سوشیانس شجاعیفرد طنزنویس [email protected]
دیروز، وقتی خبرهای تکمیلی سقوط هواپیما را میخواندم، رسیدم به اسامی جانباختگان، شروع کردم خواندن یکییکی اسامی! مسافری نداشتم، اهل آنجا هم نیستم، نمیدانم برای چی داشتم اسامی را میخواندم، آیا دنبال آشنایی بودم؟! یا که منتظر دیدن اسم خودم بودم؟! اسامی را تا پایین خواندم و اسمی به چشمم آشنا نیامد! ولی خب، چه باک، چند روز دیگر، زلزلهای، آتشسوزیای، گودبرداریای، اعدامی، حمله تروریستیای، تصادفی، خودکشیای، چیزی گیرمان میآید و توی آن لیست بالاخره اسممان خواهد آمد! نخند، اسم شما هم میآید! در این ملک، از هر چه فقیر باشیم، در مرگ و میر، غنی هستیم!
تا موقعی که این متن به دست شما برسد، حتما تا الان انواع و اقسام کمیته و ستاد و کمیسیون در باب موضوع سانحه هوایی تشکیل شده! فرقی هم نمیکند چه حادثهای باشد!. مثلا در همین فقره، مسئول کیفیت هواپیماها و امنیت پروازها میشود رئیس کمیته تحقیق! کسی که معتقد به ضد زلزله بودن ساختمانها با عکس احمدینژاد و امضاکننده تفاهمنامه با فلان جا برای خواندن دعا جهت کاهش بلایا بود، رئیس ستاد بحران کشور است! مسئولیت رسیدگی به فساد در فلان فدراسیون محول میشود به رئیس فدراسیون! مثل اینکه فلان استاد خوشنام را بگذارند رئیس ستاد حمایت از حقوق کودکان! اینجا هم هر حادثهای اتفاق بیفتد، فوراً یک کمیته تحقیق تشکیل میشود، بعد یک کمیسیون بررسی، بعد یک ستاد حقیقتیاب، بعد یک کمیته مستقل بررسی حادثه، همزمان یک ستاد مردمی تحقیق، یک هفته بعد یک کمیته تخصصی حقیقتیاب! آخرش هم معلوم میشود یا ناتوانی خلبان بوده، یا نقص فنی، یا نتیجه تحریمها یا اصلا تقصیر احمدینژاد!
همیشه وقتی حادثهای غمانگیز در ابعاد ملی رخ میدهد، در شهرونگ بحث بر سر این است که ما بهعنوان طنزپرداز که در ذات کارمان شادیآفرینی و خنداندن مردم است، باید چکار کنیم؟! صفحه روز بعد را عادی ببندیم یا غمنامه و طنز تلخ! اتفاقا این طنزها هم گویا خوب طرفدار دارد! انگار مخاطب هم این نقش همدردی در غمها را از ما به جای نقش معترض ولی شادیآفرین پذیرفته! آنقدر هم اتفاقات غمانگیز پشت سر هم اتفاق میافتد که استثنا دارد به قاعده تبدیل میشود! خودمان هم نمیدانیم که باید در این فضا، به نقصها اشاره کنیم و بخندانیم، یا اینکه مثل همین متن، مویه کنیم و اندوهمان را عیان کنیم و حتی چنان بنویسیم که اشک شما در بیاید! راستش را بخواهید در این مملکت برای گریه انداختن مردم پول بهتری هم میدهند تا بابت خنداندن و نیش زدن! خوب که نگاه کنید طنزنویسی نه حالی دارد نه آیندهای! دو تا خط میکشیم هزار برداشت غیرمربوط میکنند و چهار ستون بدنمان باید بلرزد! ولی گریه انداختن هم پول خوبی دارد، هم محبوب قدرتمندان میشویم! گرچه من با این اسمم حتی برای گریه انداختن هم مناسب نیستم! درستش را بخواهید از این اتفاقات ناگوار همه جا میافتد، همین چند روز پیش زلزله مکزیک، چند روز قبلش بیشتر از 50 نفر در تصادف اتوبوس قزاقستانی کشته شدند، همین چند روز پیش تیراندازی در آمریکا و چند هفته قبلش آتشسوزی بزرگ کالیفرنیا! اتفاقات بد همه جا میافتد، همه جا هم غم و غصه هست! ولی در بقیه روزها، شادی و تفریح و خنده و میهمانی و گشت و گذار وهزار تا چیز خوب دیگر هم هست و مردم خالی میشوند. لطفا بگذارید مردم در روزهای عادی شاد باشند تا در روزهای حادثه، احساس فلاکت و سیاهبختی نکنند!