مذاکرات هستهای میان ایران و گروه 1+5 بهخصوص آمریکا برای یکدوره 4 ماهه تمدید شد. این مذاکرات از لحاظ آنچه که از سوی ایران تعهد شده و آنچه از سوی طرف مقابل، موافقان و مخالفان زیادی دارد. داوود هرمیداسباوند اما معتقد است که بزرگترین دستاورد این مذاکرات فضایی مثبتی است که در جامعه ایرانی ایجاد شده است. باوند بر این عقیده است که ایجاد فضای اعتماد و امید در حوزه روابط ایران با دیگر کشورها از دستاوردهای دولت روحانی در پیشبرد متفاوت مذاکرات هستهای است. باوند البته اعتقاد دارد در ادامه راه سختی پیشپای طرفین است و روحانی باید از پتانسیل رأی مردمیاش برای قوت بخشیدن به سیاستهایش در عرصه سیاسی خارجی بیشتر استفاده کند. باوند، دکتری روابط بینالملل را از دانشگاه رودآیلند آمریکا دریافت کرده و در دانشگاههای تهران و امامصادق سابقه تدریس دارد. وی در سالهای فعالیتش در نمایندگی ایران در وزارت امورخارجه ریاست کمیته حقوق مجمع عمومی سازمان ملل متحد را برعهده داشت.
آقای دکتر! چرا در بحث هستهای امروز به فکر مذاکره افتادیم؟ چرا این کار پیش از این انجام نشد؟ درواقع سوالم این است که چه شد و در طول این سالها چه روندی طی شد که امروز با این جدیت بیسابقه پای در میدان مذاکره هستهای با غرب گذاشتهایم؟
مسائلی که حول برنامه هستهای ایران امروز شاهدش هستیم ریشه در سابقهای دارد که موجب شده است برنامه هستهای برای ایران تعهداتی حقوقی ایجاد کند. ماجرای بحران هستهای در سال 2003 آغاز شد. زمانی که براساس گزارشهایی آمریکا اعلام کرد که ایران در برنامه هستهایاش پنهانکاری میکند. البته اقداماتی که ایران میکرد مغایر با تعهدات انپیتی نبود اما چون برخی اقدامات بدون اطلاع آژانس بود موجب شد حول آن هیاهوی زیادی ایجاد شود. در هر صورت بازدیدهایی انجام شد و پس از آن شورای حکام آژانس قطعنامهای گذراند که از ایران میخواست غنیسازی را موقتا به حال تعلیق درآورد. پس از آن ما مذاکرات دولت خاتمی را با وزرای خارجه 3 کشور اروپایی داشتیم. بحران درخصوص برنامه هستهای ایران تا حدودی در حال عادیسازی بود که محمود احمدینژاد بهعنوان رئیسجمهوری جدید ایران بر سر کار آمد. شعار ایشان سیاست خارجی تهاجمی و نگاه به شرق بود. البته نگاه شرق آقای احمدینژاد هم با مشکلاتی مواجه بود. در ابتدای کار دولت هند خودش را از ماجرای برنامه هستهای ایران کنار کشید. در جریان قطعنامهای که در شورای حکام آژانس علیه ایران تصویب شد هند به این قطعنامه رأی مثبت داد. این قطعنامه با قطعنامه اول کاملا متفاوت بود. در قطعنامه اول برخلاف قطعنامه دوم ایران ملزم به تعلیق غنیسازی بهطور کامل و دایم شده بود. بعد هم در این قطعنامه تصریح شد که چیزی که از ایران خواسته خواهد شد فراتر از تعهدات انپیتی است. مسلما برخی سیاستهای دولت احمدینژاد و فضایی که او ایجاد کرده بود و برخی شعارهایش در عرصه سیاسی خارجی در تصویب این قطعنامه بيتأثیر نبود. چراکه در همان زمان بود