چطور قصه زن و شوهری از طبقه متوسط توجه شما را به خود جلب کرد؟ موقعیت دراماتیک آنها بیشتر نیروی محرک بود یا دغدغه شما برای بیان نقد اجتماعی؟
بههرحال، همیشه طبقه متوسط جوامع بهخصوص آنهایی که از میانه این طبقه به پایین قرار میگیرند، موتور محرک جوامعی مثل ما هستند. از طرف دیگر، یک هنرمند تئاتر فکر میکند که چه نمایشی میتواند الان مناسب اجرا برای امروز جامعهاش باشد؛ بهخصوص در مورد کسی مثل من که اساسا همیشه به کارهای اجتماعی گرایش داشته است. دغدغه و مشکلات اجتماعی امروز ما با موضوعی که در نمایش «زندانی خیابان دوم» میگذرد خیلی همخوانی و انطباق دارد. من برای نزدیکتر کردن این قصه به جامعه خودم و برای اینکه تماشاگر را بیشتر وارد این فضا کنم و بیشتر به هم نزدیک شویم متن را از نمایشنامه «زندانی خیابان دوم» نیل سایمون آداپته کردم و به فضای امروز ایران آوردم. یعنی هم در زمان و هم در مکان دست بردم، همچنین با تغییراتی که در شرایط و شخصیتها دادم، این متن جدید شکل گرفت.
دغدغه شما طوری در کار بیان میشود که برای مخاطب هم جذابیت دارد. یعنی مخاطب زمانی را که در سالن میگذراند میتواند با علاقه نمایش را دنبال کند. رسیدن به این لحن و بیان چگونه بوده است؟
آنچه موجب جذب مخاطب در تئاتر میشود چند عامل مشخص است. یکی متن و نوشته و دیگری نحوه اجرا. نحوه اجرا هم از کار کارگردان برمیآید و هم تأثیرات قوت و قدرتی که بازیگران دارند. در این نمایش هم به همین ترتیب بوده است. اگر تماشاچی الان جذب میشود - که امیدوارم اینطور بوده باشد و ظاهرا بازخوردها هم همین را نشان میدهد - این مشخص میکند که هم متن درستی انتخاب شده و هم بهدرستی اجرا میشود. این ارتباط الان بهطور مشخص اتفاق میافتد و این نتیجه کاری است که عوامل اجرایی آن را بهدرستی اجرا میکنند. اگر این اتفاق بیفتد همه تئاترها میتوانند در جذب مخاطب موفق باشند.
نکته بعدی در تقسیم صحنهها و رسیدن به این تنوعی است که در تقسیم صحنه میبینیم. این چقدر برگرفته از نمایشنامه نیل سایمون است و چقدر از کار شما برمیآید؟ همچنین نهایتا تغییر دکوری را در نمایش شاهد نیستیم، ولی به نظر میرسد با بازیهایی که با نور میشود، مخاطب میتواند تنوعی را در همان فضای محدود تالار خانه نمایش حس کند.
ما چند عامل داریم. یکی فرضی که نویسنده اول، نیل سایمون دارد و فضاهای چندگانهای را در نمایشش تعریف میکند. ما درعینحال که فضای نشیمن را میبینیم، بخشی از اتاقها، آشپزخانه، بالکن و فضاهای دیگر را هم در آنجا میتوانیم تشخیص دهیم. در فضای حدود 20 مترمربعی که ما در خانه نمایش در اختیار داریم چنین تنوعی را نمیتوانستیم داشته باشیم. جدا از اینکه من خودم لازم هم نمیدانم که همه چیز را به عیان برای تماشاچی به نمایش بگذاریم. ما میتوانیم تخیل تماشاچی را تقویت و فضاهای بیرون صحنه را برایش تعریف کنیم و فضاهای درون صحنه را با چند المان در نظرش گسترش بدهیم. ما میتوانیم بالکنی را که در صحنه داریم به پیشانی جلوی صحنه و به پشت صحنه جابهجا کنیم. چیزی که برای من اتفاق افتاد هرگز هیچ یک از تماشاگران نپرسید اینها که بالکنشان جلوی صحنه است، چطور یکباره به عقب صحنه منتقل میشود و اتفاقی را ما در پشت شاهد هستیم؟ تخیل تماشاچی این موضوع و آشپزخانه و فضاهای بیرونی را حل کرد. با چند المان محدود این فضاها را ایجاد کردیم. فکر میکنم که با این شیوه نگاه دیگری به فاصلهگذاری اتفاق میافتد و فضای بیرون صحنه و داخل صحنه یکی میشود، جایگاه تماشاگر و صحنه یکی میشود و تماشاگر دیگر بیرون صحنه نمیماند؛ به داخل نمایش کشیده میشود.
