مهرداد احمدی شیخانی
یادم میآید که چهل ـ پنجاه سال پیش در خیلی از آشپزخانههای مردم، یک چراغ خوراکپزی نفتی وجود داشت به نام «چراغ سه فیتیلهای». آبی رنگ بود با سه شعله که قابلمه را روی آن میگذاشتند و به آرامی غذا پخته میشد. مدام هم باید به آن سر میزدند تا چراغ دود نزند یا شعلهای خاموش نشود. هنوز هم از این «چراغ سه فیتیلهای»ها، اینجا و آنجا میشود نشانهای گرفت، اما نه برای پخت غذا که فقط به عنوان دکور در قفسهای و یادی از گذشته و نوستالژی. خود من هم یکی از آنها را در خانه دارم که از مادرم به یادگار گرفتهام. یادم هست که مادرم حتی در سالهای پس از جنگ هم روی این چراغ، پلو میپخت و عجیب به آن اعتماد داشت. وقتی هم که برایش یک دستگاه پلوپز خریدیم، تا مدتها در مقابل استفاده و پخت با پلوپز مقاومت میکرد و به هیچ وجه حاضر به تغییر شیوه پخت نبود و خیلی گذشت تا پذیرفت که این تغییر، اتفاقی ناگزیر است و پذیرش یا عدم پذیرش او، چیزی را عوض نمیکند. گمان میکنم وقتی که دیگر هیچ جا برای چراغ خوراک پزیاش، نفتی جهت خرید پیدا نکرد، ناچار شد جانشینی پلوپز را بپذیرد.
به واقع، پذیرش تغییر به دو گونه حاصل میشود، از سر ناچاری و اجبار یا از سر اختیار. و البته این دوگونه، وضعیتهای متفاوتی را نیز به همراه دارد. آن کسی که به اختیار تغییر را میپذیرد، ممکن است خودش هم در شکلدهی و سمت و سوی تغییر سهیم باشد و حتی جزو کسانی باشد که این تغییر را سبب میشوند، ولی قطعا آنهایی که به اجبار و از سر ناچاری تن به تغییر میدهند، هیچ نقشی در این تغییرات ندارند و با همه مقاومتی که در مقابل تغییر از خود بروز میدهند، وقتی که به ناگزیر آن را پذیرفتند، فقط به تابعی از جریان تغییر تبدیل میشوند و با وجود همه ناخوشنودی از این وضعیت، چارهای جز تن دادن به جریان تغییر نخواند داشت.
میگویند در مسیر زندگی انسانها، پنج مرحله و «پیچ» اصلی را میتوان برشمرد که هر کدام از آنها باعث تحول و تغییر بنیادی در زندگانیش شده است. اولین «پیچ» کشف آتش بود که زمان آن به حدود یک میلیون سال پیش در «غار واندرورک» آفریقای جنوبی باز میگردد. آنگاه یک میلیون سال زمان لازم بود تا حدود 10 هزار سال پیش به پیچ بعدی و انقلاب کشاورزی برسیم. پیچ سوم انقلاب صنعتی بود که در حدود 300 سال پیش شروع شد و پیچ چهارم، انقلاب اطلاعات یا «سایبری» بود که از حدود 30 سال پیش آغاز شد و امروز از پیچ و انقلاب پنجم سخن به میان میآید که بعضی نام انقلاب «ارتباطات» بر آن نهادهاند. انقلابی که جهان را نه یک دهکده، که حتی کوچکتر از یک اتاق کرده و سبب پیوند همه جهانیان با هم شده است.
وقتی به فاصله این «پیچ»ها و انقلابها با یکدیگر نگاه میکنیم، شاهدیم که از پیچ اول تا دوم یک میلیون سال و از دومی تا سومی 10 هزار سال و از سومی تا چهارمی 300 سال و از چهارمی تا پنجمی فقط 30 سال فاصله بوده است و با این سرعتِ رسیدن به هر پیچ، شاید همین الان جهان وارد انقلاب و تغییر بنیادی بعدی شده باشد و قطعا آنهایی که در ایجاد این انقلاب بعدی سهیماند، شرایط و وضعیت جهان آینده را برای دیگران تعیین میکنند، و آنانی که در مقابل تغییرات مقاومت میکنند، به مانند تمام انقلابات قبلی، فقط تبعیت کنندگان از سر ناچاری خواهند بود.
اما شاید جالبترین وجه ماجرا آنانی باشند که با وجود گذر جهان از هر پیچ، همچنان در یکی از جهانهای حاصل از انقلابهای پیشین زندگی میکنند. مثلا در دوره انقلاب کشاورزی هنوز در دوره کشف آتشاند یا در عصر انقلاب صنعتی، در شرایط انقلاب کشاورزی ماندهاند یا در جهان سایبری حتی هنوز در عهد انقلاب صنعتی یا دوران انقلاب کشاورزی سیر میکنند. گاهی این ماندن در دورانهای قبل، از سر جبر جغرافیایی و تاریخی است، ولی گاهی نیز از سر اصرار بر ماندن در گذشته است. در این بین اما پیچیدگی وضعیت زمانی است که، ترسیم آینده به دست کسانی باشد که اصرار بر ماندن در گذشته دارند. این حالت به مانند وضعیت اتومبیلی است که راننده، همزمان بر ترمز و گاز فشار میآورد. من که رانندگی بلد نیستم، ولی آنانی که رانندگی میدانند، حتما میتوانند وضعیت را تصور کنند.