که شورای امنیت بیانیهای در محکومیت سخنان احمدینژاد صادر کرد و پس از آن نیز پارلمان اروپا و مجمع عمومی سازمان ملل هم علیه سخنان احمدینژاد صادر شد. علاوه بر این برخی کشورها رأسا سخنان احمدینژاد را محکوم کردند. پس از آن بود که پرونده برنامه هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل رفت و در آنجا یک بیانیه و 4 قطعنامه صادر شد که البته در این قطعنامهها از ایران خواسته شده بود که مندرجات قطعنامههای شورای حکام را دقیقا رعایت کند. این یعنی تعلیق دایم و کامل غنیسازی. از اینجا بود که تحریمهای سخت و شدید آرامآرام علیه ایران گسترش یافت. تحریمها البته دو بخش داشت. بخشی تحریمهای شورای امنیت و برخی دیگر تحریمهایی که آمریکا و اتحادیه اروپا رأسا علیه ایران اعمال کرده بودند. نکته مهم این است که تا پیش از اینکه اتحادیه اروپا که با تحریمهایی که آمریکا علیه ایران اعمال کرده موافق نبود نیز به آمریکا پیوست و تحریمهایی علیه ایران اعمال کرد. چین و روسیه نیز اعلام کردند که تنها به تحریمهای اعمال شده از سوی شورای امنیت پایبند خواهند بود. اما عملا کشورهایی که از اعمال تحریم علیه ایران بسیار سود میبردند همین دو کشور بودند. هند هم به همین ترتیب سود بسیاری عایدش شد. چراکه در هر صورت این کشورها به جای اینکه به ایران ارز بدهند کالا میدادند و نفت دریافت میکردند. حتی خود هندیها در سالهای تحریم ایران حدود 5میلیارد دلار منتفع شده و ارزش روپیه هم بالاتر رفته است. در چنین شرایطی بود که دولت روحانی بر سر کار آمد و یکی از شعارهای اصلیاش حل بحران هستهای ایران بود که به نظرم تا بدینجا هم در مسیر تحقق این شعار خوب عمل شده است.
ادعایی که البته بیشتر از سوی حامیان محمود احمدینژاد در رسانهها مطرح میشود این است که بهترین زمان برای مذاکرات با غرب و بهخصوص با آمریکا در دوران احمدینژاد بود و در آن دوران بود که ایران میتوانست از موضع قدرت وارد مذاکرات شود اما اجازه داده نشد. نظر شما چیست؟
دو دلیل میتوان برای این مسأله ذکر کرد. نخست سیاستهای خود احمدینژاد و دوم عدم وجود وحدت استراتژیک. دولتی که اعلام میکرد قطعنامه کاغذ پاره است و تأثیری بر ایران ندارد، چطور میتواند برود پای میز مذاکره! سیاست دولت احمدینژاد خیلی بیپروا بود و در بیان واقعیتها اهمال میشد. بنابراین، این دولت با این ویژگیها چطور میتوانست مذاکره کند؟ این درحالی بود که در همین دولت، ایران به دلیل برخی تحولات منطقهای نظیر حمله آمریکا به عراق و افغانستان در موضع قدرت قرار گرفته بود. زیرا ایران از این تحولات منتفع شده بود. چراکه در مقاطعی پیش میآید که منافع قدرتهای استعماری و امپریالیستی در راستای منافع کشورهای متخاصم قرار میگیرد. اما دولت احمدینژاد از این فرصت به درستی استفاده نکرد. بحث دیگر در مورد عدم استفاده از موقعیت برای مذاکره با آمریکا به برخی مسائل ایدئولوژیکی برمیگردد که در آن زمان این آمادگی وجود نداشت.
