| سیدجواد قضایی | وحید موتور را پارک کرد کنار موتور من، کلاه کاسکت را از سرش برداشت و گفت: «دلار کشید پایین.» گفتم: «بنزین که نکشیده، من با همون دلار پنج تومنی کار میکنم.» محسن از پراید درب و داغانش پیاده شد و گفت: «جواد راست میگه، من قبلا با یه باک بنزین سی تا مسافر میزدم الان با همون باک دو سه تا بیشتر مسافر نمیوفته! آب میبندن به بنزین.» وحید پشت دستش را گاز گرفت و گفت: «عه عه راست میگه. احساس کردما بنزینا دیگه مثل سابق نیست، بعد میگن آب کمه آب مصرف نکنین. میخوان ما آب مصرف نکنیم که بریزن توی بنزینا! کور خوندن!» گفتم: «فرهنگ مصرف توی ایران کلا خیلی داغونه.» محسن گفت: «تقصیر دولته.» وحید گفت: «توی شیر هم از این آبی میریزن که توی بنزین میریزن؟» وحید رو به مسافری که داشت میآمد، داد زد: «موتور دربست.» محسن گفت: «نوبت من بود.» من پریدم و مسافر را ترک موتورم سوار کردم. مسافر گفت: «من فقط میخواستم آدرس بپرسم.» مردک بیشعور سرکارمان گذاشته بود. سهنفری گرفتیم زدیمش.