب را توزیع نمی‌کنند و به جای آن از نام تجاری کلری به نام سرتِزا استفاده می‌کنند. در برخی مناطق توزیع هیچ نوع کلری انجام نمی‌شود و به جای آن از سفیدکننده استفاده می‌شود.
نقش سیاست در این موضوع غیرقابل‌انکاری است. خشونت‌های ناشی از وبا در مناطقی متمرکز شده که تحت کنترل رنامو (گروه مخالف دولت) است. بدترین بخش‌های این خشونت در دو سوی انتخابات رخ می‌دهد، در زمان‌های وجود تنش، نیروی‌های دولتی تحت کنترل فرِلیمو بیش از آن‌که عملکردی دولتی داشته باشند، بیشتر کارکرد حزبی پیدا می‌کنند. هدف این خشونت‌ها نه قربانیان تصادفی که افراد و مکان‌های خاصی هستند. این اهداف بیشتر به دولت مربوط می‌شوند که وظیفه آنان واکنش در برابر بحران‌های بهداشت عمومی است.
حتی امروز نیز پس از گذشت 20‌ سال از شیوع خشونت‌های ناشی از وبا پیداکردن افرادی که کلر را عامل بیماری بدانند، کار چندان سختی نیست، یا افرادی همچنان فکر می‌کنند که وبا اختراع سیاستمداران است. با این حال تأکید بر توضیح تمایز واژه کلر و وبا یا تکیه‌بر اطلاعات غلطی که رنامو منتشر می‌کند، بر سوال مهم دیگری سرپوش می‌گذارد.
برخی از شدیدترین خشونت‌ها در چند‌ سال گذشته در سواحل نامپولا در‌ سال 2009 رخ داد.‌ سال پیش از آن بخشی از منطقه توسط طوفان جوک‌وی نابود شده بود، طوفان و تندباد بسیاری از درختان را از ریشه درآورده بود و در مسیرش به‌سوی دریا پس از بی‌خانمان‌کردن هزاران نفر از فقیرترین مردم موزامبیک، قایق‌های ماهیگیری را نیز با خود برده بود.
دومینگوس ناپوئتو مردی عضلانی با صورتی بچگانه است و صدای بلند دارد، او تلاش‌هایی برای تحقیقات صلیب‌سرخ در رابطه با میزان خسارات منطقه موگینکوئال انجام داد. یک ماه بعد یک هیأت آلمانی از منطقه بازدید کرد و پروژه‌ای مورد تأیید قرار گرفت که طی آن کاشت درخت، توزیع پشه‌بند و آموزش افراد محلی در ساخت‌وساز در دستور کار قرار گرفت تا شانس زنده ماندن پس از طوفان افزایش پیدا کند. به افرادی که برای این کارها داوطلب شده بودند، دوچرخه‌ای داده شد تا بتوانند مسافت‌های طولانی میان مکان‌های مختلف را طی کنند و در ساخت‌وساز حضور داشته باشند.
ناپوئتو از زمان پایان جنگ داخلی نیروی داوطلب صلیب‌سرخ شده بود. او روزها در انبار یک مرکز بهداشت در لیوپو کار می‌کرد و بسیاری از همکارانش نیز داوطلب‌هایی بودند که در مشاغل حوزه سلامت، تدریس و مانند آن فعالیت می‌کردند.
در‌ سال 1992 و 1993 صدها‌هزار نفر در سواحل نامپولا از شیوع کانزو رنج می‌بردند، کانزو یک بیماری عصبی استوایی ناشی از یک سم کشنده است و باعث نوعی فلج می‌شود. ناپوئتو می‌گوید که نیروهای داوطلبِ صلیب‌سرخ با ارایه آموزش به مردم در برابر این بیماری واکنش نشان دادند، درست مانند کاری که بعدتر در برابر سایر مشکلات بهداشتی انجام دادند. کاساوا (نوعی نشاسته) یک محصول اساسی در نامپولا است و در برابر خشکسالی مقاومت بالایی دارد، اما ممکن است سطوحی از سم در هنگام پرورش، خشک‌کردن یا تخمیر آن آزاد شود که عامل بیماری است. کانزو در زمان خشکسالی یا جنگ رخ می‌دهد، زمان‌هایی که مردم مجبور می‌شوند از کاساوای تلخ یا خام استفاده کنند.