البته احمدینژاد تمایل داشت که در مذاکره پا پیش بگذارد. خصوصا در 4 ساله دوم قصد داشت با یک دستاوردی ریاستجمهوری را ترک کند و از خود یک شبه قهرمان بسازد. ولی فضایی که ایجاد شده بود عدم اجماع در میان اصولگرایان بود که این فرصت را به او نداد. اگر یادتان باشد در یکی از مذاکرات درخصوص غنیسازی 20درصد توافقاتی صورت گرفته بود اما به محض اینکه تیم مذاکرهکننده ایرانی بازگشت، اولین کسی که با این قضیه مخالفت کرد آقای علی لاریجانی بود و پس از آن هم دیگران به تبع او مخالفت کردند. بنابراین میتوان گفت که در آن زمان وحدت استراتژیکی درخصوص مذاکرات هستهای وجود نداشت.
دستاورد مذاکرات را تا اینجا چه میدانید؟
واقعیت این است که کشور در وضعیتی قرار گرفته بود که آسيبهايي متوجه منافع حیاتیاش شد. البته جناحی است در کشور که تنها براساس مسائل جناحی فکر میکنند و توجهی به مسائل و منافع حیاتی کشور ندارد. حتی اگر یادتان باشد در انتخابات ریاستجمهوری اخیر آیتالله خامنهای نقل به مضمون گفتند آنهایی که حتی مخالف هستند به خاطر ایران و وطنشان در انتخابات شرکت بکنند. این سخن نشاندهنده این است که ایران به حفظ منافع حیاتیاش نیاز دارد. بنابراین در این شرایط دولت روحانی توانست اندکی کشور را از شرایط خطرناک دور کند...
اما منتقدین میگویند که تحریمها لغو نشده است و هیچ تضمینی هم وجود ندارد که تحریمها لغو شود.
در اقتصاد، مکتب اتریشی بر این عقیده است، آن چیزی که بحرانها را تشدید و تسریع میکند، جنبه روانی مسأله است. یعنی اگر کشوری پشتوانه پولی نداشته باشد و اسکناس چاپ کند، مادامی که مردم ندانند شرایط عادی است اما به محض اینکه این مسأله کشف و اعلام شود، سقوط ارزش پول آغاز میشود.
مثالی بزنم. علت اینکه مصدق، مجلس را منحل کرد این بود که انگلیسیها مانع فروش نفت شده بودند و فشار اقتصادی زیاد شده و دولت مجبور بود اسکناس چاپ کند. وقتی که آقای مکی برای نظارت انتخاب شد، دال بر این بود که گروه مخالف مسأله چاپ اسکناس را برملا خواهند کرد. رأیی که به مکی دادند، حاکی از این بود که مجلس به دنبال سقوط دولت مصدق از طریق آراست. به همین جهت بود که مصدق اقدام به منحل کردن مجلس کرد.
سیاست خارجی روحانی در مذاکرات هستهای مهمترین دستاوردش در جنبه روانی مسأله است. استقبال از سیاست گفتوگوی سازنده از سوی دولت روحانی با غرب تأثیر روانی بسیار مثبتی بر اقتصاد کشور و وضع زندگی مردم دارد. شکستن تابوها هم فضای امیدوارکنندهای را برای جامعه ایجاد کرد. به تبع آن بیانیهای پس از مذاکرات ژنو منتشر شد که نشان از روند مثبت مذاکرات بود و اینها را جامعه رصد میکند. البته این مذاکرات دستاوردهای دیگری هم داشت از قبیل برخی گشایشها در نقل و انتقالات پول و تبادل محصولات پتروشیمی و ...
در دولت قبل اما فضای مذاکرات حاکی از نوعی بنبست عدمگشایش بود. اینکه مدام برویم مذاکره کنیم و بدون هیچ دستاوردی برگردیم، مردم را خسته کرده بود. در این دولت اما فضای مثبت مذاکرات مردم را امیدوار کرده است. وقتی این اعتماد و امید پدیدار شود، نتیجه این میشود که حل مسأله نزدیک بنماید.
