شماره ۱۳۵۰ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲ اسفند
صفحه را ببند
گفت و گو با علی رهبری رهبر اکستر ایرانی
به تاریخ موسیقی خیانت نکنیم

سحر طاعتی| علی رهبری موسیقیدان و رهبر ارکستر ایرانی است. او با رهبری بیش از ۱۲۰ ارکستر مطرح دنیا و ضبط حدود ۲۵۰ آلبوم اثر موسیقی کلاسیک جهانی با مهمترین ارکسترها و اپراهای دنیا یکی از مطرح‌ترین چهره‌های موسیقی ایران است.
رهبری در طول یک دهه گذشته دوباره به‌عنوان رهبر ارکستر سمفونیک تهران در ایران حضور داشته، اما متاسفانه به دلایل متعددی از همکاری با این ارکستر کناره‌گیری کرده است. با او که در طول سال‌های فعالیت خود در خارج از کشور نام ایران را در زمینه موسیقی زنده نگه داشته به گفت‌وگو پرداخته‌ایم.

  شما از کودکی با موسیقی روحوضی آشنا شدید این آشنایی به‌واسطه رویارویی با این موسیقی‌ها بوده؟ در چه شرایطی اینها را شنیدید؟
چون اصولا در کشورما به خاطر فرق طبقاتی که سال‌های‌ سال در آن وجود داشته همه چیز حالت طبقاتی پیدا کرده در صورتی که در خیلی از کشورهای دیگر این مسائل مطرح نیستند. مثلا کلمه روحوضی و موسیقی روحوضی یا کلمه مطرب می‌توانست در ایران خیلی باارزش‌تر باشد و ارزش و احترامی را که نیاز دارد به آن گذاشته شود اما به خاطر فرق طبقاتی که در ایران بوده این احترام رعایت نشده، یعنی وقتی می‌گویند مطرب یا موسیقی روحوضی یعنی یک چیز پیش پا افتاده. من فکر می‌کنم این یکی از مسائل نامناسبی است که امیدوارم در ایران امروزی و مدرن شده از بین برود چون با استعدادترین آدم‌هایی که من در موسیقی دیدم همه در موسیقی خیابانی و موسیقی به قول ایرانی‌ها مطربی‌ها فعال بوده‌اند. برای این‌که شما نمی‌توانید مطرب باشید ولی بی‌استعداد باشید و این درحالی است که در موسیقی کلاسیک هم می‌توانید آهنگساز، هم رهبر ارکستر و هم نوازنده باشید و اینها نیازی به استعداد ندارد. البته درمقابل هم هستند نوازندگانی که بدون نت ساز می‌زنند و از تکنیک بالایی برخوردارند اما کسی آنها را مطرب صدا نمی‌کند. من افتخار می‌کنم که کودکی‌ام را با این نوع موزیسین‌ها گذرانده‌ام. درواقع در سن 5 الی 6سالگی وارد این گروه‌ها شدم و با این افراد کار کردم. خردسال بودم که روزی بر حسب اتفاق شخصی را دیدم که با ساز زدن از در خانه‌مان عبور کرد به مادرم گفتم این چه سازی‌است؟ گفت تار. بعد گفتم کجا می‌رود؟ گفت او شخصی است به‌نام نوری که می‌گویند خوب ساز می‌زند و همه سازی هم درس می‌دهد. با اتمام این صحبت‌ها و نیز پی بردن خانواده‌ام به علاقه من به موسیقی و داشتن استعداد در این زمینه، مادرم بعد از مدتی مرا پیش آقای نوری برد که بعدها به‌واسطه دوستی با پسرش متوجه شدم ایشان شاگرد استاد صبا بودند. درواقع آقای نوری کسی بود که نخستین نت‌های موسیقی را به صورت گوشی به من یاد داد و با او نوازندگی ویلن را شروع کردم. حضور او برای من در همان منطقه پایین‌شهر نعمتی بود به‌خصوص این‌که پسرش محمد هم نوازندگی می‌کرد و خیلی بهتر از من ساز می‌زد. بعد از مدت کوتاهی من و پسرش محمد در برنامه‌های مختلف ازجمله جشن‌های مدرسه، شیرخورشید و... اجرا  شرکت می‌کردیم و قطعات روزانه مطربی آن موقع را می‌زدیم البته من بعد از سه چهار‌سال از آن شرایط جدا شدم و به هنرستان موسیقی ملی آن زمان رفتم. اما به‌طورکلی باید بگویم اینها روزهایی بودند که من هیچ وقت در عمرم فراموش نمی‌کنم و به‌خصوص این روزها که قطعه «مادرم ایران» را نوشتم و در آن این بخش از موسیقی زندگی من هم شنیده می‌شود.