فصل‌های بارانی 2008 و 2009 مشکل دیگری ایجاد کرد. مشکلی که با خشکسالی چند برابر شد، همچنین تندباد جوک‌وی معضلات وحشتناکی را برای کشاورزان ایجاد کرد. مسئولان محلی مجبور بودند در میانه یک قحطی فراگیر با بازگشت یک بیماری روبه‌رو شوند.
در همین زمان وبا در دیگر بخش‌های موزامبیک شمالی باعث ایجاد ناآرامی شده بود. در پِمبا، کابو دلگادو، جمعیتی خشمگین سه چادر مداوای وبا در ساحل را به آتش کشیدند. در شهر دیگر کابو دلگادو هشت نفر به اتهام انتشار بیماری از طریق توزیع کلر و پیام‌های بهداشتی مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند.
ناپوئتو به یاد دارد که در موگینکوئال مردم شایعات نامشخصی را درباره خشونت‌ها شنیده بودند یا به پیام‌های پیشگیری از وبا در رادیو گوش می‌کردند اما صلیب‌سرخ هیچ‌گاه با حرکت‌های آشکارا خصمانه روبه‌رو نشده بود. به گفته همکاران ناپوئتو پیش از دوچرخه‌ها هیچ‌گاه مشکل حسادت وجود نداشت اما از آن زمان تاکنون این موضوع به هیچ عنوان از ذهن مردم خارج نشده است.
نخستین نشانه‌های مشکل در یک جمعه در ژانویه آغاز شد، زمانی که ناپوئتو به همراه گروهی از صلیب‌سرخ به یک منطقه ساحلی خارج از کوئینگا رفته بود تا ساخت‌وساز خانه‌ها را تحت نظر داشته باشد. در همان موقع گروهی از جوانان خشمگین نزد آنها آمدند و گفتند که «خانه‌های شما را در این‌جا نمی‌خواهیم، شما برای کمک به ما این‌جا نیامده‌اید، شما آمده‌اید تا ما را بیمار کنید.» با تهدید پیش‌آمده، گروه مکان را ترک کرد و از نیروهای داوطلب خواست که کار را مدتی به تعویق بیندازند.
جوما ریموندو از اعضای داوطلب صلیب‌سرخ که در کوروهاما زندگی می‌کرد، روزی را که در ماه فوریه وبا برای نخستین‌بار در موگینکوئال مشاهده شد را به خوبی به یاد دارد. صلیب‌سرخ روز گذشته از شیوع این بیماری در مناطق همجوار مطلع شده بود. نیروهای داوطلب در میانه برنامه‌ریزی برای توزیع کلر بودند که متوجه شدند مردم دیگر توان ایستادن روی پاهای خود را ندارند، آنها از مشاهده همسایگانی که گرفتار اسهالی غیرقابل ‌کنترل شده بودند، وحشت کرده بودند. بسیاری از مردم پیش از دریافت کمک‌های پزشکی کشته شدند.
روستای کوروهاما به سرعت تخلیه شد. افرادی که توانایی پرداخت کرایه را داشتند، خود را به جاده اصلی رساندند و سوار بر موتورسیکلت و کامیون به لیوپو رفتند. برخی در حین همین فرارها کشته شدند و برخی دیگر باقی ماندند تا همسایگان و اقوام و دوستان خود را بدون هیچ امکانات پیشگیرانه‌ای دفن کنند. سایرین هم به دنبال مقصر این ماجرا بودند.
ریموندو که در یک مرکز بهداشت کار می‌کرد، می‌گوید که از زمان مشاهده نخستین نمونه‌های وبا در کوروهاما، مردم به رئیس شورای شهر مراجعه و بیان می‌کردند که معتقدند صلیب‌سرخ احتمالا در این ماجرا دخالت دارد. آنها می‌گفتند که سال‌هاست در این منطقه زندگی می‌کنند و بدون مریض‌شدن از همین آب استفاده می‌کرده‌اند.