نکته بعدی اینکه الان زبان نمایش هم با زبانی که 50سال پیش در تئاتر دنیا بود، تفاوت پیدا کرده است. درواقع در جریان انتقال صحنهها به یکدیگر و سیر زمانی که در طول 6 ماه در این نمایش میگذرد، سعی کردیم با زبان امروزیتر و مخصوص قرن بیستویکم پیش برویم. تقطیع نور به همین شکل است. سوای فضاهای پنجگانه متن سایمون، فضاهای دیگری را هم در طول این کار تعریف کردیم که بهسادگی و با نورهای بسیار ساده از هم جدا شدهاند. باز هم تأکید میکنم ما اصلا کار ویژهای با نور نکردیم، یک نور مرکزی داریم و نور عمومی. هیچ کار ویژهای در مورد نور انجام نمیدهیم. البته من میخواستم یک نور بک و یک پرده بک داشته باشم که در فضای خانه نمایش این امکان در اختیار من گذاشته نشد. هم محدودیت ابزاری بود و هم محدودیت ارتفاع. من نوری میخواستم که برای صحنه آخر که برف میآید مناسب باشد، باز به دلیل همان محدودیتها خیلی نتوانستم این نور را داشته باشم. در مورد بارش برف هم فقط حسی که این نور روی لبه فریم پنجره میافتد را داریم. پس کار خارقالعادهای نکردیم، نور سادهای داریم ولی سعی کردیم مثل تمام ابزارهایی که در طول این کار هست، از تمام عوامل ساده استفاده حداکثری داشته باشیم.
ادبیات، کلام و طرز حرف زدن شخصیتهای نمایش برخلاف اغلب کارهایی که آداپته شده، حال و هوای بعیدی از ادبیات خود ما ندارد و انگار کلام متعلق به مردم همین سرزمین است. این ادبیات چقدر در جریان تغییر متن از سوی شما به وجود آمد و چقدر ترجمه شهرام زرگر شما را به این سمت هدایت کرد؟
باز هم من باید از ترجمه بسیار خوب شهرام زرگر یاد کنم و معادلسازیهای خیلی خوبی که داشته، ولی بههرحال متن آمریکایی است و مترجم هم آن فضا را به فارسی برگردانده است. شخصیتها، فضاها و حتی لحن هم تغییر نکرده است. اما من در آداپتاسیون کار اینها را تغییر دادم و فضا را به ایران آوردم. خوشبختانه اغلب کسانی که به دیدن نمایش آمدند، تأیید کردند و گفتند این فضا ایرانی بود. این نشان میدهد که اقتباس بهدرستی صورت گرفته و اغلب کسانی که آمدند این ضرورت اقتباس را تأیید کردند. البته نه اینکه حتما ضروری باشد آدابتاسیون در مورد این متن یا هر متن دیگری اتفاق بیفتد، چنانکه متن اصلی نمایشنامه «زندانی خیابان دوم» همزمان در سالن دیگری درحال اجراست، اما با فرضی که برای خود من مطرح بود، اقتباس ضروری بود و صورت گرفت. درواقع ضرورت اقتباس در شیوه اجرایی ما نمایان است.