  شما اشاره کردید که در قطعه «مادرم ایران» بخش‌هایی از این موسیقی‌های مطربی شنیده می‌شود.
بله من قطعه بزرگی به‌نام «مادرم ایران »را که هفت قسمت دارد ساخته‌ام که به‌زودی روی صحنه خواهم برد. این اثر کاملا ایرانی است که موسیقی پایه‌اش همان موسیقی‌های دوره کودکی است که با مطرب‌ها گذشته و باید بگویم این بخش در موسیقی کلاسیک هم به من کمک کرده. به همین دلیل من قسمت آخر این اثر را به‌نام انتری (انتر کسی است که با میمونش در خیابان‌ها ساز می‌زده) نامگذاری کردم و آن را به مطرب‌ها و نوازندگان خیابانی ایران هدیه کرده‌ام. در واقع در کنار بخش‌های این اثر که به بزرگانی چون حسین دهلوی، روح‌الله خالقی، شجریان و حسین علیزاده تقدیم شده تمایل داشتم یک قسمت را هم به مطرب‌ها و نوازندگان خیابانی هدیه کنم و با این کار بگویم چقدر برای این افراد ارزش قایلم و چقدر متأسفم که در کشورما عده زیادی سوء استفاده کردند و برای این‌که می‌خواستند خودشان را مهم جلوه دهند این گروه را به سطح پایین آوردند.
  در جایی عنوان شده که شما همان زمان یعنی با ورودتان به هنرستان موسیقی ملی در سینماها اجراهایی نیز داشتید؟ این درست است؟ اجراها چه بوده؟
من وقتی وارد هنرستان شدم آقای مفتاح رئیس بودند و من خیلی آن‌جا مشکل داشتم چون در آن زمان به همراه دوستانم در سینماها اجرا داشتیم و در مدرسه هم آقای مفتاح اعلام کرده بودند بچه‌ها اجازه ندارند بیرون کار کنند. ولی ما کار می‌کردیم چون به پولش نیاز داشتیم. یک سینما در جنوب تهران با نام کشور و یک سینما رویال بالای شهر بود. من آن زمان با دوچرخه‌ام و همراه با دیگر دوستانم که امروزه همگی آدم‌های معروفی هستند برای اجرا به این دو سینما می‌رفتیم و برای هر برنامه 10 تومن می‌گرفتیم که آن موقع خیلی پول خوبی بود. هر روز جمعه صبح دو تا سینما می‌شد 20 تومن به اضافه دو تا ساندویچ رایگان و دیدن یک فیلم مجانی. این اتفاق یکی از موفقیت‌های بزرگ ما بود ولی وقتی وارد هنرستان شدم آقای مفتاح متوجه شده بودند و مرا تهدید کردند که اگر بروم دنبال این کارها از هنرستان اخراجم می‌کند. کیهان آن زمان هم یک برنامه تلویزیونی با عنوان کیهان بچه‌ها داشت که روزهای چهارشنبه پخش می‌شد. این برنامه مرا انتخاب کرد که با گروهی برنامه‌هایی را اجرا کنم و این جریان خود باعث شد در هنرستان، من معروف شوم البته هر دو ماه یک‌بار آقای مفتاح مرا در دفترشان می‌خواستند و تهدید می‌کردند که اگر یکبار دیگر بروی تلویزیون بیرونت می‌کنیم و من هم یک ماه نمی‌رفتم و ماه دوم می‌رفتم و این برو و نروها را ادامه می‌دادم. یک مقدار هم ایشان نادیده می‌گرفتند که مرا اذیت نکنند.