اینکه ایران اعلام کرده است به دنبال مذاکرات برد- برد است، منظور چیست؟
ضرورت ایران برای به نتیجه رسیدن مذاکرات تا حدود زیادی حیاتی و ضرورت طرف مقابل نسبی است. میدانید که ایران با شرکت بریتیشپترولیوم شراکتی دارد در یک حوزه نفتی. این شرکت انگلیسی اعلام کرده است که به دلیل تحریمهای ایران من درحال متضرر شدن هستم چراکه نتوانستهام از این میدان نفتی برداشت کنم. این شرکت اعلام کرده است که نمیتواند برای مدت طولانی خودش را از درآمد این میدان نفتی محروم کند. علاوه بر این ایران 30 قرارداد در حوزه انرژی با اروپا دارد که اینها به حال تعلیق هستند. بنابراین آنها به صورت نسبی نیازمند به توافق رسیدن در مذاکرات هستند. از سوی دیگر نگرش آمریکاییها درمورد ایران تغییر کرده است. نخست اینکه استراتژی آمریکا به سمت خاوردور رفته و نیازش این است که ناوگان پنجمش را از منطقه خاورمیانه خارج کند. بنابراین نیاز دارد تا منطقه را ساماندهی کند و در این ساماندهی، ایران نقش محوری دارد. نکته دوم این است که آمریکا سعی کرده نیازمندی انرژی خارجیاش را رفع کند و موفق به این کار شده است. حالا نهتنها نیازمندی خارجیاش رفع شده بلکه حتی میتواند انرژی را صادر کند. بنابراین آمریکا سعی خواهد کرد وابستگیاش را به نفت خاورمیانه رفع کند و نکته سوم بحران خاورمیانه و بهار عربی است که شکست خورده و ایران امروز در این شرایط جایگاه خودش را حفظ کرده است. درواقع ایران امروز از ثباتی برخوردار است. اینها مزید بر علت شده که غرب تمایل به حل مسائلش با ایران داشته باشد چراكه میخواهد از ایران استفاده کند. از طرف دیگر اوباما سعی میکند که در سالهای پایانی ریاستجمهوریاش دستاوردی در سیاست خارجی داشته باشد و ایران در این خصوص بهترین گزینه برای آمریکاست. توافق آمریکا با ایران میتواند کمک بسیار خوبی به دموکراتها در انتخابات
میاندورهای باشد.
اما درخصوص سوال شما باید بگویم اینکه تصور داشته باشیم منظور از برد- برد همان امتیاز گرفتن بهطور مساوی و پنجاه- پنجاه است، اشتباه تصور کردهایم. منظور از برد- برد این است که طرفین بههر میزان که قدرت دارند و میتوانند چانهزنی کنند، دستاوردهایی خواهند داشت. یعنی ایران به اندازه قدرتش بر سر میز مذاکرات دستاوردهایی به دست خواهد آورد و آمریکا و طرف اروپایی هم به اندازه قدرتشان دستاوردهایی خواهند داشت.
فرض کنید که در این مدت 4 ماه مذاکرات
به نتیجه نرسد. چه خواهد شد؟
به نظرم رسالت آقای روحانی از سوی اصولگرایان با سوال مواجه خواهد شد و این امکان وجود دارد که مواضع ایران به دوران آقای جلیلی بازگردد. در این صورت کنگره آمریکا تحریمهایی را که متوقف کرده است، بازخواهد گرداند. شکی در این نیست که جناحی در ایران از این مسأله خوشحال خواهند شد و به فکر پیامدهای آن هم نیستند.
آقای روحانی همواره گفته است که ساختار تحریمها ترک خورده و ما دیگر به جای اول برنمیگردیم؟ شما موافق هستید؟
تا حدودی درست میگوید. البته آقای روحانی همیشه درخصوص جنبه مثبت قضیه صحبت میکند و جنبه منفی قضیه را مطرح نمیکند. وقتی آلترناتیو مفقود باشد، نگرانی ایجاد میشود. به همین دلیل است که آلترناتیو در صورت شکست مذاکرات، هنوز اعلام نشده است.