کار با این ویژگیها و این جزییات در سالن خانه نمایش روی صحنه رفته است، در پایان فصل زمستان. این چقدر انتخاب شما بوده و چقدر شرایطی بوده که وضع فعلی تئاتر به شما تحمیل کرده است؟
خانه نمایش سالن بدی نیست، گرچه به پای آن خانه نمایشی که در کوچه پارس بوده و الان یک ساختمان متروکه است، نمیرسد، اما خب طبیعتا محدودیتهای فضای فعلی تئاتر یک مقدار این سالن را به ما تحمیل کرده است و متاسفم که امکانات تئاتر الان به این شکل تقسیم میشود و ما نمیتوانیم از سهم عادلانهای برای گروههای خوب در تئاتر ایران استفاده کنیم. خیلی محدودیتها را خانه نمایش و این زمان آخر سال و شب عید که مردم اصلا دغدغه تئاتر ندارند یا خیلی کم دارند به ما تحمیل کرده است. جدای از این، چند مسأله وجود دارد. سالنهای دولتی، نه همه ولی خیلیها، انگار اصلا دغدغه ارتقای سالن در آنها نیست و دغدغه جذب تماشاچی هم به آن شکلی که باید باشد، ندارند. در همین سالن اداره تئاتر تا یک نمایش میخواهد شکل بگیرد و مخاطب خود را جذب کند و دیده شود و کیفیت خودش را بروز بدهد و خود سالن را ارتقا بدهد، باید کنار بروی و جای خودت را به نفر پشت سر بدهی؛ انگار در یک صف ایستادهای و باید تو بروی تا نفر بعدی بیاید جایت را پر کند. برخی نمایشها خانه نمایش را رونق میدهند، تماشاچی هم تعریف میکند و بعد بلافاصله متوجه نمیشوی چرا در اوج آن کار باید برداشته شود و کارهای دیگری بیاید که اساسا حتی بعضی از شبها توان جذب یک تماشاچی را هم ندارد. حتی یک بازخورد مثبت درباره آن کار گذاشته نمیشود. همین الان هم ما مجبوریم تا پایان این هفته برویم و ظاهرا به ما گفته شده بعد از ما بلافاصله کارهای دیگر میآید. نکته بعدی فقط درباره خانه نمایش و این سالنهای دولتی نیست. اساسا یک رسم و مدی در تئاتر ما آمده که میدانم ممکن است به دلیل کمبود امکانات فعلی تئاتر ما باشد، ولی بسیار آزاردهنده است و آن پرتابل بودن همه کارها بهگونهای است که در یک سالن دو، سه اجرا میروند. آن هم درحالیکه ما امکانات سختافزاری را برای چنین قضیهای فراهم نکردهایم. این قضیه فشارهای زیادی به هنرمندان تحمیل میکند. از آن طرف هم مدیریت سالنها دغدغه به عهده گرفتن مشکلات این قضایا را ندارند. این مشکلات به تو تحمیل میشود، هنرمندان در دست و پای هم میپیچند، تو مجبوری از بسیاری از ایدههای تصویری و اجرایی صرفنظر کنی، درعینحال هر شب برای اجرا فرصتی برای آماده کردن و رساندن کار نداری، تمام اینها به تو تحمیل میشود و اصلا چیز جالبی نیست. همه اینها در شرایطی است که اغلب سالنها به غلط دو اجرا و سه اجرا میروند. این شکل از کار باید تغییر کند. فرصت اجرا در سالنهای حرفهای باید به کارهای حرفهای اختصاصی پیدا کند و کارهایی که هنوز به مرحله حرفهای شدن نرسیدهاند نیازی نیست در سالن حرفهای اجرا بروند. این شکل چند اجرایی در یک سالن، گروه ما را واقعا اذیت کرد و من نمیتوانم چنین گلایهای را به زبان نیاورم.