  برای تحصیل موسیقی به هنرستان موسیقی ملی رفتید و این درحالی بود که در آن زمان‌ها خانواده‌ها دیدگاه مثبتی به موسیقی و هنر نداشتند و شما در آن فضا به آموزش موسیقی به صورت آکادمیک پرداختید؟
برای ورودم به موسیقی و دنبال کردن آن به صورت آکادمیک مادرم نقش پررنگی داشت. با وجود این‌که سواد نداشت ولی آدم بااستعدادی بود. پدرم پزشکیار و سرگرم کارهای بیمارستانش بود و خیلی مخالف بود خصوصا این‌که در جشن‌ها حضور داشته باشم و نوازندگی کنم، اما مادرم خیلی به من در این زمینه کمک کرد.
  با وجود مخالفت‌های پدر، نمی‌توان از نقش خانواده در ورودتان به موسیقی چشم‌پوشی کرد.
 به هیچ عنوان. ما در همان زمان مشکلات بسیاری داشتیم چرا که چند تا از بچه‌های مادرم که بعد از من متولد شده بودند، فوت شدند و این ناراحتی بزرگی‌ برایمان بود. اما با این وجود موسیقی نمره یک را در خانه ما داشت البته باید بگویم که بعدها تمام خواهر و برادرهایم نیز وارد موسیقی شدند به‌طوری که خواهرم استاد دانشگاه وین است که نتیجه همان تأثیرات خانواده است.
  شما بعد از اتمام دوره هنرستان به ارکستر صبا راه یافتید درخصوص این ارکستر و نحوه همکاریتان بفرمایید.
بعد از آقای مفتاح، آقای حسین دهلوی به هنرستان آمدند و بعد از مدت کوتاهی با وجود این‌که آدم‌های بااستعدادی چون روشن روان، واثقی، تهرانی، سوسن اصلانی و... را درکلاس داشتیم، نظرشان به من جلب شد به همین دلیل نه‌تنها مرا به ارکستر صبا بردند بلکه با من به صورت خصوصی در هنرستان آهنگسازی و تلفیق شعر و موسیقی کار می‌کردند.
  چه شد که به اتریش رفتید؟ و در این کشور چه اتفاقاتی از نظر آموزش برایتان افتاد؟
آن موقع از هنرستان موسیقی ملی کمتر کسی را به خارج از کشور می‌فرستادند ولی من چون هم موسیقی ایرانی و هم غربی کار کرده بودم و بعد از فارغ‌التحصیلی هر دو موسیقی را بلد بودم تصمیم گرفتند مرا به اتریش بفرستند برای تحصیل در رشته آهنگسازی.
  آکادمی موسیقی وین از نظر تفاوت تدریس با هنرستان موسیقی ملی و دانشگاه موسیقی چه جایگاهی داشت؟
این آکادمی برای من بزرگترین حسنی که داشت این بود که شانس این را پیدا کردم که شاگرد «گوتفرید فن آینم» بشوم. ایشان معروف‌ترین و قوی‌ترین آهنگساز اتریشی بودند که به راحتی شاگردی را هم قبول نمی‌کردند، اما خوشبختانه متوجه شدند که من درونم خیلی ایرانی است و دایما دلم می‌خواهد برای ایران بنویسم به همین دلیل تشویقم کردند و وقتی 22سالم بود و از آکادمی وین فارغ‌التحصیل شدم به من درجه عالی در آهنگسازی را برای قطعه «نوحه خوان» که همان زمان با مضمون روز عاشورا نوشته بودم، دادند. در کنار آن قطعه دیگری به‎نام «خون ایرانی» را نوشتم که هر دوی این آثار باعث شدند نظر افراد مهم وین به من جلب شود برای این‌که من ضمن آهنگسازی در آکادمی وین رهبری ارکستر هم می‌خواندم و نخستین اجرای نوحه‌خوان هم در وین به رهبری خودم صورت گرفت و همین هم باعث شد بیشتر در کار رهبری بیفتم. به‌واسطه چنین درجه و جایزه مخصوص آکادمی وین، آقای پروفسور «اوربارنر» من را به‌عنوان دستیار خودشان انتخاب کردند که تدریس کنم. این خیلی برای یک ایرانی جایگاه بزرگی بود اما فراموش نکنید همان سال‌هایی که من وین بودم، از طرف هنرستان موسیقی ملی هر ماه حقوقی به من برای نوشتن یک قطعه ایرانی برای سازهای ایرانی و ارکستر هنرستان موسیقی ملی پرداخت می‌شد که این مسأله خود باعث شده بود من حس ایرانی بودنم را حفظ کنم.
