شماره ۴۲۸ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۵ آبان
صفحه را ببند
قابلت رو نداشت

|  طرح نو| مجتبی پارسا| ظهر پاییز، خیابان شیخ فضل‌الله منتظر تاکسی بودم تا خودم را به دانشگاه برسانم. دانشکده فلسفه در سعادت‌آباد.
ماشین‌ها رد می‌شدند و سرشان را خم می‌کردند تا مقصد مرا بدانند.
- میدان صنعت!
رد می‌شدند...
تا این‌که مردی میانسال با پرایدی زوار در رفته، ترمز زد.
- شهرک؟
با جدیتی آمیخته به شوخی که به سختی می‌شد تشخیص داد، غلظت کدامیک بیشتر است، گفت:  
شهرک، yes!
اول فکر کردم اشتباه شنیدم اما برای مسافر بعدی که او نیز مقصدش شهرک بود، همان را تکرار کرد.
- شهرک،  yes!
کمی که از سکوتمان گذشت گفت:  
- شهرک،very good  هم هست یا no good؟
- نمی‌دونم! شما توی این مسیر مسافرکشی می‌کنید؛ شما بگو!
- منم نمی‌دونم... ما اونجا زندگی نکردیم... ازش گذشتیم...
- من هم بهش نرسیدم... اونجا زندگی نکردم.
کمی ساکت شد. دیرم شده بود. باید از میدان صنعت دوباره سوار تاکسی‌های میدان کاج می‌شدم. پرسیدم:  
- مقصد بعدیتون کجاست؟
- تو کجا میری؟
- کاج!
- کاج هم yes! بعدش کجا می‌ری؟
- دیگه آخرشه! باید پیاده شم و برم دانشگاه.
- موفق باشی! من از اون پسرایی (!) هستم که وقتی یکی پاشو میذاره توی ماشینم، تا به مقصد نرسونمش، ولش نمی‌کنم.
به میدان صنعت رسیدیم و شلوغی‌های معمولش...
کنار یک مسافر نگه داشت و گفت:  
- جیپ چونبانک؟
مسافر نگاه عاقل اندر سفیهی به او انداخت و چیزی نگفت. او هم گازش را گرفت و حرکت کرد.
- نفهمید چی می‌گم!
با خودم فکر می‌کردم خیلی محتمله که بنده خدا مشکل روان‌پریشی یا چیزی شبیه این داره.
ازم پرسید:  
- پیلِ خُرد داری؟ پیل خُرد
- آره فکر می‌کنم... 2‌هزار تومن میشه درسته؟
- قابلی هم نداره
دست کردم توی جیبم... دیدم فقط 500 تومن پول دارم! می‌خواستم از عابر بانک پول بردارم اما فراموش کرده بودم... خیلی حس بدی داشتم.
او هم شروع کرد به خواندن یه ترانه محلی که غمگین‌ترم    می‌کرد.
-  سر کو‌های بختیاری کمین بشینُم
صد قطار خالی کُنم دشمن بگیرُم
سر شو تو ده ما عروسیه عروسیه
چش دشمن کور بشه
تو خونه دوست روبوسیه روبوسیه
گلی چیدُم که هرگز کس نچیده
به گلزاری که بلبل کم پریده
شکستم شاخه بید بلندی
که دست نامحرم، هرگز ندیده
با شرمساری گفتم:  
- ممنون آقا... پیاده میشم...
ماشین را نگه داشت... دست کردم توی جیبم... پانصد تومنم را بیرون آوردم
- خیلی متاسفم... پول ندارم
-این حرفا چیه! قابلتو نداشت
پول را گرفت و رفت...


تعداد بازدید :  358