روزی زنی جوان با دوست خود در حال بازی تنیس بود که توپش از روی نردهها گذشت و داخل جنگل افتاد. زن به دنبال توپ وارد جنگل شد و در سیاهی انبوه درختان به دنبال توپ میگشت که ناگهان فرشتهای را دید. فرشته در تله یک شکارچی گیر افتاده بود. فرشته به او گفت: «اگر مرا از این تله آزاد کنی 3 آرزوی تو را برآورده میکنم.» زن فرشته را آزاد کرد. فرشته ضمن تشکر گفت: «حالا من آماده برآورده کردن آرزوهای تو هستم ولی یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست. باید بدانی هر آرزویی داشته باشی همسرت 10 برابر آن را به دست خواهد آورد. تو با این شرط مشکلی نداری؟» زن جوان گفت: «اشکال ندارد!» او برای اولین آرزویش خواست زیباترین زن دنیا شود! فرشته اخطار داد که: «متوجه هستی با این آرزو شوهر تو نیز جذابترین مرد دنیا میشود و تمام زنان به او جذب خواهند شد؟» زن جواب داد: «اشکالی ندارد. من نیز زیباترین زن جهان خواهم بود و او فقط به من نگاه میکند!» فرشته در کسری از ثانیه آرزوی اول را برآورده کرد و او زیباترین زن جهان شد. برای آرزوی دوم زن خواست که ثروتمندترین زن جهان باشد! فرشته دوباره اخطار داد و تاکید کرد این طوری شوهر تو ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و 10 برابر از تو ثروتمندتر خواهد بود. اما زن گفت: «اشکالی ندارد! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است.» فرشته ناگزیر آرزوی دوم او را نیز برآورده ساخت. سپس فرشته از آرزوی سوم زن سوال کرد. او کمی فکر کرد و بعد به آرامی گفت: «حالا دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم. لطفاً!»