آن زمان رهبر ارکستر هنرستان آقای فخرالدینی بود که با بچه‌ها کار می‌کردند من از وین حدود 30 قطعه برای این ارکستر نوشتم اما متأسفانه بعد از 30‌سال که به ایران آمدم و دنبال این قطعات رفتم نتوانستم هیچ‌کدام را در هنرستان پیدا کنیم.
  شما در 24سالگی به دعوت وزیر وقت ارشاد به ایران برگشتید و جایگزین آقای پورتراب شدید. از این دعوت برایمان بگویید.
من در آن زمان در آکادمی وین هم به‌عنوان دستیار و هم کار آهنگسازی می‌کردم و تدریس‌ هارمونی و کنترپوان هم داشتم. همان موقع بود که از ایران وزیر وقت با من تماس گرفتند و از من خواستند که به ایران بیایم. وقتی به وزارت فرهنگ آن موقع آمدم ایشان به من گفتند که آقایان حسین دهلوی و مصطفی کمال پورتراب و چند استاد دیگر علاقه دارند شما رئیس هنرستان ملی موسیقی بشوید. خب من خیلی از این دعوت خوشم آمد البته همان زمان هم به من گفتند اگر دوست داشته باشم می‌توانم یک ارکستر هم درست کنم.
  وقتی مدیریت هنرستان را به عهده گرفتید این فضا در چه شرایطی بود و در دوره شما چه اتفاقاتی رخ داد؟
وقتی من رئیس شدم استقبال خیلی عالی از من صورت گرفت. از همان ابتدا همه چیز جوان‌تر شد و سعی کردم کارهایی بکنم که خودم به‌عنوان دانشجو آرزویش را داشتم ازجمله این‌که ما بچه‌های فقیری داشتیم که زندگی‌شان سخت بود. برای آنها خوابگاه درست کردم. برای کسانی که نمی‌توانستند درخانه تمرین کنند فضایی فراهم کردم که تا دیر وقت هنرستان بمانند و همچنین به آنهایی که ساز نداشتند نیز رسیدگی می‌کردم. در کنار اینها ارکستری درست کردم که  رحمت‌الله بدیعی در آن شرکت کرد و با آن به شهرستان‌های مختلف می‌رفتیم. بعد از مدت کوتاهی به من پیشنهاد کردند که رئیس هنرستان موسیقی غربی که عنوان هنرستان عالی موسیقی را داشت نیز بشوم درواقع نخستین‌باری بود که رئیس هر دو هنرستان یک نفر می‌شد و وقتی این مسئولیت را به عهده گرفتم، سعی کردم دو هنرستان را به هم نزدیک کنم.
  آیا آن زمان هم واکنش‌هایی داشتید مبنی بر این‌که یک جوان مدیریت هنرستان را بر عهده گرفته؟
نه من از این نظر حتی یک لحظه هم احساس منفی نداشتم؛ در کنار استادانی مثل پورتراب، دهلوی، پایور، ظریف، تجویدی، معروفی، سنجری، حنانه و... سه‌ سال تمام به من بالاترین احترام را گذاشتند و هیچ وقت احساس نکردم کسی مشکلی برای سن من دارد.