مهدی وثوقی بازیگر نمایش «زندانی خیابان نواب»
نخواستیم بیبهانه قهقهه از مخاطب بگیریم
مهدی وثوقی معتقد است كه شخصیت نمایش «زندانی خیابان دوم» تصویری کامل از همه ماست و تنها بنا به شرایطی که داریم دچار مشکلات او نشدهایم. مهدی وثوقی بازیگر باسابقه تئاتر و تلویزیون، بعد از مدتها دوری از صحنه این روزها مشغول بازی در نمایش «زندانی خیابان نواب» به کارگردانی هوشمند هنرکار است. نمایشی که به بحران اقتصادی امروز جامعه ما میپردازد؛ بحرانی که خانوادهای را در حد فروپاشی میبرد و انسانی را دچار گسست از خود میکند. با مهدی وثوقی که ایفاگر نقش اصلی این نمایش است درباره ویژگیهای نمایشی نقشش گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
نقش ناصر در «زندانی خیابان نواب» قابلیت زیادی برای تبدیلشدن به تیپ داشت، اما تماشاگر چنین چیزی را مشاهده نمیکند، چطور نقش را طراحی کردید که از این اتفاق پیشگیری شود؟
اگر میخواستم کمی بیش از حد ظرفیت به نقش بپردازم، میرفت که به تیپ تبدیل شود؛ اما تصمیم گرفتم کاری کنم که ارتباط برقرارکردن با مخاطب دچار خدشه نشود. این مسأله که مخاطب با کار همذاتپنداری کند برای ما خیلی بیشتر اهمیت داشت تا برایش تنها یک ساعت خوشی را فراهم کنیم به همین خاطر با توجه به تجربهام و صحبتهایی که در حین کار داشتیم تلاشمان بر این بود که نگذاریم نقش به آن ورطه بغلتد.
درواقع در این اثر میخواستیم دست روی زخم و درد بگذاریم، نه آنکه به واسطه این درد و زخم مردم را بخندانیم و در جنبه طنز اثر غلو کنیم. از ابتدا برای گروه ما این مسأله مهم بود و صحبتهایی که با کارگردان هم داشتیم پیرامون این بود که اگر ما بتوانیم زخم و درد را بهدرستی نشان دهیم، موفق هستیم وگرنه اگر میخواستیم تنها یک ساعت خوشی را برای مخاطب فراهم کنیم، کاری نداشت و با چند دیالوگ و بازی غیرمتعارف میشد قهقهه تماشاچی را هم درآورد.
نمایش موضوعی اجتماعی دارد، بازی در این آثار در عین حال که راحت به نظر میرسد، سختیهای زیادی دارد؛ چطور توانستید علاوه بر حفظ ملموسبودن نقش آن را منحصر به خودتان کنید؟
این نوع نمایشها ریشه در تاریخ دارند و چیزی نیست که محدود به الان، دیروز و فردا باشد، شما در هر جامعهای که پا بگذارید با چنین افرادی از طبقات اجتماعی برخورد میکنید. این نمایشنامه خوبیاش به همین است که تاریخ مصرف ندارد و چیزی است که همیشه موضوعیت دارد و باز هم هنرمند تئاتر حرفی برای گفتن دارد و میتواند دو سه قدم از اطلاعات و آگاهی تماشاچی جلوتر باشد. همه ما جزو همین طبقه متوسط رو به پایین و دچار روانپریشی هستیم، اما از آنجا که شرایط اجتماعیمان نمیگذارد سراغ روانپزشک نمیرویم وگرنه همه ما مریض هستیم.
کار کم پرسوناژ است و حجم کار سنگینی را بر دوش دارید، در عین حال باید تازگی و شادابی بازی خود را حفظ کنید، چطور این کار را انجام میدهید و چقدر در تمرینها برایش زمان گذاشتید؟
برای من در 62سالگی کمی کار سخت بود و در تمرین کم میآوردم. برای همین فکر کردم که چطور صحنههای ابتدایی را ادا کنم که بتوانم با انرژی مناسب صحنههای بعدی را بازی کنم. برای همین با تمرین و تغییر بخشی از متن را که احساس میکردیم لطمهای به کار نمیزد، سعی کردیم این انرژی را به شکلی تقسیم کنیم که از پس کار بر بیایم.
تا چه اندازه از نتیجه کار راضی بودید؟ استقبال چطور بوده است؟
من از نتیجه کار صرفا به خاطر بازخوردی که تماشاگران داشتهاند، راضی هستم؛ اما از میزان استقبالی که میشود چندان راضی نیستم و حیف هم هست. من از بازخوردها راضی هستم؛ افرادی که آمدند، تعریف کردند و من را نسبت به کار خوشبین کردهاند.
