شماره ۱۳۴۴ | ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۴ بهمن
صفحه را ببند
کوچه سوم
| شهاب نبوی |

 چند وقت پیش دیدم اس‌ام‌اس واریز پول برام اومد. با خودم گفتم، حتما از یکی طلب داشتم که یادم نمیاد. شروع کردم به خرج‌کردن. اول رفتم رستوران، از اینا که بشکن می‌زنی گارسون میاد جلوت دولا، راست می‌شه. بعدم رفتم یه دونه از این گوشی جدیدها خریدم. یه آسانسور هم پیدا کردم و توش زرت و زرت عکس گرفتم. برای اولین‌بار هم رفتم کافه و قهوه سفارش ندادم. اون اسمی که توی منو از همه سخت‌تر بود رو انتخاب کردم. آخرم انعام بچه‌ها رو دادم و اومدم بیرون. آرزو داشتم تاکسی دربستی بگیرم و وقتی راننده پرسید چقدر می‌دی؟ بگم: «مهم نیست، فقط حرکت کن.» با ته‌مونده پول هم چند تا بسته سیگار از این خارجی‌ها خریدم. تو راه برگشت به خونه بودم که رئیس شرکت زنگ زد و گفت: «توی حسابداری اشتباه شده، وام آقای تاجیک رو ریختند به حساب تو. صبح یادت باشه اومدی براش کارت به کارت کنی.» چون پول نداشتم بدم، از شرکت اخراج شدم و پول رو هم بعد چند ماه، با قرض و قوله پس دادم اما یه روز اون‌طوری که دوست داشتم زندگی کردم.


تعداد بازدید :  458