  شما بعد از سه‌ سال ایران را ترک کردید که در آن زمان هم به وضع موجود اعتراض داشتید. این اعتراضات حول چه مسائلی بود؟
 بله؛ اعتراض من به همین سوژه‌هایی که گفتم برمی‌گشت. من خیلی حساس بودم که اغلب بچه‌های خوب و با استعدادمان از خانواده‌های فقیر می‌آمدند. در آن زمان ارکستر سمفونیک تهران اغلب نوازندگانش و ارکستر اپرا هم 80 درصدشان خارجی بودند؛ من مخالفتی با این کار نداشتم ولی می‌گفتم ما ارکستر 100 نفره کنسرواتوار را با جوانان ایرانی تشکیل دادیم چرا به آن رسیدگی نمی‌کنید که یک ساز برای بچه‌ها بخرید. نوازندگان درجه یک دنیا را به ایران دعوت می‌کنید و به او 20‌هزار دلار دستمزد می‌دهید ولی وقتی بچه‌ای آرشه 10 دلاری می‌خواهد، پول ندارید درست مثل امروز. همه‌جوره پول خرج می‌کنند ولی مدارس موسیقی وضعشان بد است و سازهای ارکستر سمفونیک کهنه و خراب است حتی صندلی‌هایشان خراب و نامناسب است آن زمان هم همین‌طور بود البته من خیلی تلاش کرده بودم ولی در کل مخالف خرج‌های بزرگی که می‌کردند، بودم به همین دلیل سه بار استعفا كردم که آخرین‌بار قبول کردند و درنهایت با تشویق‌های دکتر سعدی حسنی که آن زمان مسئولیتی نیز در تالار وحدت داشتند به مسابقات جهانی رهبری ارکستر رفتم و توانستم مدال طلای این مسابقات را در‌ سال 1977 درست سالی که ایران را ترک کردم به دست بیاورم و‌ سال بعدش هم مدال نقره مسابقات جهانی در ژنو را گرفتم.
  چه شد که به ارکستر فیلارمونیک برلین رفتید و از همکاری خود با این ارکستر و رهبران آن بگویید؟
دو مسابقه‌ای که مدال طلا و نقره آن را گرفتم، باعث شد آقای «هربرت فون کارایان» معروف‌ترین رهبر ارکستر دنیا من را به فیلارمونیک برلین دعوت کنند و در همان زمان هم برای نخستين‌بار مدیریت هنری یک ارکستر به من واگذار شد؛ البته وقتی به آقای کاریان گفتم که همزمان مدیریت هنری ارکستر نورنبرگ به من محول شده ایشان خیلی خوششان نیامد و گفتند اگر قراره با این ارکستر ادامه دهی نمی‌توانی ارکستر برلین را رهبری کنی؛ چون ما این‌جا یک روالی داریم و ارکستر برلین فقط کسانی را دعوت می‌کند که در سطح آن باشند؛ به همین دلیل ناچار شدم کار نورنبرگ را دو ‌سال و نیم به‌ عنوان مدیر هنری انجام دهم و به شرط اينكه هیچ کجا اسم من را ننویسند و بعد از آن هم مدیر هنری فیلارمونیک بروکسل و ارکسترهای دیگر شدم؛ به ‌طور کلی باید بگويم داستان این فیلارمونیک زندگی من را عوض کرد.
  قطعه «نیمه ماه»را برای حمایت از سیاهپوستان ساختید؛ درباره این اثر و انعکاس‌اش در دنیا بگویید.
 یکی از کارهای مهم زندگی من ساخت این اثر است. من در آن زمان ارکستر سمفونیک آفریقای‌جنوبی را رهبری می‌کردم و همان زمان با موسیقی سیاه‌ها آشنا شدم و دیدم سیاه‌ها را در زمان حکومت آپارتاید در سالن کنسرت شهر ژوهانسبورگ راه نمی‌دهند؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم قطعه‌ای بنویسم برای گروه کر بزرگ و سولیست‌های سیاه‌ها همراه با ارکستر بزرگ جوانان آفریقای‌جنوبی که به دنبال آن این اثر را با همین ارکستر در همه شهرهای بزرگ آفریقای‌جنوبی حتی شهرهایی که فقط سیاه‌ها هستند اجرا کردیم بعد از این آن‌قدر محبوبیت این کار زیاد شد که آن موقع به من اخطار دادند اگر بخواهید کارتان را با سیاه‌ها ادامه دهید، دیگر نمی‌توانید به آفریقای‌جنوبی بیایید؛ البته من دیگر به آفریقای‌جنوبی نرفتم و بعد از چند کنسرت رابطه‌ام را قطع کردم؛ چون شرط کرده بودم که با سیاه‌ها کار بکنم. این اتفاق یکی از موارد هنری خوب زندگی من بود و فکر نمی‌کنم هیچ‌وقت فراموش کنم و البته آنها هم فراموش نخواهند کرد.
