مصطفی تبریزی روانشناس اجتماعی
نظم اجتماعی در هر جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا دوام و قوام هر جامعه به حفظ نظم اجتماعی آن جامعه بستگی دارد و این نظم میسر نخواهد شد مگر اینکه هنجارهای تعریف شده جامعه یا قوانین، مورد احترام افراد واقع شود؛ در جامعه ما قانونگریزی چند علت اصلی دارد، اولین دلیل این است که اساسا فرهنگ قانونپذیری و تبعیت از قانون در آموزههای ما ترویج نشده و تلقی کلی مردم از قانون و مقررات به مثابه ابزار اعمال قدرت از طریق طبقه بالادست جامعه به طبقه پایین دست جامعه است.
مردمی که قانونمداری را یاد نگرفتهاند هر جایی سعی میکنند از قانون فرار کنند و حتی در این فرآیند یکدیگر را هم به قانونگریزی تشویق میکنند. مثال عینی آن صحنهای است که همه ما بارها در جادههای کشور دیدهایم؛ وقتی که خودروای از روبهرو میآید و به راننده مقابلش اشاره میکند که جلوتر، پلیس ایستاده است و سبقت نگیرد، این قضیه درست مصداق همکاری با ضدقانون است؛ مردم به هم یاد میدهند چگونه از زیر قانون در بروند.
در حقیقت، این قوانین هستند که محدودههای درست و نادرست رفتار افراد را مشخص میکنند و از این طریق نظم اجتماعی را ممکن میسازند. قانونگریزی نوعی جهت گیری نسبت به هنجارهای قانونی جامعه است که منجر به کج روی یا انحراف از قوانین میشود. در همه جوامع، قانونگریزی بهعنوان یک مسأله اجتماعی وجود دارد. به عبارت دیگر وقتی افراد به رفتارهای خلاف قانون عادت میکنند و همدیگر را ترغیب به حرکت در خلاف مسیر قانون میکنند؛ آن رفتارها از حالت ناهنجار بیرون میآید و در نظر مردم هنجار میشود و رفتهرفته انسجام اجتماعی را به خطر میاندازد.
دومین دلیل عمدهای که میتوان برای قانونگریز بودن مردم کشور ارایه داد این است که ساختارهای اجتماعی ما از زمان قاجاریه تا همین امروز به گونهای بوده که قانون و رعایت مقررات اجتماعی در بسیاری از موارد فقط برای طبقه ضعیف اعمال میشود؛ دزدیهای کوچک و کمارزش مثل سرقت 10هزار تومان خیلی سریع شناسایی میشود و به چنگ قانون میافتد ولی دزدیهای چند میلیاردی به راحتی از چنگ قانون فرار میکنند. بنابراین مردم هم نتیجه میگیرند که قانون برای فشار بر طبقات ضعیف جامعه است و همین باعث میشود آنها قانونگریز شوند و از هر روزنهای برای دور زدن قانون استفاده کنند؛ حتی در موارد بدتر قانونستیزی جای قانونگریزی را میگیرد.
پیشتر اشاره شد طبیعتا در هر جامعهای، قوانین اجتماعی مبنای رفتار افراد در زندگی اجتماعی است. مقایسه رفتارهای اجتماعی ملتهای مختلف، حکایت از آن دارد که این پدیده میان برخی ملل، شدیدتر و در برخی ضعیفتر است. در بعضی جوامع قوانین آنچنان در عادات و رفتار مردم نهادینه شدهاند که زیر پا گذاشتن یا گریز از آنها حیرتآور و حماقت تلقی میشود درحالیکه برای برخی دیگر از جوامع، رعایت دقیق همان دسته از قوانین، بیهوده و کسالتآور است.
سومین علتی که برای این پدیده در ایران میتوان به آن پرداخت تجربههای اجتماعی است که مردم از قانونگریزی دیدهاند. مردم ما براساس چیزی که سالها دیدهاند دریافتند که کسانی که قانون را رعایت نمیکنند در جامعه برندهتر از کسانی هستند که قانون را رعایت میکنند. به بیان دیگر کسانیکه از قانون فرار میکنند یا به اصطلاح قانون را دور میزنند مجازات نمیشوند و روز به روز در جامعه موفقتر میشوند؛ در مقابل کسانی که رعایت قانون را سرلوحه کارهایشان قرار دادهاند از خیلی چیزها عقب میافتند.
همانطور که اشاره کردم قانونگریزی در جامعه ما ریشه تاریخی دارد و ما ایرانیان به ادامه این تجربه گرایش داریم؛ در کل این پدیده در حوزههای روانشناسی اجتماعی، حقوق، سیاست و حتی اخلاق و دین قابل بحث و بررسی است. اینکه بدانیم چه زمینههای اجتماعی و فرهنگی پتانسیل قانونگریزی را در ما تقویت میکند؟ آیا قوانین ما متناسب با شرایط و نیازهای مردم نیست و ما در حوزه قانونگذاری مشکل داریم یا اینکه ما عادت کردهایم خود را متفاوت با دیگران یا فراتر از آنها دانسته و به اصطلاح قانون را برای دیگران خوب بدانیم.
از منظر روانشناسی اجتماعی راهکاری که میتوان در شرایط فعلی در جامعه قانونگریز ارایه داد، فرهنگسازی و آموزش قوانین اجتماعی از سالهای کودکی و دورههای دبستان است، چون کودکان پذیرش بهتر و بیشتری از آنچه به آنها آموزش داده میشوند، دارند و اساسا مقاومتی در برابر یادگیری این مباحث در آنها وجود ندارد. اگر مباحث مربوط به قوانین اجتماعی از سنین پایین در آموزشها قرار گیرد در ذهن بچهها نهادینه میشود و این واقعیت که قانون به نفع همه است به آنها القا میشود. درواقع کودکان باید توجیه شوند که قانون برای همه و به نفع همه است و هیچکس از رعایت قانون متضرر نمیشود؛ اگر بتوانیم با آموزش قانون به کودکان به این روند قانونگریزی پایان دهیم، امیدوار خواهیم بود که بتوانیم نسل آینده قانون مداری تربیت کنیم.