گفتوگو با ناصر شیرمحمدی بازیگر «زندانی خیابان نواب»
تصویری از شخصیتهای باورپذیر در یک نمایش
ناصر شیرمحمدی بازیگر نقش برادر شخصیت مرد «زندانی خیابان نواب» را ایفا میکند. او که فارغالتحصیل تئاتر از آناهیتا است، سال 59 وارد تئاتر آناهیتا شد و همزمان با گذراندن دوره، در چند نمایش از زندهیاد مصطفی اسکویی بازی کرد که ازجمله این نمایشهای میتوان به «قیام در هائیتی» و «ابنسینا» و چند اثر دیگر اشاره کرد. او بعدها بازیگری را با حضور در آثار کارگردانانی چون اکبر زنجانپور، بهروز غریبپور، بهزاد فراهانی، رسول نجفیان ادامه داد و حضور در «زندانی خیابان نواب» نخستین همکاری او با هنرکار محسوب میشود. او در گفتوگویی درباره این همکاری و تجربه حضورش در نمایش «زندانی خیابان نواب» سخن گفت.
آقای شیرمحمدی دو شخصیت زن و مرد قصه یعنی ثریا و ناصر در موقعیتی مشابه هم قرار دارند؛ اما شما فردی هستید که از بیرون وارد خانه آنان میشوید و با بیان و ادبیاتی متفاوت از این زن و شوهر سخن میگویید. بهطورکلی این شخصیت از قشری متفاوت از زن و شوهر قصه تعریف شده است. ابتدا در مورد نگاه خودتان به نمایش صحبت کنید و اینکه خودتان این شخصیتها و قصهای که روایت میشود را چطور دیدید؟
واقعیت این است که ویژگی دو شخصیت زن و مرد نمایش «زندانی خیابان نواب» ملموس و قابل درکبودن آنان است. داستانی که از زندگی این دو نفر روایت میشود به گونهای است که مخاطب به راحتی میتواند با آن ارتباط برقرار کند و به شخصیتها نزدیک شود؛ تا جایی که با مخاطبان ارتباط داشتهام و نظرات آنان را درباره نمایش شنیدهام، میدانم درک این شخصیتها از سوی مخاطبان بسیار ساده بوده است. هر فردی گویی این شخصیتها را در اطراف خود دیده است و گاه گویی خودش تجربهای مشابه تجربیات آنان را پشت سر گذاشته است. به همین دلیل است که خود من تصور میکنم ویژگی باورپذیر و ملموسبودن، عنصر مهمی است که میتوان در شخصیتهای این نمایش مشاهده کرد.
میدانیم که این نمایش از متن نیل سایمون به صورت برداشتی آزاد بازنویسی شده است. تصور میکنید دلیل اشارهای که به حس نزدیک افراد با شخصیتها کردید چقدر میتواند به این اقتباس برگردد؟
قطعا اقتباس صورتگرفته این شخصیتها را بسیار ملموس کرده است؛ در این شکل، آن همذاتپنداری با درد و رنج آدمهای روی صحنه برای مخاطب ملموستر است.
زمانی که متن را خواندید این برداشت را از آن داشتید؟
متن را که خواندم بسیار دوستش داشتم؛ البته نقش انوش، نقش اصلی نیست و شاید کارکردش نشاندادن تأثیری باشد که در زندگی ثریا و ناصر میگذارد، ولی من دوستش دارم و با کمک هوشمند هنرکار سعی کردم به آن نزدیک شوم. متن را که خواندم متوجه شدم این شخصیت خیلی نزدیک به خود واقعی من نیست. انوش، مردی ثروتمند، کاسبمسلک و دلال است که از بچگی کف بازار بوده است. او اگرچه میخواهد به برادرش، ناصر کمک کند ولی نمیتواند عمیقا درکش کند.
کارکردن با هوشمند هنرکار چطور بود؟
از کارکردن با او خوشحالم و شیوه کارگردانیاش را دوست دارم. ضمن اینکه من رفاقتی 20ساله هم با او دارم.