  شما در ادامه فعالیت‌های موسیقایی خود ارکستر فیلارمونیک بین‌المللی ایرانی را نیز تشکیل دادید؛ این ارکستر با چه هدفی شکل گرفت و سرنوشت آن چه شد؟
این هم یک مقدار برمی‌گردد به فعالیت من با ارکستر فیلارمونیک برلین. رئیس داخلی ارکستر برلین بعد از حضور چهار الی پنج ماهه من در ارکستر، با من صمیمی شده بود و یک روز با هم تصمیم گرفتیم به دلیل وجود تعداد زیاد نوازندگان ایرانی درجه یک در خارج از کشور ارکستری تشکیل داده و آنها را دور هم جمع کنیم. ایشان به من گفتند كه رهبری اگر تو این کار را انجام دهی، من برایت اسپانسر پیدا می‌کنم با این ایده شروع به تشکیل ارکستر کردیم. این اتفاق 20‌سال پیش رخ داد و با کمک بسیاری از نوازندگان ایرانی ساکن اتریش در عرض یک‌سال دعوت‌هایمان را صورت دادیم و درنهایت ارکستر تشکیل شد و البته توانستیم در همان زمان دو سی‌دی نیز ضبط کنیم و قرار بود این کار ادامه پیدا کنند که متاسفانه رئیس داخلی ارکستر برلین خیلی جوان فوت شد و این اتفاق باعث شد كه این ایده نتواند عملی شود.
  شما‌ سال 2005 به ایران آمدید و رهبری ارکستر سمفونیک را به عهده گرفتید؛ درباره این همکاری بفرمایید و این‌که چه شد دوباره ایران را ترک کردید؟
 من 12‌سال پیش وقتی به ایران آمدم خیلی با علاقه با ارکستری که سطحش بسیار پایین بود، شروع به کار کردم و در مدت زمان کوتاهی که داشتیم، توانستیم برنامه‌های عالی انجام دهیم. بزرگترین مشکل آن زمان حقوق نوازندگان بود به همین خاطر من وزیر را تهدید کردم که اگر این روند ادامه یابد من از ارکستر خواهم رفت. آنها هم که اصلا بود و نبود برایشان مهم نبود توجهی به این جریان نکردند.
  همان ‌سال عنوان شده بود که شما دستمزد بالایی خواسته بودید و به علت محقق‌نشدن این خواسته ارکستر را ترک کردید؟
اصلا حقیقت ندارد؛ چون نامه‌ای که به وزیر آن زمان نوشتم همه جا منتشر شد؛ فقط تنها شرطم این بود که به دستمزد نوازنده‌ها رسیدگی شود. این نکته را در نظر بگیرید که اگر من برای پول این کار را ترک کرده بودم، هیچ وقت آن را نمی‌پذیرفتم؛ چون کمترین دستمزد من برای رهبری یک شب 10‌هزار یورو و بالاترین آن 20‌هزار یورو است و در ایران چه آن موقع و چه الان می‌خواستند به من 10‌درصد این درآمد را بدهند که واقعا در قبال آن هیچ بود. پس به این ترتیب این صحبت اصلا درست نیست و این حرف‌ها را کسانی زدند که 30‌سال اصلا نمی‌پرسیدند من کجا هستم و چه کار می‌کنم.
