شماره ۱۳۴۴ | ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۴ بهمن
صفحه را ببند
خاطره‌های فریدون جنیدی، شاهنامه‌‌پژوه درباره یک باغ بزرگ وقفی
باغ بزرگ وکیل‌آباد چگونه بر مردم وقف شد
واره

 خراسانی‌ها که البته روشن است اما آنها که به مشهد رفته‌اند، نام وکیل‌آباد را باید شنیده باشند؛ منطقه‌ای ییلاقی با طبیعت زیبا و هوای خوش که مسافران آن دیار و زائران امام رضا (ع) را به سوی خود می‌کشاند. آن منطقه زیبا با درختانی چشم‌نواز و طبیعتی روح‌انگیز اما نامی از یک بزرگمرد را با خود همراه می‌آورد؛ نیک‌مردی که روزگاری دور مالک و ساکن منطقه و باغ چند صد هکتاری بود؛ حاج حسین آقا ملک، واقف بزرگ تاریخ معاصر ایران. بیشتر مسافران و زائران اما ممکن است او را نشناسند. حاج‌حسین آقا ملک، در تداوم نیک‌اندیشی‌های فرهنگی و اقتصادی خود در خراسان و تهران، باغ بزرگ وکیل‌آباد را دهه‌ها پیش بر مردم مشهد وقف کرد تا تفریحگاه عمومی باشد. پیشتر از آن نیز هرگاه مسافران و زائران مشهد بدانجا می‌رفتند، بی‌مزاحمتی می‌توانستند در باغ وکیل‌آباد ساعت‌ها و روزها حتی هفته‌ها سکونت کنند بی‌آن که کسی بخواهد آنها را از مِلک آقای مَلک بیرون کند. ماجرا را تا این‌جا داشته باشید تا آن را با خاطره‌هایی از یک شاهنامه‌پژوه نامدار پیوند دهیم. فریدون جنیدی، ایران‌شناس، نویسنده و اسطوره‌شناس، زاده‌ سال 1318 در کوهستان ریوند نیشابور درباره این باغ بزرگ و نیت واقف آن خاطره‌هایی دارد که می‌تواند ما را با خود به گذشته ببرد. او سخن را با نام و آوازه حاج‌حسین آقا ملک آغاز می‌کند. جنیدی نیز بر آن است که نمی‌توانی خراسانی باشی اما نام حاج حسین آقا ملک را نشنیده باشی «هر کس که اهل قلم و اهل نویسندگی و حتی زندگی معمولی همراه با مطالعه داشته باشد حتما با حاج حسین آقای ملک آشنا بوده است. او چهره‌ای درخشان و فرهیخته در خراسان بود و همه به نیک‌نامی او یاد می‌کردند.» آشنایی جنیدی با ملک اما تصویری جالب در یاد او نقش بسته است «خیلی برای شما شگفت‌انگیز باید باشد که من چگونه با نام حاج حسین آقا ملک آشنا شدم. سال‌های 1325 یا 1326 در هفت یا هشت‌سالگی که به همراه خانواده به گردش در دامان طبیعت اطراف مشهد رفته بودم، از طرف روان‌شاد مادرم مامور شدم هیزم جمع کنم چون آن موقع نه گاز بود و نه می‌شد که چراغ نفتی برد؛ هر کس به دامان طبیعت می‌رفت، از هیزم و خار و اینها برای گرما و آتش استفاده می‌کرد. من راه افتادم هیزم‌های ریز را جمع کردم». خاطره‌ای بد در آغاز در ذهن او نقش بست «خارها و هیزم‌ها در دستانم فرورفته بود؛ این یک‌سو و سوی دیگر، یک‌باره گم شدم. گریه‌ام گرفته بود. با آه‌ و ناله ‌و زاری می‌ترسیدم مادرم را دیگر نبینم. خیلی دردمند بودم، خیلی! سپس همزمانی که بدون نقشه اطراف را می‌گشتم، یک‌باره صدای مادرم را از دور شنیدم که داشت با زنان خدمتکار صحبت می‌کرد. به شادمانی سوی مادرم رفتم. او را دوباره یافتم و دیدم.»
باغی وقف بر مردم
 نامی ثبت‌شده بر دل تاریخ نیکوکاری
جایی که جنیدی از آن سخن می‌راند، تنها یک بیابان یا فضای سبز بی‌نام و نشان نبوده است «این جای بسیار بزرگی که من در آن‌جا گم شده بودم، وکیل‌آباد بود؛ دَهِش مرحوم حاج حسین آقا ملک به مردم مشهد! خب آن سال‌ها باغ و روستای به این بزرگی را که یک کودک در آن گم می‌شود و یک ساعت می‌گردد تا مادرش را پیدا کند، بزرگ‌مردی بر مردم شهر مشهد و مسافران و زائران وقف کرده است. این کار کوچکی به شمار نمی‌آید. این وکیل‌آباد خوشبختانه هنوز هم هست و مردم مشهد از آن استفاده می‌کنند.» فریدون جنیدی بر آن است که ثروتمندان راهی را در پیش می‌گیرند که معمولا ممکن است برایشان خوشنامی در پی نداشته باشد «جالب است کسانی که دارای پول و ثروت می‌شوند کم‌کم ثروت، اینها را جذب می‌کند و عناصر خیلی ضدانسانی می‌شوند و به جز پول به هیچ چیز دیگر نمی‌اندیشند. ما کم داشتیم کسانی را که اینگونه باشند؛ کسی مثل حاج حسین آقای ملک که مثلا در اوایل جوانی‌اش، باغ یا روستای بزرگ وکیل‌آباد را با قنات و درختان فراوان بر مردم وقف کند. خب این نشان می‌دهد این مرد واقعا وارسته بوده و به پایداری مال دنیا واقعا اعتقاد نداشته است.»
این پژوهشگر تاریخ ایران باستان، شاهدی بر این مسأله در فرهنگ کهن ایرانی می‌آورد «در نوشته‌های زبان پهلوی، بندی از گفتار آتورپاک مان اسپندان هست که می‌گوید مال گیتی همانند مرغی است که گاه روی این درخت و گاه روی آن درخت می‌نشیند و بر هیچ درخت پایدار نمی‌ماند. خب حاج حسین آقای ملک، این شخص بوده، این آدم بوده دیگر که یک روستای به آن خوبی به آن آبادی را بر همگان به‌ویژه مسافران و زیارت‌کنندگان وقف کرده است. نخستین برخورد من با حاج حسین آقای ملک، اینگونه بود؛ آن گریه‌های یک ساعته هم همراه‌اش شد! بعدها که بزرگ شدم البته شنیدم و دریافتم که این رخداد از سوی آن بزرگ‌مرد روی داده است.»


تعداد بازدید :  370