گفتوگو با آزیتا نوریوفا بازیگر نمایش «زندانی خیابان نواب»
قصه یک همدلی
آزیتا نوریوفا بازیگر نقش ثریا در نمایش «زندانی خیابان نواب» در این اثر شخصیت زنی را جان میبخشد که شاید تفاوت چندانی با زنان اطرافمان در شهر نداشته باشد و همین ملموسبودن شخصیت کار او را در مقام بازیگر دشوار میکند، او افتوخیز احساسی و روانی را در طول کار تجربه میکند. نوریوفا در گفتوگویی درباره حضور در «زندانی خیابان نواب» سخن گفت.
در نمایش «زندانی خیابان نواب» نقش یک زن امروزی را بازی میکنید که برای مخاطب ملموس است و در جامعه نمونههایش را میبینیم، بازی در چنین نقشی چه ویژگیهایی دارد؟
ثریا یک زن ساده است که عاشق شوهر و زندگیاش است و با چنگ و دندان تحت هر شرایطی میخواهد زندگی خانوادگی خود را حفظ کند. شخصیت اوکاملا ملموس است و نمونهاش را در اطرافمان زیاد دیدهایم و گاهی خودمان هم شرایطی مانند او را حس کردهایم. با این همه این نقش ریزهکاریهای شخصیتی دارد که من بهعنوان بازیگر باید تلاش میکردم به آن برسم و کاراکتری از آن را ایجاد کنم. اینکه تا چه اندازه توانستهام به شخصیت نزدیک شوم و از پس نقش برآیم نکتهای است که مخاطبان باید درباره آن قضاوت کنند.
اغلب صحنههای نمایش با حضور دو بازیگر پیش میرود و شما دو نفر باید صحنه را گرم و سرد کنید؛ یعنی به طور کلی نوسان احساسی صحنه با شماست، این گرداندن دو نفره صحنه را چطور ارزیابی میکنید؟
تماشاگرانی داشتیم که پشت صحنه آمدند و گفتند کار سختی داشتید و میپرسیدند از این حجم کار خسته نمیشوید؟ پاسخ من این بود که نه، وقتی عشق باشد اذیت نمیشوم بلکه بیشتر لذت میبرم که توانستم آن لحظهها را به شکلی برای مخاطب اجرا کنم که بتواند با آن همذاتپنداری کند. کمک و راهنمایی آقای هنرکار به من برای رسیدن به نقش و همبازیشدن با آقای وثوقی که پیشکسوت هستند هم انرژی زیادی به من میدهد. واقعا از اینکه روی صحنه هستم لذت میبرم و اگر کار سه چهار ساعت هم طول میکشید، خسته نمیشدم.
با توجه به زمان نمایش و دکور مشابهی که در صحنههای مختلف وجود دارد، تماشاگر از تماشای کار دلزده نمیشود و به نظر میرسد مهمترین عنصر ایجادکننده تنوع، نوع بازی بازیگران است؟ چگونه این تنوع را ایجاد میکنید؟
من واقعا روی صحنه بازی نمیکنم، بلکه زندگی میکنم و زمانی که روی صحنه زندگی میکنیم اصلا کار بیات نمیشود. ممکن است لحظههایی این حس در درون خودم هم ایجاد شود که مکانیکی عمل میکنم ولی این حس لحظهای است و دوباره برمیگردم به اصل نقش که تازگی دارد، البته این به تمرکز بازیگر هم بستگی دارد که چطور بتواند این کار را درست انجام دهد.
شخصیت ثریا در ابتدا یک زن سرخوش و آرام است و در آخر به زنی خشمگین و عصبانی تبدیل میشود، این دگرگونی شخصیت را چطور ایجاد کردید؟
البته همه اینها حاصل تمرینات طولانی است. در طول تمرین رسیدن به نقش ذره ذره به وجود میآید و من به آن فکر نمیکنم بلکه با داشتههایی که از قبل دارم ناخودآگاه سعی میکنم به کمک کارگردان و بازیگر مقابلم به نقش برسم و آن را اجرایی کنم. در طول کار و تمرینها به ریزهکاریها فکر میکنم، مثلا اینکه تیک عصبی را داشته باشد بیشتر به نقش نزدیک است یا چیزهای دیگر که در طول کار و تمرین به آن فکر میکنم.