شماره ۱۳۶۳ | ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۷ اسفند
صفحه را ببند
چرا زندگی شگفت‌انگیز نیست؟

محمود محرابی

فرض عادی همه ما انسان‌ها بر این است که نسبت به زندگی خود هوشیار و آگاه هستیم. این هوشیاری و آگاهی البته چیزی بیش از دانسته‌های از پیش تعریف شده‌ای نیست که ما مدام به آنها رجوع می‌کنیم. چنان به این دانسته‌ها عادت می‌کنیم که آنها را خودِ حقیقت می‌دانیم. اینکه چرا با اطمینان کامل، از هوشیار بودن نسبت به زندگی سخن می‌گوییم نیز، خود امری شرطی شده و از روی عادت است که ما آن را  بدیهی در نظر می‌‌گیریم. به گمان ما همین که از نظر بیولوژیکی علایم یک موجود زنده در وجود ما جریان دارد دلیلی است بر زنده بودن ما. با همین ذهنیت، خود را درون دنیایی می‌پنداریم که قرار است مدتی با یک کالبد فیزیکی، خود را درگیر چالش‌ها و مشکلات و مسائل ریز و درشت زندگی کنیم و در نهایت کامیاب و یا ناکام از رسیدن به آرزوها و آمال، توشه خود را از این دنیا برداریم و به مکانی دیگر برویم. با این دیدگاه، دنیا مکانی رنج‌آور و رنج آفرین است و درِ خوشبختی تنها به روی افراد انگشت شماری گشوده می‌شود. مسلم است که در این نظرگاه دیگر جنبه‌های شگفت‌‌آور زندگی در چشمان ما جلوه‌ای نخواهند داشت، زیرا چشم ما به دنبال شگفتی‌هایی است که در ظاهر تازه هستند. با چنین وضعیتی چگونه می‌توان صحبت از هوشیاری نسبت به زندگی کرد. اگر دیدن ماهِ کامل در آسمان برای ما هیچ شگفتی ندارد دلیل آن تنها به نگاه ما مربوط می‌شود. اگر درک این موضوع برای ما قابل لمس نیست که تنها فرصتی بسیار کوتاه برای تجربه این دنیا داریم و بعد از این زمان کوتاه، شمع وجودمان برای همیشه خاموش خواهد شد، دلیلی جز نوع تفکر و نگاه ما ندارد. راه رفتن روی آب، محاسبات پیچده ریاضی در زمان کم و یا گفت‌وگو با یک ربات سخنگو برای انسان امروزی می‌توانند از مضامین شگفتی باشند. اما اینها نیز به زودی در کیسه مسائل عادی انداخته خواهند شد. بسیاری از انسان‌ها به دنبال شگفتی و هیجان تمام عمر خود را صرف مسافرت به اقصی نقاط دنیا می‌کنند اما واقعیت این است که خودِ زندگی پر از شگفتی‌هایی است که برای چشمان مشتاق ما عادی شده‌اند. در واقع دانسته‌هایی که ما آنها را بدیهی و جزو لاینفک زندگی می‌پنداریم حجابی بر روی این شگفتی‌‌ها شده‌اند. به طور مثال علم فیزیک به ما می‌گوید جاذبه باعث گردش زمین به دور خورشید است. دانستن این موضوع کافی است که دیگر حرکت زمین و چرخش روزانه خورشید بر بالای سر ما هیچ شگفتی نداشته باشد زیرا دلیل آن را فهمیده‌ایم. گویی به اسرار شعبده‌باز پی برده‌ایم و دیگر تردستی او برای ما جذابیتی ندارد. علوم و دانسته‌‌ها تنها با چیستی مسائل سر و کار دارند نه با هستی آنها. اما شگفتی واقعی در هستی امور نهفته است. چشمان ما باید بر روی هستی امور گشوده باشند. در این صورت، همه امور برای ما تازه هستند. دیگر هیچ اتفاق و پدیده‌ای کهنه و تکراری نخواهد بود. تولد نوزاد، بارش باران، آواز پرندگان و عشق ورزیدن به دیگران، دیگر اموری نخواهند بود که با یک بار تجربه آنها را در چنته دانسته‌های شرطی خود بیندازیم. بیداری و هوشیاری ما نسبت به زندگی تنها زمانی صورت می‌گیرد که برای لحظاتی کوتاه خود را از این مفروضات رها کنیم و همه امور را با چشمانی بی‌طرفانه و بدون رجوع به دانسته‌ها نگاه کنیم. تنها در این  شرایط است که برای نخستین بار به حضور خود در این هستی بی‌کران پی می‌بریم و شگفت‌زده می‌شویم.


تعداد بازدید :  421