تو را من چشم در راهم شبا هنگام/که میگیرند در شاخ «تلاجن» سایهها رنگ سیاهی/وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم/تو را من چشم در راهم/شبا هنگام، در آن دم که بر جا، درهها چون مرده ماران خفتگاناند/در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام/گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمیکاهم/تو را من چشم در راهم [نیما یوشیج- 1336خورشیدی]