پیام‌هایی از طریق رادیو منتشر می‌شد و اساس این بیماری را توضیح می‌داد و توصیه‌هایی درباره پیشگیری از آن پخش می‌کرد اما این پیام‌ها شک مردم را افزایش داد. زن جوانی که در یک گروه خشونت‌های ناشی از وبا مورد مطالعه قرار گرفته بود، سال‌ها پیش به یک جامعه‌شناس گفته بود که «فکر می‌کنم مشکل این‌جا بود که رادیو اعلام می‌کرد امسال‌ سال شیوع وبا خواهد بود، مردم می‌پرسیدند آنها چطور می‌دانند که یک بیماری دقیقا چه زمانی ظهور پیدا می‌کند؟»
ریموندو می‌گوید که در کوروهاما «وقتی بیماری شیوع پیدا کرد، مردم حس می‌کردند که نیروهای داوطلب صلیب‌سرخ از قبل نسبت به آن آگاهی داشتند. رئیس شورا تلاش‌هایی داشت تا اتهام مردم به صلیب‌سرخ را برطرف کند اما برای این کار مورد ضرب‌وشتمِ اهالی قرار گرفت. در 25 فوریه گروهی 200‌نفری از مردان جوان روستا را محاصره و خانه‌های نیروهای داوطلب را به آتش کشیدند.
مدیر بخش کوئینگای صلیب‌سرخ که روز پیش از آن برای تصفیه آب با دوچرخه به لیوپو رفته بود، در هنگام بازگشت دستگیر شد، مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت و توسط دو داوطلب دیگر به درون خانه‌ای درحال سوختن انداخته شد. به صلیب‌سرخ اولتیماتوم داده شده بود که یا وبا را خارج کنید یا کشته خواهید شد. ریموندو خودش نیز دستگیر و کتک خورده بود، او را مجبور کرده بودند سِرتزا (برند تجاری کلر) بخورد، همچنین اهالی خصمانه از او بازجویی می‌کردند که به آنها بگوید وبا از کجا آمده است. ریموندو توانست شبانه فرار کند و با پای پیاده خود را به لیوپو برساند.
با ورود نیروهای زخمی و داوطلب صلیب‌سرخ که اول به بیمارستان شهر و سپس به خانه کاهگلی و کوچکِ دومینگوس ناپوئتو رفته بودند، این معضل بر او آشکار شد. 14 نیروی وحشت‌زده در خانه ناپوئتو پناه گرفته بودند.
ناپوئتو می‌گوید که یکی از نیروهایی که شانس فرار را داشته، گفته که پس از کار در انبار منابع پزشکی در لیوپو برای شام به خانه برمی‌گشته که متوجه شده افرادی به سمت او می‌آیند. وقتی با این صحنه روبه‌رو می‌شود، از درِ پشتی فرار می‌کند و در دلِ شب به لیوپو بازمی‌گردد.
آیا پلیس خرابکاری‌های کوروهاما را از طریق رادیو و در همان زمان شنیده یا از طریق نیروهای داوطلب و فراری؟ آیا نیروهای پشتیبان به سرعت از نامپولا اعزام شده بودند یا 12 یا حتی 24ساعت بعد اعزام شده بودند؟ چه کسانی درگیر این موضوع بودند؟ و چرا؟
پائولا ایپو، مأمور پلیس لاغراندام و قدبلند لیوپو از نخستین کسانی بود که به این خشونت‌ها واکنش نشان داد. او آشوب‌ها را به گردن سوءتفاهم کلر و وبا (کلورین و کولرا) می‌اندازد. ایپو می‌گوید که در آن زمان نیروهای پلیس در لیوپو وسیله‌ای نداشتند، به همین خاطر سوار وانتی متعلق به اداره کشاورزی شدند و سوی ساحل حرکت کردند. آنها ابتدا در یک منطقه بیابانی نزدیک کوروهاما توقف می‌کنند. در آن‌جا خانه یکی از داوطلبان صلیب‌سرخ غارت شده بود و همسر او همچنان با ترس‌ولرز در آن‌جا پناه گرفته بود، درحالی ‌که وسایلی مانند کمک‌های اولیه و مانند آن در سطح حیاط پخش شده بودند.