  چه شد که دوباره با توجه به شرایط موجود ارکستر به ایران آمدید؟
اولا شرایط بهتر شده بود در ثانی آقای مرادخانی و جمالی مدیر بنیاد رودکی قول داده بودند که شرایط من را برای بهترشدن وضع نوازندگان ارکستر بپذیرند و انجام دهند؛ ولی متاسفانه بعد از 5 الی 6 ماه متوجه شدم به هیچ وجه قدمی برنداشته‌اند و دایم به بچه‌ها دروغ گفتند و از من هم می‌خواستند هر طور شده با آنها همکاری کنم که من نمی‌توانستم این را قبول کنم؛ البته این بار به من حقوق بدی هم نمی‌دادند و اگر پول برایم مهم بوده هیچ وقت آن را رها نمی‌کردم. جایی خواندم آقای کامکار گفته بودند علی رهبری با پول کمی که بنیاد به ارکستر می‌داده کار زیادی از نوازنده‌ها می‌کشیدند که باید بگویم نه من کار زیادی از بچه‌ها نمی‌کشیدم؛ کاری که من با بچه‌ها می‌کردم مثل همه جای دنیاست یعنی هر روز باید کار کنند تا حقوق بگیرند و گفته بود الان خوبی‌اش این است که به اندازه پول کار می‌خواهند که البته درست است ولی ارکستر دیگر حرفه‌ای نیست؛ چرا که ارکستری که هر روز کار نکند و هر هفته یک برنامه تازه ارایه ندهد، ارکستر درجه یکی نیست.
  در مدت همکاری با ارکستر اتفاقات خوبی رخ داد و چرا دوباره ایران را ترک کردید؟
اتفاقات خوبی از نظر هنری رخ داد ولی از نظر اداری افتضاح بود؛ به نظر من ارکستر نبایستی دست بنیاد رودکی و حتی دفتر موسیقی باشد چرا که مدیران آن‌جا هیچ شناختی به ارکستر ندارند و تنها دخالت‌های بی‌خود می‌کنند. ارکسترسمفونیک باید مستقل باشد و با حضور رهبران جهانی می‌تواند در مدت کوتاهی به درجات بالا برسد.
  به نظرتان ارکستر سمفونیک تهران چقدر در کشش مردم به موسیقی کلاسیک موفق عمل کرده؟
موسیقی کلاسیک یک موسیقی علمی است که تأثیرش از موسیقی سرگرمی متفاوت است؛ بنابراین اگر حتی 20 نفر هم به سالن بیایند، فرهنگشان را بالا می‌برد و تأثیر خودش را می‌گذارد. متأسفانه باید گفت که مردمان کشور ترکیه سطحشان از ایران در زمینه موسیقی کلاسیک به مراتب بالاتر است؛ چون 22 ارکستری که در ترکیه فعال هستند، دایم برنامه می‌گذارند و مردم از نزدیک با اجرای آنها روبه‌رو می‌شوند و بزرگترین قطعات دنیا را گوش می‌کنند؛ در صورتی که در ایران قطعات این‌چنینی را هیچ‌وقت جرأت نکردند كه اجرا کنند.
  شما با بیش از 120 ارکستر دنیا همکاری داشته‌اید.
بله؛ 120 ارکستر و با بعضی‌ از این ارکسترها در طول چهل‌ سال گذشته بیش از 100 کنسرت داشتم که شاید به 1000 کنسرت برسد. من در این سال‌ها با بهترین سولیست‌ها، بهترین خواننده‌ها و بهترین ارکسترهای دنیا کنسرت داشتم و برخلاف کشور خودم که هیچ توجهی به من نداشتند، کشورهایی مثل اسپانیا، چکسلواکی و بلژیک بالاترین نشان هنری‌شان را به من دادند و در حال حاضر هم از من خیلی حمایت می‌کنند.   نکته مهمی که دلم می‌خواهد به آن اشاره کنم این است که بعد از انقلاب وضع موسیقی و نوازنده‌ها در ایران تغییر کرده و سطح‌شان بالا رفته؛ چون استادان خوبی داشتند اما یک عده سوء‌استفاده‌گر با مهارتی که داشتند باعث شدند از افراد ایرانی درجه یک که در خارج کار می‌کنند، هیچ وقت استفاده نشود و این لطمه بزرگی به کشور زده درواقع این یک خیانتی است که روزی تاریخ موسیقی به آن اشاره خواهد کرد.


تعداد بازدید :  1181