| سیدجواد قضایی| صندلی چوبی را که سفارش داده بودم به دستم رسید، برای اولینبار، همین که رویش نشستم از وسط نصف شد. با عصبانیت صندلی را برداشتم و رفتم سراغ سازنده. صندلی دو تکّهشده را نشانش دادم و گفتم: «مرد حسابی شما توی تبلیغتون گفته بودین مادامالعمر براتون کار میکنه.» آقای سازنده لبخندی زد و گفت: «اکثر کسایی که صندلیشون شکسته و از روش افتادن، گردنشون شکسته و مردن، از اینکه هنوز زندهای ناراحتی؟» یقهاش را گرفتم و گفتم: «مرد ناحسابی، جنس آشغالتو بگیر پولمو پس بده دروغگو.» آقای سازنده با آرامش گفت: «میبینم که همه لباسهات مارکن! همشون هم میگن بادوام» بعد چنگ انداخت و آستینم را گرفت و کمی که فشار داد، پیراهنم تا پایین جر خورد. یک لگد هم زد به فاق شلوارم که در دَم از سه جهت چاک برداشت، بعد با نوک پا محکم زد روی کفشهایم، کفه کفش از رویه جدا شد. داشتم پا برهنه فرار میکردم از پشت کاپشنم را گرفت و داد زد: «بیا پولتو بدم.» گفتم: «غلط کردم، ببخشید.» کاپشن پاره شدهام را ول کردم و دررفتم.