شماره ۴۲۷ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۴ آبان
صفحه را ببند
داستان‌های عامه‌پسند فوتبالیست‌های مریض!

سعید‌ اصغرزاد‌ه

می‌خواستم در مورد این بنویسم که خیلی از خصلت‌های پهلوانی داوطلبانه از سوی طبقه ورزشکار شوت شده‌اند و جای خود را داده‌اند به چیزهای دیگر، که ماجرای بده بستان مایلی‌کهن و دایی پیش آمد. این‌که آیا این دور رقیب‌اند یا استاد و شاگرد و این‌که چرا یکی زحمت بیشتری کشید و مشهور نشد و یکی مشهور شد و محبوب نشد و... تماما مباحث جامعه‌شناختی خود را در پی دارد که در این مقال لابد نمی‌گنجد. حتی مباحث ریشه‌ای‌تری را نیز در پی دارد؛ مباحثی مانند نقش لمپنیسم در فوتبال و راهکارهایی چون حذف تیم‌های بزرگسالان که فاقد معیارهای معرفتی هستند و پرداختن به ورزش از سطوح جوانان با شیوه‌ای علمی و فارغ از وضع موجود. یعنی همان کاری که با والیبال کردیم و جواب گرفتیم و محبوبیت مشروع به وجود آوردیم! حتی مباحث روانشناختی و مقایسه‌ای نیز وجود دارد که چرا در سایر کشورها، شهرت باعث مردمی شدن ورزشکاران می‌شود و در ایران باعث خدا را بنده نشدنشان! حتی مباحث جدی‌تری بیان می‌شود از قبیل این‌که موافقان آن نوع فوتبال و بازیکنانی که فرهنگشان با شوخی‌های دستی و هتاکی‌های زبانی و رقابت‌های بازاری و پول‌های زیرمیزی گره خورده است و تلویزیون به بالا رفتن‌ درصد پیامک‌هایشان در فلان برنامه‌اش افتخار می‌کند با سطح سوادی در زیر دیپلم و خاستگاهی متفاوت از سایر طبقات اجتماعی‌اند!
من اصلا بنا ندارم به حاشیه‌ها بپردازم که الگوهای ما و ستاره‌های ما کدامشان پیش از انقلاب شلوار جین می‌پوشیده و پیراهن مارک دانشگاه کالیفرنیا تن می‌کرده و داریوش گوش می‌داده و بعد از انقلاب حزب‌‌اللهی دوآتشه شده و در دفاع از انقلاب به گوش فلان داور سیلی زده و در این‌جا و آن‌جا گریسته و به خود و این و آن فحاشی کرده... و کدامیک مال و منالی دارد و تجارت می‌کند و جواهرشناس شده است و یک مازراتی و دو بنز آخرین مدل و یک لندکروز‌ و‌ سه بی‌ام‌دبلیو‌ و دو پورشه دارد و علاوه بر اینها نشان افتخار شجاعت و نشان بین‌المللی صلح از موسسه بین‌المللی صلح را هم دارد و... نوش جانشان. ارزش‌های روحانی و مادی حاصل ضربش این شده است دیگر!حتی من به این کاری ندارم که هرکدام از اینها در ورزش دوران درخشانی داشته‌اند و صد البته هر دو می‌توانسته‌اند پیش از این‌که با هم در بیفتند داوطلبانه از حقوق خود صرف‌نظر کنند و نکرده‌اند و داوطلبانه از حقوق قضایی و آزادی بیان خود استفاده کرده‌اند و حالا هر دو برای این‌که یا مشهورتر شوند دارند داوطلبانه کارهایی می‌کنند و مردم هم فهمیده‌اند که قصه چیست! قهرمانان ما دیگر قهرمان نیستند، آنان به عوض بالا آمدن فرو رفته‌اند و‌ ای کاش کسی، بزرگتری، پهلوانی پیدا می‌شد و به آنان می‌گفت دیگر بس است! گندش را بالا آورده‌اید! و نداریم لابد امثال ناصر حجازی را... بگذارید بروم سر بحث جدی‌تری! حالم بد شد! دماگوژی Démagogie را «عوام‌فریبی» یا «مردم‌فریبی» ترجمه کرده‌اند عوام‌فریبی آن است که شخصی به جای استدلال و اقامه برهان برای اثبات یک عقیده، سعی می‌کند از راه تحریک احساسات و هیجان‌های جمعی و توسل به عواطف و جو حاکم، نوعی تصدیق جمعی نسبت به نتیجه مطلوب خود به دست‌آورد. در عوام‌فریبی، شخص گروه زیادی از مردم را مخاطب قرار داده، با بیاناتی هیجان‌آور و شورانگیز، احساسات و عواطف آنان را تحریک می‌کند و با تکیه بر همین شور و هیجان عوام، آنها را نسبت به نتیجه و مدعای خود متقاعد می‌کند. حربه اصلی عوام‌فریبی، این احساس درونی‌است که هرکس می‌خواهد مورد تحسین دیگران قرار گیرد و بر ارزش و احترامش افزوده شود. می‌گویند عوام‌فریبی یکی از محوری‌ترین عوامل عقب‌ماندگی و عدم توسعه در جوامع درحال رشد است. مستمسک عوام‌فریبان، به نوع خواسته‌ها و مطالبات مردم هر جامعه بستگی دارد و هر روز به رنگ نیاز همان روز جامعه است. برای ما معروف‌ترین نمونه مردم‌فریبی که با استفاده از اعتقادات مردم صورت گرفت واقعه بر سر نیزه کردن قرآن‌ها در زمان معاویه توسط عمروعاص بود و این دسیسه به‌حدی نافذ بود که حتی یاران امام علی(ع) نیز به خاطر التزام و اعتقاد به آن قرآنها امام را ترک کردند و جریان حکمیت را با آن همه پیامدش به وجود آوردند. اما زمان برد تا چهره عوام‌فریبان برملا شود.  نمی‌دانم که چرا نباید این بحث را ادامه دهم. اما می‌دانم که آن بخش از جامعه و رسانه‌ها که طرفدار این‌گونه لمپنیسم عوام‌فریبانه بازیگران ما هستند، در این روزها حضورشان نمود بیشتری پیدا کرده و برخی به تناسب رابطه مرید و مرادی در پشت هر یک از این دو طرف دعوا قرار گرفته‌اند و آتش بیار معرکه شده‌اند و حالا دارند بازیگران بیمار ما را غرق در نقش‌های خودساخته‌شان می‌کنند. آنان عوام‌فریبانه به مردم نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند که مردم فریفته شده‌اند. آنان بیمارند. این بیماران نیازمند جراحی‌اند! دوست خبرنگاری که در بیش از بیست سفر ورزشی همراه این دو بازیگر بوده می‌گفت: اینها هر دو مریض‌اند. اینها خوبند و یکهو متغیر می‌شوند و حالشان بد می‌شود. به این و آن پرخاش می‌کنند. به در و دیوار می‌کوبند و بعد باز دوباره خوب می‌شوند. می‌خندند. شعار می‌دهند. عکس می‌گیرند و بازی می‌کنند... امیدوارم این مرض واگیردار نباشد!


تعداد بازدید :  223