براساس گزارش‌ها، نیروهای پلیس چند نفری را بازداشت کردند و سه داوطلب زخمی صلیب‌سرخ را به لیوپو بردند. در مسیر مقابل پل کوچکی توقف کردند، پل با تنه‌های درخت مسدود شده بود، وقتی نیروهای پلیس در تلاش برای گشودن مسیر بودند، افراد محلی سلاح‌ها و وانت آنها را دزدیدند، به دو مأمور پلیس حمله کردند و در انتها تمام گروه مجبور شد با پای پیاده مسیر را ادامه دهند. حتی گروهی از نیروهای ویژه موزامبیک از نامپولا به منطقه اعزام شدند که آنها هم به عقب رانده شدند.
در بعدازظهر 26 فوریه، رئیس پلیس در لیوپو به خبرنگاران اطمینان دارد که آرامش به منطقه بازگشته است اما ایپو می‌گوید که وضع گسترش هم یافته بود. تظاهرات و خرابکاری در هفته‌های بعد هم ادامه یافت. برخی از ساکنان محلیِ خشمگین با تنه‌های درخت و سنگ مسیرها را مسدود و ایست‌های بازرسی ایجاد کرده بودند تا مانع حضور نیروهای درمانگر در منطقه شیوع وبا شوند.
خشونت‌های پراکنده نیز ادامه داشت. در منطقه آن‌گوشه جایی که وبا درحال گسترش بود، مردم خانه 13نفر از اهالی داوطلب صلیب‌سرخ را سوزاندند و به یک مأمور پلیس که قصد مراقبت از نیروهای درمانگر را داشت، با نیزه حمله کردند. در 14 مارس، گروهی از مردم برای تظاهرات در کوروهاما دور هم جمع شدند و یکی از داوطلبان صلیب‌سرخ را به‌عنوان گروگان در اختیار داشتند. بعدها این گروگان در برابر کمیته تحقیقات صحبت‌هایی مانند ریموندو بیان کرد و گفت که مدام از او سوال می‌شده که وبا را کجا پنهان کرده‌ای؟
توجه جامعه به خشونت‌های ناشی از بیماری وبا جای خود بیماری را گرفته بود. کارکنان بیمارستان‌ها در کوئینگا از ترس حمله، بیماران خود را رها کرده بودند. مدیر آموزش منطقه گفته بود؛ به خاطر حضورنیافتن بسیاری از دانش‌آموزان، 15 مدرسه منطقه تعطیل شده بود. درست شبیه دوره جنگ، خانواده‌ها از خشونت و قحطی فرار و سعی می‌کردند در لیوپو و سایر شهرهای بزرگ پناهنده شوند.
وقتی در‌ سال 2012 برای نخستین‌بار از موگینکوئال بازدید کردم، نگران زخم‌هایی بودم که از آن خشونت‌های گسترده باقی مانده بود. خشونت‌هایی با گستره کمتر از ‌سال 1998 تاکنون در این منطقه روی می‌دهد. بسیاری از این درگیری‌های در زمان شیوع وبا است و برخی اصلا ارتباطی به این بیماری ندارند. برای مثال در آشوب‌های ‌سال 2012 یک مرکز بهداشت در نزدیکی استان زامبزیا تخریب شد، این درحالی بود که شیوع بیماری در استان مجاور رخ داده بود.
برای بررسی وضع شهر کوروهاما که نخست خشونت‌ها از آن‌جا آغاز شده بود، به همراه یک قاضی محلی به این روستا سفر کردم. در آن‌جا از مردم عادی سوال کردم که بیماری وبا از کجا آمده است، جواب می‌دادند که پاسخ را می‌دانند اما از بیان آن هراس دارند. از آنها پرسیدم که زندگی در کوروهاما از زمان درگیری‌های ‌سال 2009 چه تغییراتی کرده است، پرسیدم که اگر دچار اسهال بشوند، به مراکزدرمانی مراجعه می‌کنند یا نه؟ پاسخ هم‌رأیی داشتند: «نه! اگر به مراکزدرمانی بروی، حالت بدتر می‌شود و خواهی مُرد.» برای آنها راه مقابله بیماری دارو نبود، یکی از مردان جوان آن‌جا می‌گفت که «سلاح‌های درخشان» مانند نیزه و چاقو راه درمان این بیماری است.
تنها مصاحبه‌ای که توانستم با یکی از مسبب‌های خشونت‌های کوروهاما انجام بدهم، فردی بود به نام مُماده موتوموارا، کشاورزی 51ساله که از من دعوت کرد روی فرش حصیری جلوی خانه‌اش بنشینم و با او صحبت کنم. موتوموارا پس از شورش‌های آنگوشه سه‌ماه را در زندان گذرانده بود. او حضورش در خرابکاری‌ها را انکار نمی‌کرد اما می‌گفت که به شرکت در هیچ‌یک از خشونت‌های واقعی محکوم نشده و به او نگفته‌اند که دقیقا چه کاری انجام داده است.
به همین خاطر شکایت موتوموارا از صلیب‌سرخ بشدت شخصی به نظر می‌رسید و انتقامی از مدت‌ها مجاورت ظالمانه بود. او یکی از داوطلب‌های کشته‌شده صلیب‌سرخ را یک شخصیت «از خود متشکر» توصیف می‌کند که سوار بر جیپِ صلیب‌سرخ به روستای آنها آمده بود و از مردم آن طلب پول می‌کرد. او تهدید می‌کرد که بیماری را به میان مردم شهر خواهد آورد.
بیشتر صحبت‌های موتوموارا واکنش‌هایی بود به 12 دوچرخه‌ای که به داوطلبان صلیب‌سرخ در کوروهاما داده بودند، قرار بود این افراد از این دوچرخه‌ها در فعالیت‌های پس از طوفان جوک‌وی استفاده کنند. پرسید که «آیا دولت تنها همین 12نفر را در کوروهاما می‌شناخت؟ اگر قرار به کمک‌کردن بود، نباید به همه کمک می‌کرد؟» این سوال بنیادین اساس رابطه مردمِ مناطقی مانند کوروهاما با دولت خود است، که در بهترین حالت رابطه‌ای وجود ندارد و در بدترین حالت رابطه‌ای خصمانه است.
در‌ سال 2002 گروهی از محققان با رهبری یک جامعه‌شناس به نام کارلوس سِرا عهده‌دار قوم‌نگاری موج مخربی از خشونت‌های وبا شدند که در ‌سال 1998 و 1999 سرتاسر موزامبیک را در برگرفته بود. سرا نتایج را در کتابی به نام «وبا و تطهیر» منتشر کرد. او در کتابش می‌نویسد که مردم از دولت درخواست می‌کردند تا برای کاهش آفات درختان آنها را سم‌پاشی کند، دولت این کار را نمی‌کرد، چراکه هزینه زیادی در برداشت. به همین خاطر مردم این سوال را از خود می‌پرسیدند که دولت نمی‌تواند درختان ما را سم‌پاشی کند اما برای تهیه کلر پول دارند.
بخش‌هایی از کتاب «بروید به کروکدیل‌ها بگویید: به دنبال موفقیت در موزامبیک» نوشته روان مور گِرِتی
منبع longreads

  وبا هر‌ سال در جنوب آسیا شیوع پیدا می‌کند و این‌طور فرض می‌شود که سربازان سازمان ملل ناخواسته عامل بیماری را به‌ هاییتی انتقال داده باشند
  کشاورزان و ماهیگیران معتقدند مسئولان حفاظت از آب‌ها آنها را مسموم کرده‌اند، آنها در سراسر استان‌های شمالی به مأموران بهداشت حمله می‌کنند، مأمورانی که تلاش می‌کنند از انتشار وبا پیشگیری کنند. پرستاران دولتی ضرب‌وشتم می‌شوند
  توجه جامعه به خشونت‌های ناشی از بیماری وبا جای خود بیماری را گرفته بود. کارکنان بیمارستان‌ها در کوئینگا از ترس حمله، بیماران خود را رها کرده بودند. مدیر آموزش منطقه گفته بود؛ به خاطر حضورنیافتن بسیاری از دانش‌آموزان، 15 مدرسه منطقه تعطیل شده بود


تعداد بازدید :  593